علم و فن آوری

آخرین اخبار علم و فن آوری

علم و فن آوری

آخرین اخبار علم و فن آوری

اشکالات سیم کشی مغز

اشکالات سیم کشی مغز


مغز انسان ها در طول میلیون ها سال تکامل پیدا کرده. پس خیلی عجیب نیست که بعضی از اطلاعات از دوران بسیار دور، در آن رسوب کرده باشد و تبدیل به عادت و غریزه شده باشد. مغز، اندامی از بدن است که با استفاده از آموخته ها، امکان تفکر و تحلیل را بوجود می آورد. اشکال مغز در این است که اگر داده های غلط و یا تاریخ مصرف گذشته در آن رسوب کند، نمی تواند بهترین تصمیم ها را بگیرد. به همین دلیل بعضی از مواقع، نسبت به شرایطی احساس خطر می کند که برای بشر امروزی تهدید محسوب نمی شود و بعضی اوقات توان پاسخگویی به بعضی از چالش های جوامع پیچیده امروزی را ندارد. درگذشته دنیا به کندی تغییر می کرد و مغز هم به تحولات کند و بطئی عادت داشت. ولی بعد از انقلاب صنعتی تغییر شرایط و روابط، سرعتی باور نکردنی پیدا کرد، تا جایی که مغز توان تطابق خود را از دست داد و اشکال آن خود را بیشتر نمایان کرد. به دلیل همین اشکال ما موظف هستیم مرتباَ نسبت به ایده ها، طرح ها، برنامه ها و احساسات تولید شده توسط مغز تردید کنیم و یافته های آن را مرتباَ راستی آزمایی نمائیم. در این مقاله به ۸ تا از مهم ترین اشکالات مغز اشاره می کنیم.

۱- در دنیای کهن، مغز ما عادت کرده بود حتی برای دستیابی به نیاز های جسمی اولیه، مانند غذا و پیدا کردن جفت، فرمان خطر و مبارزه صادر کند. بعد از بوجود آمدن تمدن، فرهنگ و اخلاق، مغز ما هنوز به همان سیم کشی باستانی وفادار مانده و متوجه آسیب هایی که این نوع خطر کردن در پی دارد نمی شود. بسیاری از جنگ ها و دعواهای قومی قبیله ای و ناموسی ناشی از همین فرمان غلط و کهنه مغز است.

۲- در دوران باستان، مغز انسان چون نمی توانست وقایع طبیعی را به شیوه علمی تجزیه و تحلیل کند تصور می کرده، این رفتار و نیات مردم است که باعث و بانی بلایایی مانند زمین لرزه و طوفان و مصیبت های طبیعی می شود. هنوز هم مغز ما دوست دارد به جای مراجعه به آمار و تجربیات عینی، در دام دنیای ذهن باقی بماند، بسیاری از خرافات و تجزیه و تحلیل های غیر علمی از همین ایراد سر چشمه می گیرد.

۳- برای بشر اولیه، زندگی در طبیعت همیشه با خطر شکار شدن مصادف بوده و مغز همیشه فرار را ترجیح داده. به همین دلیل برای مغز راحت تر است که اول عمل کند و بعد به نتایجش بیندیشد. در اثر این سیم کشی باستانی، در اغلب اوقات مغز ما علاقه ندارد قبل از هر تصمیم، درنگ کند و به جوانب کار فکر کند. معمولاَ عدم بررسی جزئیات یک مسئله و تصمیم های عجولانه، ریشه در همین ایراد مغز دارد.

۴- به دلیل پراکندگی محل زندگی بشر اولیه و خطراتی که در محیط زیست وجود داشت، شرایطی فراهم نبود تا انسان ها در خدمت دیگران باشند. همین شرایط، سیم کشی ذهن ما را به شکلی تنظیم کرد که فقط به منافع شخص خود فکر می کنیم. در چند هزار سال اخیر و با جمع شدن مردم در روستا ها و شهر ها، انسان ها کم کم یاد گرفتند از نگاه دیگران به زندگی نگاه کنند. ولی هنوز هم به محض اینکه خطر و یا مشکلی اساسی پیش بیاید، یا در معرض خستگی و نگرانی قرار بگیرد، مغز به سرعت همه ایده های جدید را انکار می کند و فرمان می دهد که باز گردیم به پیروی از منافع شخص کوتاه مدت.

۵ – ذهن ما دوست ندارد مستقل و مجزا فکر کند، چون طبق تجربه باستانی به این نتیجه رسیده که طرد شدن از جمع، مصادف است با مرگ و نابودی. هنوز هم مغز ما راحت تر است که با عقیده مورد پسند جامعه همراه شود و برایش زیاد مهم نیست که این عقیده تا چه حد کهنه و از مد افتاده و چقدر احمقانه و حتی مخرب است.

۶- در گذشته امید به زندگی کم و عمر انسان ها کوتاه بود. در نتیجه مغز ما منافع لحظه ای را بر دوست داشتنی های درازمدت ترجیح می داد و اطلاعات ناراحت کننده را دوست نداشت و دوست نداشت برایش از مشکلات بگویند. در طول تاریخ می بینیم که قدرتمندان از کسانی که خبر های سخت را می دهند دوری می کنند و اطرافشان پر است از افراد چاپلوس شیرین سخن. سیم کشی ذهن ما مدام به دنبال اطلاعاتی است که تائید کننده آن چیزهای باشد که باور داریم. از توصیه و راهنمایی مستقیم می گریزد و برای دفاع از کلیت وجود می تواند هر حقیقتی را دور بزند.

۷- مغز ما نمی تواند درک کند که بخش عمده ای از فکر و احساس انسان ها، برخاسته از ترشحات هورمونی، خستگی، گرسنگی، مقدار قند و چربی خون و سایر جزئیات شیمیایی درون بدن ما است. به همین دلیل از کلیه تصمیماتی که در شرایط نامعتدل می گیرد، بدون قید و شرط دفاع می کند.

۸- مغز ما آموخته که داور خوبی درباره تصمیم و رفتار دیگران باشد، ولی زمانی که نوبت به خودمان می رسد گیج و منگ می شویم و خطاها و ضعف های خود را نمی بینیم و نمی پذیریم چون سیم کشی ذهن احساس می کند کلیت وجود خود را با پذیرش حتی یک خطا، زیر سوال می برد. ذهن ما طراحی شده که بر خودش نظارت نداشته باشد.

پذیرش ضعف های مغز و دانستن اینکه بعضی از مکانیزم های مغز ما ساخته عصر حجر و پارینه سنگی است، به ما می آموزد که نسبت به عقایدمان زیاد سخت گیر نباشیم و در پذیرش دیگران و ایده های شان و منافع شان، گذشت بیشتری داشته باشیم.

سخت کوشی و خستگی ناپذیری

سخت کوشی و خستگی ناپذیری

وقتی صحبت از موفقیت افرادی مانند بیل گیتس، ایلان ماسک یا تیم کوک به میان می آید، معمولاَ موفقیت آنها به گونه ای مطرح می شود که بیشتر شبیه یک معجزه یا شانس بزرگ دیده شود. در نهایت ممکن است اشاره ای هم به یک نوع خلاقیت فرا انسانی در آنها بشود. اگر چه شانس و خلاقیت در رشد اینگونه افراد موثر بوده، ولی به نظر می رسد، سنگ بنای موفقیت همه آنها سخت کوشی و خستگی ناپذیری باشد. بیدار شدن از خواب در ساعت ۴ صبح، هفته ای ۱۳۰ ساعت کار، سال ها کار کردن بدون تعطیلات، روش هایی است که ممکن است برای افراد عادی افراطی به نظر برسد، ولی اینگونه عملکرد، عامل موفقیت این افراد بوده است. در اینجا عادات کاری چند کارآفرین بزرگ، که خودشان دلیل موفقیت خود را در سخت کوشی می دانند، بررسی می شود.

ایلان ماسک مدیر عامل تسلا معتقد است تجارت، یک کار ۲۴ ساعته برای ۷ روز هفته و ۳۶۵ روز در سال است. او در مصاحبه با نیویورک تایمز در سال ۲۰۱۸ اعتراف کرد، تولد ۴۷ سالگی خود را در یک شیفت ۲۴ ساعته کاری در شرکت تسلا، بدون خانواده و دوستان گذرانده است. او در همان مصاحبه گفت: نزدیک به ۲۰ سال است که حتی یک هفته تعطیلی پشت سرهم نداشته است.

اگر ایلان ماسک به دلیل ۱۲۰ ساعت کار در هفته مشهور است، ماریسا مایر مدیر عامل سابق گوگل و مدیر عامل فعلی یاهو، از وقتی به یاهو پیوست، رکورد ماسک را شکست. او هفته ای ۱۳۰ ساعت کار می کند. ایلان ماسک درباره ماریسا مایر گفته: من ۱۲۰ ساعت در هفته کار می کنم، ماریسا مایر ۱۳۰ ساعت، من یکشنبه ها را تعطیل می کنم، او تمام هفته کار می کند. مایر در مصاحبه ای با بلومبرگ در سال ۲۰۱۶ گفت: قسمت اصلی موفقیت گوگل که نادیده گرفته می شود، ارزش سخت کوشی کارکنان آن است.

تیم کوک مدیر عامل شرکت اپل به طور مرتب هر روز صبح، در ساعت ۳ و ۴۵ دقیقه برای ورزش و بررسی ایمیل هایش از خواب بلند می شود و کار رسمی اش را از ساعت ۵ صبح شروع می کند. او معتقد است، بیدار شدن خیلی زود می تواند بهره وری را به شکل شگفت انگیزی افزایش دهد. کارت ورود او نشان می دهد، در چند سال گذشته همیشه او اولین شخصی است که به دفتر کار خود رسیده و آخرین نفری است که آنجا را ترک کرده. او در مصاحبه ای با مجله تایم گفت: وقتی کاری را دوست داشته باشید، دیگر برایتان مهم نیست که روزی چند ساعت مشغول آن کار هستید.

مارک کوبان، کارآفرین و مالک باشگاه دالاس لیکرز کار خود را با پیش خدمتی در رستوران شروع کرد. او در وبلاگ خود می نویسد، هنگام تأسیس اولین شرکت خود، چنان سخت مشغول ساختن آن بودم که به مدت هفت سال، حتی یک روز هم به مرخصی نرفتم. او می گوید: استعداد، روابط و پول می تواند به شما کمک کند تا به خواست های خود برسید، اما این کارها به تنهایی نمی تواند شما را موفق کند، برای موفقیت واقعی باید سخت کار کنید.

مری بارا، پس از ۳۳ سال حضور در شرکت جنرال موتورز، بالاخره در سال ۲۰۱۳، به عنوان اولین مدیر عامل زن همین کمپانی انتخاب شد. مجله فایننشال تایمز گزارش می دهد، همکاران مری بارا از او به عنوان نخستین فردی که هر روز وارد کارخانه می شود، یاد می کنند. او هر روز صبح قبل از اینکه بقیه کارکنان بیایند، به تمام ایمیل های رسیده پاسخ می دهد.

جف بزوس مدیر عامل آمازون، در روزهای ابتدای کار آمازون، روزی ۱۲ ساعت و هفت روز در هفته تا ساعت ۳ صبح کار می کرد و خودش کتاب هایی را که مشتری ها سفارش داده بودند، برایشان بسته بندی و ارسال می کرد. حالا هم که بزوس شخص اول آمازون است، هر روز شخصاً در مورد مسائل مربوط به خدمات مشتری ها، به تیم های شرکت آمازون ایمیل می زند و آنها را درمورد نحوه حل مشکلات مشتریان، مستقیماً راهنمایی می کند.

منبع

مصاحبه با نزار باراکا، مشاور محیط زیستِ مراکش

مصاحبه با نزار باراکا، مشاور محیط زیستِ مراکش


نزار باراکا (nizar baraka)، اقتصاددان و سیاستمدار و وزیر سابق اقتصاد و امور مالی مراکش، در سال ۲۰۱۳ به ریاست شورای اقتصادی، اجتماعی و محیط زیست  مراکش (CESE) منصوب شد. در اینجا مصاحبه او با گزارشگر سایت” Report Company” در باره عناصر کلیدی تحولات اقتصادی، اجتماعی و محیط زیستی کشور های شمال آفریقا و مراکش، که شرایط مشابه ای با کشور ما دارند را به شما ارائه می کنیم.

RC: در حال حاضر مراکش بزرگترین مقصد سرمایه گذاری مستقیم خارجی ها در منطقه است. این موضوع منعکس کننده تغییرات عظیم این کشور در دهه گذشته و باز شدن درهای اقتصاد آن بر روی سرمایه های جهانی است. دلایل این پیشرفت را چگونه ارزیابی می کنید؟

نزار باراکا: کشور ما در سال های اخیر، تصمیم راسخ برای حرکت رو به جلو گرفت. بخشی از این حرکت، گذر به دموکراسی است. کارهائی نیز برای دستیابی به آن انجام داده ایم مانند کمک به گسترش حقوق بشر تحت نظر سازمان ملل، ایجاد کمیسیون مقرارات حقوق و دستمزد، انجام اصلاحات موثر در وضعیت اجتماعی زنان و کارهائی از این قبیل. مراکش با توجه به تنوع زبانی و چند فرهنگی بودن و تنش هائی که بین قبایل کشور وجود دارد، یک برنامه وسیع آشتی ملی را به منظور کاهش نابرابری های اجتماعی آغاز کرده. همچنین با تهیه منشور جدیدی برای حفظ محیط زیست، یک تحرک واقعی در تمام مناطق ایجاد نموده. این برنامه سعی می کند بوسیله آموزش دیدگاه توسعه پایدار، زندگی بهتری را برای نسل های آتی بوجود آورد. ما همچنین به همه سرمایه گذاران خارجی خوش آمد می گوئیم و به آنها اطمینان می دهیم که در صورت تمایل به سرمایه گذاری در مراکش، اجباری به داشتن شرکای مراکشی ندارند. مراکش هم اکنون در ساختار اقتصادی خود اصلاحاتی انجام داده و سعی می کند به صورت ریشه ای مقاومت کشور را در مقابل تنش های اقتصادی و خطرات زیست محیطی افزایش دهد. با این اصلاحات در دهه گذشته، کشور نه تنها از رکود اقتصادی خارج شده، بلکه همه ساله از رشد اقتصادی خوبی نیز برخوردار گشته. به رغم افزایش قیمت نفت از سال ۲۰۰۸ که بر تعادل تجاری ما تاثیر گذاشت و به رغم مشکلاتی که با شرکای تجاری اصلی خود در اتحادیه اروپا داشته ایم، تاکنون چارچوب های پایدار اقتصاد کلان کشور، اثرات خود را نشان داده است. بعلاوه زیرساخت های تولیدی کشور، به ما اجازه داده تا نظر سرمایه گذاران و اعتماد بین المللی را برای جلب سرمایه  به سوی مرکش بهبود و جایگاه خود در رتبه بندی های جهانی را ارتقاء دهیم. مثلاً رتبه مراکش طبق شاخص سازمان دیده بان شفافیت بین المللی، ظرف ۵ سال۱۰ پله بالا آمده، در نتیجه توانسته ایم از وام های صندوق بین المللی پول بهره مند شویم که نشان دهنده سلامت اصول اقتصادی ما است. ما امروز از حمایت رو به رشد بانک جهانی، بانک توسعه آفریقا و بانک اروپایی توسعه و بازسازی برخورداریم. همه این ها اثبات می کند که ما برای تحقق بخشیدن به اصلاحات اقتصادی از توانایی ملموسی برخوردار بوده ایم. بعلاوه مراکش یک روش عاقلانه برای باز کردن راه های اقتصاد خود با بیش از ۵۵ کشور از جمله اتحادیه اروپا، ایالات متحده، ترکیه و برخی کشورهای عربی، در پیش گرفته. هدف ما این است که نقش مراکش را به عنوان یک جایگاه سرمایه گذاری و صادرات برای آفریقا، اروپا، ایالات متحده و کشورهای خلیج فارس، پر رنگ کنیم.

RC: توصیه شما به سرمایه گذارانی که مقصدشان مراکش است، چیست؟

نزار باراکا: اول از همه، مراکش همچنان به دنبال بهبود مستمر محیط کسب و کار است، که عامل تعیین کننده ای برای سرمایه گذاران می باشد. به همین ترتیب، یک کمیته ملی برای محیط کسب و کار تشکیل شده. این کمیته که با مشارکت بخش خصوصی تشکیل می شود، به طور منظم برای ایجاد برنامه عملیاتی سالانه و نظارت بر پیشرفت آن تصمیماتی اتخاذ می کند. ما به همه سرمایه گذاران پیشنهاد می کنیم که از حمایت های ارائه شده توسط این کمیته و سایر مراکز سرمایه گذاری منطقه ای استفاده کنند چون نقش این کمیته نه تنها برای کمک به آنها است، بلکه در طول تحقق پروژه هایشان نیز همراه آنها خواهند بود. فراتر از مراکز سرمایه گذاری منطقه ای، مراکش دارای چارچوب هائی است که امنیت سرمایه گذاری، بازپرداخت سود و مشوق های مالیاتی را تامین می کند و همچنین یک سیستم پیگیری سریع وجود دارد که حمایت های دولتی و مراقبت های پس از آن را تضمین می کند.

RC: اهداف اصلی شورا در سال های جاری چه بوده و با توجه به چارچوب قانونی جدید، آیا اهداف این شورا را در حال رشد می بینید؟

نزار باراکا: با توجه به قانون اساسی جدید، دامنه اختیارات ما گسترش پیدا کرده. شوراهای محلی برای نخستین بار توسط رأی مستقیم مردم انتخاب می شوند. ما برای سر و سامان دادن به گسترش اقتصادی و فرهنگی شروع به منطقه بندی کشور کرده ایم، این کار یک پروسه طولانی مدت است که فقط شوراها به عنوان مرجع پیشنهادها شناخته می شوند. ما می خواهیم شوراهای هر منطقه، پروژه های مورد نیاز خود را تعریف کنند و به موفقیت پروژه کمک نمایند، تا از کاغذ بازی های اداری اضافی معاف شویم. هدف این است که پروژه ها موفقیت آمیز باشند و مهارت ها به مناطق منتقل شوند، در نتیجه توسعه پایدار و حفاظت از محیط زیست، به ویژه از لحاظ بهره وری از آب و انرژی و توسعه بخش های اقتصاد سبز و استفاده بهینه از منابع طبیعی و حفاظت از محیط زیست، به عاملیت شوراها در خدمت مردم، محیط زیست و تنوع زیستی قرار بگیرد.

 RC: اقداماتی که تاکنون به عنوان ریاست شورای اقتصادی، اجتماعی و محیط زیست در مراکش انجام داده اید چه بوده؟

نزار باراکا: ما علاقه مندیم، نقش مراکش را در زمینه های کشاورزی، مالی، صنعتی، دریایی، هوائی، برق و مواردی مانند فرهنگ، پزشکی، دانشگاه و خدمات تقویت کنیم. هم اکنون مراحلی مانند دسترسی به آموزش، آب پاک، برق و ارتباطات، به عنوان بخشی از این تحولات، با سرعت در حال انجام است. همچنین ما بر روی اصلاحات مربوط به رفاه تمرکز کرده ایم. در سال های اخیر شمار افرادی که تحت پوشش حقوق بازنشستگی قرار گرفته اند، در حال گسترش است. ما تاکنون توانسته ایم۳۷ درصد از جمعیت کشور را پوشش دهیم و این روند در حال پیشرفت است. از لحاظ بیمه درمانی، مراکش کار بزرگی انجام داده و توانسته پوشش بیمه پزشکی و مراقبت های بهداشتی افراد زیر ۱۵ سال را در فاصله بین سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۵ از ۲۰ درصد به۶۰ درصد افزایش دهد. هدف ما این است که این میزان تا سال۲۰۲۰ به۸۰ درصد برسد.

RC: برای حل مشکل کم آبی چه اقداماتی انجام شده؟

مراکش یک کشور کم آب و دارای باران های موسمی است. با کاهش ذخایر آب زیرزمینی کشور وابستگی شدیدی به کشاورزی وابسته به باران پیدا کرده. بسیاری از جوامع روستایی برای تأمین آب خانواده و کشاورزی، تنها به یک منبع تکیه دارند و با کاهش حجم آب این منابع، به سرعت دچار کم آبی می شوند. در سال های اخیر سیاست کنترل منابع آب از طریق ساخت سدها در پیش گرفته شده، که نقش مهمی در تنظیم جریان و ذخیره آب باران، برای استفاده در طول دوره خشکی و برای اهداف آبیاری، بازی می کنند. در نتیجه این سیاست و سرمایه گذاری های انجام شده، مراکش اکنون ۱۴۰ سد بزرگ با ظرفیت بیش از ۶/۱۷ میلیارد متر مکعب و چند هزار طرح آبخیز داری و آبخوان داری برای جذب آب های زیرزمینی دارد. مراکش طی دهه گذشته علاوه بر ارتقاء سیستم مدیریت منابع آب، با ساختن زیرساخت آب، مانند سدها، سیستم های آبیاری کارآمد، دستاوردهای غیر قابل انکاری برای تامین آب خانوار، صنعتی و کشاورزی داشته است و توانسته به جامعه برای تامین آب آشامیدنی و تولید برق آبی، کمک نماید.

RC: چه کارهائی باقی مانده؟

در حال حاضر فقط۱۵درصد از کل زمین های کشاورزی به صورت مکانیزه و اصولی آبیاری می شوند. آبیاری سنتی، منجر به عدم مدیریت آب و استفاده بهینه شده است. از طرفی فقدان شبکه تصفیه فاضلاب باعث آلوده شدن آب ها و کمبود هرچه بیشتر منابع آب گردیده. اینها مسائلی هستند که ما با کمک شوراهای منطقه ای در حال بر طرف کردن شان هستیم و سعی می کنیم توسعه مهارت ها و تحقیقاتی فنی و علمی را در سطوح مرکزی و محلی گسترش دهیم، تا به شرایط پایداری برسیم.

منبع


LKFUFacebook

مصاحبه اختصاصی با ادریس بابر شاعر و نویسنده پاکستانی درباره شعر و ادبیات امروز پاکستان

مصاحبه اختصاصی با ادریس بابر شاعر و نویسنده پاکستانی درباره شعر و ادبیات امروز پاکستان

 

فرهنگ اسلامی: خوشحال می شویم خودتان را برای مخاطبین ما معرفی بفرمایید.

ادریس بابر: در گجرانوالا (ایالت پنجاب پاکستان) متولد شدم. بیشتر مقاطع تحصیلی ام را در لاهور گذراندم. در اروپا زندگی میکنم. مهندس برق هستم و شاعر. اگر قرار باشد همه سرگزشتم را همین الان برایتان بگویم، در شعرهایم چه چیزی برای گفتن خواهم داشت؟

فرهنگ اسلامی: بله. این حرف هم درست است. بفرمایید که چه شد که به شعر روی آوردید و از چه زمانی؟

ادریس بابر: چیزی که مرا بیشتر تحت تأثیر قرار داده است، داستان بوده است. در انگلیسی یک سری کتاب های کلاسیکی بوده که از پدربزرگ لایق به نوه پسری کودن به ارث رسیدند.حالا بماند که چقدر فهمیدمشان، اما این داستان هایی که در مورد زمین ها و زمان های غریب بودند را در حالت سحر زدگی چند و چندین بار مطالعه کردم. یک شاعر چه می دانست که اینها داستانند و در بازار ادبیات بیشتر همین ها مشتری دارند و در همه جا تمامی مردم طالب اینها هستند، وگرنه من هم فروشنده همین کالای گرانبها می شدم. مطالعه کافی هم از اساطیر دینی داشته ام و عمری را در حال قهر و آشتی با آنها به سر برده ام. در زمان مدرسه از هزار و یک شب بگیر تا طلسم هوشربا به دستم رسیدند. پس از آن از داستان های نسیم حجازی و عنایت الله خان و سپس کمی پیشرفت کرده به ابن صفی و اشتیاق احمد رسیدم. در آخر هم از نذیر احمد و شرر پیش رفته تا به آزاد و فرحت الله بیگ رسیدیم در حقیقت در به درو آواره گشتم. حتما همین دربه دری بود که در سالهای بعد در زندگی من نیز راه پیدا کرد.

و این بود دورانِ عیش قبل کالج.

فرهنگ اسلامی: لابد پس از اینهمه در بدری می دانید که شعر خوب چیست به نظر شما؟

ادریس بابر: این پرسش بسیار خوبی است. انگار شاگرد کودنی سر امتحان ناگاه به پرسشی برخورد کرده باشد که پاسخ آن را در جوراب خود از قبل پنهان دارد. باید پاسخ را از جوراب خود در بیارود، بنظر من شعر خوب شعری است که به درد چیزی بخورد.

فرهنگ اسلامی: بنابراین خلاقیت شاعرانه را چگونه تعریف میکنید؟

ادریس بابر: این پرسش بسیار تکراری است. یک بار خواستم من هم در این مورد چیزی بگویم، اما با خود گفتم: آیا بیان خلاقیت، عمل غیر خلاقانه ای نیست؟ باشد، فعلا از این پرسش میگذریم. اگر شعری به خاطرم آمد، می نویسم. اگرهم نیامد که هیچ خلاقیّت در تولّد شعر است.

فرهنگ اسلامی: برای شعرگفتن و شعر خوب گفتن، چه لوازمی را لازم می دانید؛ استعداد طبیعی یا مهارت و فن؟

ادریس بابر: ایکاش در پاسخ سوال قبلی مانند جون ایلیاء عجولانه عمل نکرده بودم و مثل منیر نیازی کمی درنگ می کردم. حالا ماندم چه بگویم؟ حیف که مانند شاعران شعر آزاد نمی توانم پاسخی را که می شود در یک یا دو سطر گفت، در همین مقدار صفحات و به راحتی تمام عرض کنم. اینجا به جایی من اگر یک داستان نویسی زیرک و دانایی بود، می توانست بر مساحت یک خانه شصت متری یک، پاساژ هفت طبقه بسازد. شعر مشکلش همین است که از حرف اضافی پرهیز میکند، یا شاید هم این از خوبی شعر است.

فرهنگ اسلامی: در نویسندگی، به نوشتن برای کدام صنف علاقه مندید؟

ادریس بابر: به فیلم.

فرهنگ اسلامی: شاعر و ادیب مورد علاقه شما کیست؟

ادریس بابر: هیچکس.

فرهنگ اسلامی: شعر وقت و توجه زیادی از شاعر می خواهد و در این راه شاعر باید از خیلی چیزها در زندگی بگذرد و ایثار کند. شما چه چیزی یا چیزهایی را از دست دادید؟

ادریس بابر: در واقع برای یک شاعر شعر جای زندگی و زندگی جای شعر را پر میکند. این کار می تواند به همراه زیان و ضرر باشد، زیان و ضرر دل و دنیا. در روزگاری که پر است از جاذبه های قلابی، درویش های جعلی و صوفی های کاسب، حالا یک شاعر چه میتواند بگوید؟ و چگونه می تواند سکوت کند؟ البته در لابلای این فصل های سرد و تلخ و هدر رفته میتوان اندکی میوه شیرین نیز پیدا کند. لحظاتی را هم می توان به دست آورد که در آن از دستِ غرور “همه دانی” به “هیچ دانی” پناه برد. حالا شما به این “زیان و ضرر” بگویید یا هرچیزی دیگر. اما شاید این تعبیر درستی نیست. بعضی وقتها باید پوستت را برعکس بپوشی یعنی: نگو که بشناسندت!

فرهنگ اسلامی: حس شاعرانه چیست و شما آن را چگونه تعبیر و توصیف می کنید؟

ادریس بابر: حس شاعرانه چیز خوبی است، و یا بهتر است بگویم حس شاعرانه هم چه چیزی خوبی است! هر یکی از مخاطبین شما مفهومی از شعر شما را به شما عرضه می کند و راه خود را پیش می گیرد.حس شاعرانه، الهام، لهجه و سبک و غیره، در میان این همه اصطلاحات، چیزی که من دوستش دارم، آهنگین بودن شعر است که متضاد آن بی نظمی و شلختگی است که نیز در جای خود و به وقت مناسب، طور دیگری آهنگین بودن است. پس چه غزل، چه شعر نو، چه عشره (که بنده آن را خلق و معرفی کرده ام)، چه داستان کوتاه و رمان، همگی یک آهنگ خاص و یک ردِ آهنگِ خاص دارند و در همه اینها هزاران شکل تعاملی میان این دوتاست: طلسم، حقیقیت، گاه پنهانی و گاه آشکار! هر بیت، هر سطر و هر واژه داستانی دارد، هم گفته و هم نگفته!

فرهنگ اسلامی: در این عصر تکنولوژی شاعر چه نقشی را ایفا می کند و شعرش چگونه سودمند است یا نیست؟

ادریس بابر: تکنولوژی دنیا را دگرگون کرده است، اما دلها را نه. نتیجه این فرض کنید شما بیتی را با موضوع “ساعت” در فیسبوک به اشتراک بگذارد، تا یک ساعت بعد چند و چندین بیت با همان موضوع سر از هر گوشه و کنار در میاورند.

فرهنگ اسلامی: در مورد شعر جوان نظر شما چیست؟ آیا این شعر جایگاهی دارد؟

ادریس بابر: بله کاملا همینطور است. گذشتگان هم جایگاهی داشتند، امروزی ها هم دارند و آیندگان نیز خواهند داشت. اما تنها داشتن جایگاه کافی نیست، این فقط آغاز راه است. هرآنجه هست، دارد به “بود” تبدیل می شود. پس شاعر معاصر باید با “بودها” خدا حافظی کند و به استقبال آینده برود. نسل تازه برای این که بتواند نفس تازه ای بکشد و شعر سرشار از زندگی بسراید، نیاز به فضای مناسب دارد.

فرهنگ اسلامی: فضای موجود ادبی را شما چگونه ارزیابی می کنید؟

ادریس بابر: این پرسش به نحوه مربوط به سوال قبلی است، بنا بر این باید پاسخ آن را نیز طور دیگر داد. در این شکی نیست که ما می توانیم بگوییم که هر هنرمند و شاعر فضای شعریش را خودش معین می کند و مدام با فضای ادبی مخصوص به خود دارد زندگی می کند و آن را همراه خود حمل می کند، اما این سهل بودن از همان نوع است که در مورد آن اسد الله خان غالب گفته بود که “سهل” بودن از بسکه دشوار است، آدمی نمی تواند انسان باشد.یکی از دشواری ها این است که ادبیات و زندگی همانطور می تواند به هم پیوسته یا از هم گسسته باشند که فرد و اجتماع. مستزاد بر آن این است که یک هنرمند در یک بار زندگی خود مگر می تواند چند تا زندگی بگذراند و یک بازیگر بر روی صحنه مگر چند تا نقش می تواند بازی کند و استعداد آن را دارد؟ از کجا معلوم من مانند آن تماشاچی باشم که فیلمی را که تماشا می کند، نقش اول آن را در فیلم خودش بازی کرده باشد و اینک در تاریکی سینما نشسته و در چشمان درخشان تماشاچیان دنبال سایه و پرتوی از خود می گردد.

فرهنگ اسلامی: بهرحال حضور در میان تماشاچیان خود فضای خاصی است به همین دلیل جلسات شعرخوانی برگزار می شود بنظر شما جلسات شعر باعث رشد و ارتقای شعر می شوند یا باعث افول آن؟

ادریس بابر: جلسات شعر مفید است. ولی زمانی که همین جلسات شعر، برای پروراندن متشاعران باشند، آف ساید محسوب می شوند. امروزه بیشتر از جلسات شعر رسمی، برنامه های مشاعره و بیشتر از مجله های ادبی، رسانه های اجتماعی است که در نشر شعر و گروه های شعری فعالیت دارند که هرنوع جنس در این بازار فراهم است. از طرفی دسترسی به شعر بسیار آسان شده است، و از آن طرف هم به اسم توارد، امکان سرقت ادبی بیداد میکند.

فرهنگ اسلامی: مجله های ادبی و فرهنگی چه نقشی را در پیشبرد شعر ایفا می کنند و در عصر رسانه های اجتماعی چه جایگاهی دارند؟

ادریس بابر: خدماتی که مجله های ادبی داشته اند، اهمیت تاریخی دارند. امروزه مانند کتاب های ادبی، مجلات ادبی نیز با چالش هایی روبرو هستند، اما به جای اینکه با دنیای جدید دست به گریبان بشوند، این مجله ها به راحتی می توانند، به صورت آنلاین منتشر بشوند. برخی ها حتی سعی هم کردند این کار را انجام بدهند، اما پشتِ کار نداشتند و پشتِ کار در اینگونه موارد بسیار ضروری است؛ آن وفاداری و استواری که نه تنها سهم مجله های قدیمی و مدیران آنها، بلکه سهم کسانی که در آن مجلات می نوشتند و کسانی که آن را مطالعه می کرد نیز بوده است. ولی حالا این روایت استوار از یک سو مورد حملات روابط شخصی قرار گرفته اند و از سوی دیگر سرقت ادبی!

از طرفی هم می بینیم که پایان گروه های ادبی بدتر و عبرت انگیزتر از مجلات ادبی بودند. مانند دیگر ادارات باقی و فانی جامعه، ادبیات نیز باید وارد مراحل جدید شود.

فرهنگ اسلامی: بنظر شما موضوعات اصلی و مهم زمان ما کدام هستند؟

ادریس بابر: با گذر زمان موضوعات و اهمیت آنها تغییر می کنند. نحوه پراختن به هر موضوعی نیز به اندازه خود آن موضوع مهم است. گاهی هنر در این است که مضمون اگر گل باشد، از آن بتوان با صدها رنگ یاد کرد و تکنولوژی جدید با خود امکانات و تهدیدها هر دو را آورده است. در کنار موضوعاتی مانند آزادی، امنیت، برابری و عشق و محبت که جزء آرمان های دیرینه بشریت بوده اند، امیدهای تازه تری را نیز به ارمغان آورده است. بعضی حرفها را شما می توانید از یک تریبون بزنید، اما از تریبون دیگری خیر. برخی از موضوعات در جایی ممکن است معمول روزانه باشند، اما در جای دیگری باعث اعدام شما بشود. ما می دانیم که در این عصر وای فای و اینترنت پرسرعت چگونه برخی از مسائل اصلی را با جعل تاریخ دگرگون کرده و در آن واحد کوه را با بستن چشمها ناپدید می کنند. در این عصر مصرف فوق العاده (Super Consumer Age) می توان فرهنگ را اجاره کرد یا بعنوان قرض به کسی داد، می توان صداقت را شارژ کرد ویا دروغ شارژ کرد. من فکر میکنم همین جنگ و امنیت، اتفاقات شگفت، تضادهای محض، سانسور خودساخته، انگیزه های ضد پیشرفت و استعمار پسا استعمار است که افق های موضوعات جدید و موضوعات افق های تازه را مشخص خواهد کرد.

فرهنگ اسلامی: عشره چیست؟ چه شد که به فکر خلق و معرفی عشره افتادید؟ آیا این صنف شعری مخالفت هایی هم به همراه داشته است؟

ادریس بابر: آغاز “عشره” چند سال پیش در همان شب و روز بود که در تمام دنیا، بخصوص در کشور خودمان تغییر جدیدی در حال رخ دادن بود. اوضاع هم موافق و پر از امیدواری بود و هم مایوس کننده. نسل جدید، خواب دنیای جدیدی را می دید و از طرفی هم سعی داشتند بنیادهای آن را که ریشه در زمینه های چندین هزار ساله داشتند، نیز از میان بردارند. این اتفاق در هر دو سوی این خطی که از خون کشیده شده بود که نتیجه تقسیم نابرابر رودخانه ها، رشته کوه ها، مزارع و جنگل ها رخ داده بود و مجازات آن را دو میلیارد انسان به شکل های مختلف از جمله گسترش سلاح، جنگ های نرم و سخت، نابودی محیط، کمبود شدید آب، فساد سیاسی، نابرابری در سطح جامعه، بهره برداری اقتصادی، الغرض بلاهای گوناگونی دیدند و هنوز هم به این زجر مبتلا هستند، بدون کمترین ابراز ناراحتی. من این هم میهنان عزیزم را که می دیدم، به نظرم آنها “افراد ناکجا آباد” می آمدند. تا جایی که من می توانستم نگاه کنم، می دیدم که این نسل تازه که بیشتر ناراحت و سردرگرم بودند، به همان سمت و سویی می رفتند که درمیان رجعت و ارتقاء از بین بروند. این کیفیت همان کیفیت داستان “توبه تیک سینگ” (داستان معروف سعادت حسن منتو) بود که انسان نمی داند باید در نیتجه قاه قاه بخندد یا زار زار بگرید، جایی که انسان خود را بعنوان یک شخصیت مضحک تراژیدی تماشا می کند. از طرفی هم این یک کیفیت داستانی نبود، که کاملا حقیقی بود. در ابتداء خواستم از لیمرک (Limerick) (صنف شعر انگلیسی) استفاده کنم، اما از محدودیت های آن خسته شده و تعداد آن را از پنج مصراع به ده مصراع گسترش داده و بقیه قیید ها از جمله وزن، بحر، ردیف، قافیه و غیره را برداشتم. حالا این جنگ جهانی اول میان غزل و شعر نو باشد یا جنگ جهانی دوم میان شعر نو و شعر سپید، “عشره” کاری به کاری هیچیک از آنها نداشت و راه خود راه پیش گرفت. بنا براین “عشره” تنها صنف شعری غیر تکفیری زبان اردو گردید.

عشره از سویی دچار نقد داستانک های روزنامه ای شد که سعی بر این داشته است که منفعت بازرگانی این داستانک ها را به ارزش ادبی تبدیل کنند و بنا بر این از داستانک حمایت و پشتیبانی کرده است. از طرفی هم دوستانی که سعی بر این داشتند که کاه را به کوهی تبدیل کنند، کنار همدیگر به این خوش خیالی دامن زدند و هم دیگران را به سوی آن سوق دادند که در زبان اردو از آنجا که نمونه “داستانک” قبل از این وجود نداشته است، و چونکه بیشتر محتوای این داستان جدید (داستانک) شدیدا مشتمل بر همنوایی یا بازگشت بوده است، از این جهت با چاپلوسی این صنف را نیز یک انقلاب ادبی اعلام کنند. از طرفی هم چونکه “عشره” به جای پوشاندن زخم، قابلیت نشتر زدن به زخم ناسور را داشت، پس لازم دیده شد که بر آن هرگونه اعتراض را روا بدارند؛ حالا اکثریت محروم داخل کشور با ذهن های رجعتی و عقب مانده باشند یا اقلیت مرفه خارج از کشور با فاشیسم پنهان، هر دو گروه نمی خواستند که چیز حقیری مانند شعر که آن را هر دو گروه برای تفنن طبع خود استفاده می کردند، بیاید و سعی در عوض کردن اذهان جامعه بکند، یا برای بیداری در جامعه سهیم باشد. کسانی که به شخصی بودجه می دهند و کسانی که از جایی بودجه تهیه می کنند، قطعا نمی توانستند تحمل کنند که شاعری بیاید و پرده از اسرار دستورکار ظالمانۀ آنها که در جای دیگری همان را بطور تبلیغات مظلومانه ای جلوه می دهند و اینگونه ترکیب موفقیت آمیزی را به وجود می آورند، بردارد. آن حقیقتی که در داستان کوتاه زیر بار نمادها و در شعر مرده و دفن شده بود، هنگامی که در “عشره” به طور جدید و متنوعی از نو آشکار شد، سعی کردند از آن صرف نظر کنند، آن را نابود کنند و به اجبار آن را فروخته و از آن سود مالی ببرند که سعی بی حاصلی بوده ولی هنوز همچنان ادامه دارد. کسانی که از داخل دارند کشور را می فروشند و از خارج در بارۀ پیشرفت صحبت می کنند، نیز کاروکاسبی خود را در خطر دیدند. توطئه ای بسیار نظام مند علیه عشره آغاز گردید؛ خواستند در داغی انتخابات مرد شجاعی بیاید و شاعر را از بین ببرد همگی علیه آن فریاد زدند.

فرهنگ اسلامی: و مرثیه نگاری، در مورد مرثیه نگاری چه نظری دارید؟

ادریس بابر: در این شکی نیست که مرثیه نگاری سرمایه ای است برای ادبیات کلاسیک ما، اما همان بلایی که حدود یک چهارم قرن پیش با رد کردن اقبالِ مؤمن بر سرِ رباعی آمد، همان بلا بعد از مردود دانستن جوش ملیح آبادی بر سرِ مرثیه سرایی نیز آمد. اگر هم استکان نشسکست، چایی در آن سرد شد. بزرگانی که به سمتِ شعر اسلامی دعوت می کردند، دیگر از میان ما رفته اند. حالا باید ببینیم باقیات صالحات آنها چه کار می کنند.

فرهنگ اسلامی: از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید، بسیار سپاسگزاریم.

منبع


مصاحبه با دکتر محمدباقر صابری زفرقندی در آستانه روز پزشک



روابط عمومی دانشکده علوم رفتاری و سلامت روان- انستیتو روانپزشکی تهران در آستانه روز پزشک، گفتگویی با دکتر محمدباقر صابری زفرقندی عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران انجام داده است که متن آن به شرح ذیل است:
 
لطفاٌ خودتان را معرفی فرمایید.
دکتر محمدباقر صابری زفرقندی ورودی سال ۱۳۶۶ و فارغ التحصیل  ۱۳۷۳پزشک عمومی دانشگاه علوم پزشکی ایران ورودی ۱۳۷۵ و فارغ التحصیل در سال ۱۳۷۸ به عنوان روانپزشک از انستیتو روانپزشکی تهران وابسته به دانشگاه علوم پزشکی ایران هستم.
 
چه شد که به رشته پزشکی علاقمند شدید؟
زادگاه بنده روستایی از توابع شهرستان اردستان در استان اصفهان است. وضعیت بهداشتی در آن زمان که اوایل دهه پنجاه بود و ما دوران دبستان را می گذراندیم را نمی شود گفت خوب نبود بلکه اسف بار بود. بهداشت محیط، تغذیه و وجود بیماری هایی مثل تراخم، کچلی، شپش در بین دانش آموزان و مردم، همچنین بیماری های انگلی شایع بود و سلامت و حیات مردم و خصوصا کودکان را تهدید می کرد.
روستای ما چون چندین روستای دیگر همجوار داشت و در کنار جاده قرار گرفته بود دارای بهداری بود. در بهداری یک نفر پیشکار که معادل بهیار امروزی است مستقر بود و باید پاسخگوی همه مشکلات بهداشتی مردم می بود. در هفته یک روز هم پزشک به ده می آمد که عموما پزشک پاکستانی بودند و به سختی می توانستند فارسی صحبت کنند. برنامه واکسیناسیون هم در مدارس شروع شده بود و جالب اینکه خیلی ها از زدن واکسن اکراه داشتند و حتی از ترس از مدرسه فرار می کردند. به همین دلیل با برنامه ریزی قبلی در روزی که قرار بود واکسیناسیون انجام شود همه بچه ها باید درمدرسه حاضر باشند و با تهدید مدیر مدرسه که معمولا هم به ترکه و یا شلاق مسلح بود واکسیناسیون برای همه انجام می شد.
من به یاد دارم که برخلاف اکثر همکلاسی هایم از زدن واکسن هیچ ابایی نداشتم. همیشه در دلم حس خوبی به بهیار و پزشک روستا داشتم. وقتی فرد دردمندی به آنها مراجعه می کرد و با حال خوب برمی گشت احساس درونی من این بود که دکتر موجودی بالاتر از انسان های معمولی است و قدرتی الهی دارد که می تواند شفا دهنده باشد. همیشه آرزو می کردم که بتوانم دکتر باشم تا به دست من افراد دردمند شفا پیدا کنند. مجموعه این وقایع و همچنین توصیه و نگاه خانواده به دکتر و طبیب باعث شده بود که تعلق خاطری به دکترشدن داشته باشم. وقتی به درمانگاه روستا میرفتم یک احساس خوبی به پزشک آنجا داشتم چون همیشه حس میکردم یک نگاه مهربانانه و مشفقانه به اهالی روستا دارند و مورد احترام عمیق اهالی محل است.
خیلی وقت ها شاهد درد و رنج مردم بودم که امروز متوجه هستم که بیماری های ساده وقابل پیشگیری و درمان بودند ،دوست داشتم که خداوند به من قدرتی عطا کند که بتوانم به آنها کمک کنم. نسخه نویسی پزشک ده که به صورت خطوط کج و معوج و به قول بچه ها خرچنگ قورباغه بود نیز برایم جذابیت داشت. در آن زمان اکثر همسن و سال های من بعد از تحصیلات ششم ابتدایی که آخرین مقطع تحصیلی درروستا بود با گرفتن تصدیق پنجم ابتدایی برای کار به تهران می رفتند ولی سرنوشت من اینگونه رقم خورد که برای ادامه تحصیل به تهران آمدم. از یک طرف علاقه زیادی که خودم به کتاب و مدرسه داشتم و از سوی دیگر تمایل و همراهی خانواده مزید بر علت بود که در مهاجرت اجباری به تهران در کنار کار های پراکنده به تحصیل نیز ادامه دهم. پدر بنده جزء معدود افراد روستا بود که بدون اینکه به مدرسه رفته باشد در حد خیلی خوب خواندن و نوشتن می دانست و عمیقا و شدیدا اهل مطالعه بود. ایشان نیز از مشوق های ما برای ادامه تحصیل بودند.
شاید برای نسل امروزی قابل باور نباشد که مدرسه رفتن در روستا کاری بسیار پر مشقت بود. همه بچه ها در کنار وظایف روزمره خودشان که کمک به خانواده درامور کشاورزی و دامداری بود درس هم می خواندند. از طرفی تهیه کتاب و نوشت افزار خیلی سخت و البته گران بود. بنده در طول تحصیل ابتدایی همیشه شاکرد اول بودم و از جمله آرزو هایم این بود که دکتر باشم. دوران راهنمایی را نیز با همین شکل و به عنوان شاگرد ممتار در تهران میدان خراسان در مدرسه شجاعی گذراندم. امروز به جای آن مدرسه راهنمایی درمانگاه شهدای لرزاده بنا شده است. با هدف قبولی در رشته پزشکی رشته علوم تجربی را انتخاب کردم در حالیکه به ریاضی و ادبیات نیز علاقه مند بودم و خیلی ها توصیه می کردند که دررشته ریاضی را انتخاب کنم چون امکان موفقیت من بیشتر است ولی علقه خودم رشته تجربی به امید دکتر شدن بود. درآن مقطع فقط کسانی می توانستند در رشته های پزشکی در کنکور شرکت کنند که رشته علوم تجربی را انتخاب کرده باشند. به همین دلیل به دبیرستان ابوریحان در میدان خراسان تهران رفتم و برای رسیدن به رشته پزشکی تلاش کردم. دوران دبیرستان من همزمان شد با شروع جنگ تحمیلی صدام علیه ایران و حوادث ابتدای پیروزی انقلاب، لذا در کنار فعالیت در بسیج بیست ملیونی که بعد ها شد بسیج مستضعفین با اینحال از درس و تحصیل خود غافل نشدم و درس را رها نکردم. دراولین فرصتی که سن و رشد بدنی من اجازه داد داو طلبانه به جبهه رفتم ولی هرگز نمی توانستم موضوع درس را فراموش کنم. در فرصت هایی که در تهران بودم به مدرسه می رفتم و با سایر دانش آموزان امتحانات را شرکت می کردم و خوشبختانه با موفقیت نیز درسال ۱۳۶۴ دیپلم علوم تجربی گرفتم. در اولین کنکور شرکت کردم و رتبه نسبتا خوبی داشتم ولی چون دررشته پزشکی قبول نشدم ترجیح دادم که به سربازی بروم. درآن زمان سربازان نیز می توانستند درکنکور شرکت کنند و در شهر ارومیه مقر اصلی قرارگاه حمزه سید الشهدا که محل خدمت نظام وظیفه من بود توانستم در امتحان کنکور شرکت کنم و به لطف خداوند در رشته پزشکی در مرکز پزشکی شاهنشاهی که به نام طالقانی مزین شده بود و در ادامه به دانشگاه علوم پزشکی ایران تبدیل شد قبول شوم.
نکته مهمی که نمی توانم تاثیر آن را انکار کنم که بر تصمیم قطعی من برای طبیب شدن تعیین کننده بود تجربه مجروحیت بنده در عملیات والفجر ۴ بود. توفیق اینکه به عنوان نیروی درمانی در مناطق عملیاتی حضور داشته باشم را پیدا نکردم و بیشتر به عنوان رزمنده در مناطق جنگی حضور پیدا می کردم ولی وقتی در یکی از عملیات ها به سختی مجروح شدم و به دشواری توسط دوستان هم گردانی به پشت معرکه نبرد منتقل شدم و سروکارم با برادران امداد گر و در نهاین کادر درمانی و پزشگان افتاد، یعنی وقتی که خدمات کادر درمانی و خصوصا پزشکان را دربیمارستان های صحرایی ازنزدیک لمس کردم با تمام وجود متوجه شدم که کارآنها تا چه اندازه مهم است. فراموش نمی کنم که در همان ایام و ساعت هایی که خیلی کند وسخت می گذشت با خودم عهد کردم که اگر قرار باشد به دانشگاه بروم به جز رشته پزشکی انتخاب دیگری نداشته باشم. یعنی دو هدف برای خودم تعیین کرده بودم که یا تا پایان جنگ در میدان نبرد باشم ویا دررشته پزشکی ادامه تحصیل دهم. با ذکر این خاطره می خواهم به مناسبت روز سعید پزشک، اشاره ای هم به نقش بی بدلیل درمان و طبیبان کشور در کوران جنگ کرده باشم. فراموش نکنیک که جنگ یک امر تحمیلی از طرف دشمن بر کشورمان بود و انتخاب ما نبود. شاید دراین روزها که کرونا به سلامت آحاد جامعه هجوم آورده است و به کوچک و بزرگ ما رحم نمی کند مردم تا حدودی بتوانند بفهمند که در کوران دفاع مقدس پزشگان و کادر درمانی در گمنامی تمام چه ز حماتی رابر دوش داشته اند. افتخار نظام پزشکی در کشورمان حضور در خط مقدم مبارزه بوده است که امروز به عیان در فضای کرونا زده مردم از نزدیک شاهد هستند وبه همین دلیل بخشی از شهدای ما در دوران جنگ پزشکان و کادر بهداشتی و درمانی هستند. به عبارتی ایثار تا پای جان که در شیوع کرونا شاهد هستیم تجربه اول متولیان درمان در کشور نیست.

به نظر شما وظیفه ذاتی یک پزشک چیست؟
وظیفه پزشک را اصولا خود ماهیت پزشکی و رشته پزشکی و فلسفه طبابت تعیین می کند. کسی که پزشک می شود در مرحله او خودش را وقف مردم کرده است. طبیب نمی تواند خود را محدود به بخشنامه ها و توصیه ها کند و باید تماما در خدمت اهداف پزشکی باشد. ابزار کار یک طبیب انسانهایی هستند که احساس درماندگی و درد می¬کنند و در ناخودآگاه آنها پزشک جانشین خدا وابزار شفا دهنده خدا در زمین است. بنابراین وظیفه یک پزشک از نظر انسانی و اخلاقی بسیار مهم است و باید تمام وجود خود را وقف خدمت بیمار کند. وطیفه دارد به غیراز رفاه و بهبودی بیمار به هیچ موضوع دیگری فکر نکند. تامین رفاه جسمی وروانی بیمار و خانواده او به هر طریقی که دانش او و علم روز به او اجازه می دهد در اولویت حرفه ای و زندگی شخصی او است.
 
سختترین لحظه در زندگی یک پزشک چیست؟
دوره آموزش پزشکی تماما دوره سختی است، درس خواندن ها، شب بیداری ها، کشیک دادنهای پراسترس دوره های کارورزی، دورانی سخت و البته توام با لذت های خاص خودش می باشد.
برای من هم مثل سایر پزشگان ، سخت ترین ایام دورانی بوده است که علی رغم تمام تلاش هایی که کرده ایم نتوانسته باشیم جان بیماری را نجات بدهیم. این موضوع دراین ایام که کرونا شیوع پیدا کرده است خودش را بیشتر از گذشته به رخ می کشد. واقعا برای طبیب هر نوع سختی قابل تحمل است ولی از اینکه بداند که نمی تواند جان بیمار را نجات بدهد و عده ای را از نگرانی برهاند تحمل ناپذیر است.

چند نکته کلیدی که در دوران طبابت به آن دست یافته اید؟
در خیلی از مواقع استجابت دعای بیماران یا همراهان را در همان لحظه ای که دعا می کنند حس می کنم. شاید معنوی ترین ساعات زندگیم این لحظه ها باشد.

توصیه شما به پزشکان جوان تازه فارغ التحصیل شده چیست؟
پزشکان جوان تازه فارغ التحصیل شده فراموش نکنند که با انسانهای نیازمند مواجه هستند و باید به آنها کمک کنند، کسی که به شما مراجعه می کند تمام امیدش به شماست، و شما را در قالب قدرت الهی می بیند و شما باید به عنوان فردی که رنگ و بوی خدایی دارد به او کمک کنید. هر چند وظیفه حاکمیت است که شرایط را به شکلی مهیا کند تا فعالین حوزه بهداشت ودرمان و خصوصا پزشکان هیچ دغدغه معیشتی نداشته باشند ولی ما گزشکان نیز نباید فراموش کنیم که درآمد بالاخره محقق می شودو نباید اجازه بدهیم که طمع و ولع مال ما را از وظیفه پزشکی دور کند. . ما باید مسئولیت اخلاقی، شرعی و حرفه ای خود را به درستی انجام دهیم تا برکات خاص خداوندی همراه ما باشد وبه وعده الهی ایمان بیاوریم که هرگز فقربه سراغ مان نخواهد آمد.
رضایت و دعای خیر مردم سرمایه باارزشی است که کمتر حرفه ای به اندازه طبابت از آن بهره مند می شود.

بهترین و تلخ ترین خاطره خود را از دوران پزشکی بگویید؟
شاید تلخ ترین خاطره من، به زمانی برگردد که یک جوانی را با علائم سرماخوردگی به بیمارستان آوردند. آزمایشات اولیه نشان داد که این پسر جوان که به گفته پدرش رتبه برتر کنکور آن سال هم بود، مبتلا به بدخیمی خونی است. متاسفانه درمان های موثر امروزی برای درمان سرطانهای خونی در آن زمان در کشور وجود نداشت و ایشان ظرف یک هفته بعد فوت کرد.
شیرین ترین خاطرات هم مربوط به زمانی است که بیمار پس از درمان سلامت خود را بازمی یابد. خصوصا بعد از اعمال جراحی.

هم اکنون چه فرصتها و تهدیدهایی پیش روی حرفه پزشکی است؟
فرصتهای کنونی در حرفه پزشکی این است که ما می توانیم خدمات پزشکی را به دورافتاده ترین نقاط کشور ارائه بدهیم. نظام شبکه های بهداشتی ودرمانی توسعه خوبی داشته است و ما باید قدر این نظام را بدانیم. با تقویت نظام خدمات اولیه بهداشتی (PHC) ما می توانیم به محیطی ترین نقاط کشور خدمات را ارائه دهیم.
تهدیدی که پیش روی حرفه پزشکی است، تخصص گرایی افراطی است. اگر رشته های تخصصی و فوق تخصصی را به قیمت فداشدن پزشکان عمومی توسعه دهیم خطا کرد ه ایم. اگر پزشک خانواده درست تربیت شود، ما می توانیم طبابت مبتنی بر جامعه را توسعه دهیم و می توانیم در کنار خدمات دارویی از خدمات روانشناختی، خدمات مددکاری مناسب استفاده کنیم و در مواردی که نیاز به تخصص بیشتری باشد، بیمار را به متخصص ارجاع دهیم. سرمایه گذاری بر روی پزشگ خانواده که هدف گذاری اصلی آن پیشگیری است راه نجاتی است تا هزینه های نظام سلامت را در چاه ویل درمان نریزیم.
 
امروزه مهمترین مساله رسالت پزشکی موضوع ویروس کرونا (کووید۱۹) می باشد، در این خصوص توضیحاتی بفرمایید.
در دروه کرونا نقش نظام سلامت و پزشکان خانواده که باید روی پیشگیری کار کنند پررنگ تر شد. چون وقتی کسی به کرونا مبتلا میشود تقریبا دیگر از خیلی از رشته های تخصصی کاری برنمی آید. گرچه تلاش های آنها بی فایده نیست، ولی هزینه گزافی برای خروجی محدود به خاطر ماهیت این بیماری بر کشور تحمیل می شود.
ما باید به مسیری برویم که افراد به بیماری مبتلا نشوند یا بوسیله مراقبتهای اولیه علائم خفیفی پیدا کنند. باید نقش پیشگیری و درمان باید مبتنی بر جامعه و خانواده پررنگ شود که این اساس کار نظام بهداشتی درمان موفق است و درسهایی که از کرونا آموختیم در این زمینه می تواند راه گشا باشد.

خبرنگار و تهیه خبر: زهره راخ (مسئول روابط عمومی دانشکده)
سپاس از خانم آرزو قاسمی برای کمک در پیاده سازی متن مصاحبه