علم و فن آوری

آخرین اخبار علم و فن آوری

علم و فن آوری

آخرین اخبار علم و فن آوری

گفتگو با «همت علی اکرادی» شاعر و نویسنده کرمانشاهی/ گویی همه کدخدای این دهکده اند

گفتگو با «همت علی اکرادی» شاعر و نویسنده کرمانشاهی/ گویی همه کدخدای این دهکده اند

به قصد دیدارش به محله ای قدیمی در کرمانشاه (خیابان ناصری) رفتیم. منزلش با آن صفای کوچک و سنتی، مکانی آشنا برای هنرمندان است. با گرمی پذیرای ما می شود؛ از هر دری سخنی.
اگرچه سال هاست که حرف و حدیثی از وی نشنیده ایم ولی با پرسش ها و سوالاتی مرسوم و گاه غیرآشنا او را به حرف آوردیم و ماحصل این گفتگو را در زیر می خوانید:
– از شعر و شاعری بگویید؟
به فرموده حضرت رسول گرامی اسلام(ص)؛ شعر، حکمت است. بنابراین یک شاعر واقعی هم باید تلاش کند تا به مرحله حکیم بودن برسد.
– کدامیک از قالب های شعری را بیشتر از همه، می پسندید؟
هر قالبی حس و حال خودش را می طلبد و برای موضوع خاصی است. شخصا، غزل را بیشتر از بقیه قالب های شعری دوست دارم ولی به جز آن می شود گفت قصیده، مثنوی، نیمایی و رباعی- در درجات بعدی اشتیاقم، قرار دارند.
– از آثارتان برایمان بگویید:
معمولاغالب آثار منتشر شده از من، تحت شرایط خاصی به وجود آمده اند و نیاز هست که درباره بعضی از آنها، توضیحاتی بدهم.
در کرمانشاه، انجمن سخن از سال 58 دوباره فعالیت خود را آغاز کرد و سرپرست آن، استاد محبت بود. پس از ایشان، مسئولیتش را به استاد یوسفی سپردند و در نهایت تا این اواخر یعنی حدود سال 75 اداره جلسات انجمن، برعهده شادروان شکرالله شیروانی (خندان) بود. در سال های 70 تا 72 چهارده دفتر را (تحت عنوان دفتر شعر) با حمایت ارشاد اسلامی کرمانشاه، به چاپ رساندم. این دفترها دربردارنده اشعار شاعران انجمن سخن بود. ویراستار دفاتر اول تا هفتم، استاد محبت بودند. به نوعی چاپ آنها برای نوقلمان، انگیزه هایی را ایجاد کرد. سال 74 کنگره سراسری شعر (از غدیر تا عاشورا) در استان کرمانشاه برگزار شد که شعرهای ارائه شده در آن کنگره را در کتابی با همان عنوان به چاپ رساندم (البته با پشتیبانی مالی فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمانشاه).
-سرنوشت کتاب گزیده غزل معاصر (نسیم اندیشه) به کجا انجامید؟
بد نیست از عنوان کتاب بگویم. در همان سال 74 برنامه ای ادبی در سیمای مرکز کرمانشاه اجرا می کردم که اسم برنامه «نسیم اندیشه» بود. (شبیه همین برنامه با کاروان شعر و موسیقی) اولین اجرا را با حضور شاعر دوست داشتنی معاصر- زنده یاد شیون فومنی- داشتم. شیون، در آن سال مهمان ما بود در کرمانشاه. ضمنا طی سال های 80 و 81 مدیر اجرایی و عضو شورای سردبیری نشریه راه توسعه بودم و صفحه شعر آن نشریه را «نسیم اندیشه» نام نهادم. اواخر فعالیتم در جهاد دانشگاهی بود که کتاب نسیم اندیشه توسط انتشارات جهاد دانشگاهی و موسسه سماءقلم، به دست چاپ سپرده شد. پس از مدتی این دو موسسه انتشاراتی بر سر همین مجموعه وارد نزاعی شدید شدند و در این میانه، کتاب نسیم اندیشه، قربانی شد. ناگفته نماند، کتاب چاپ شد و نسخه ای از آن به دستم رسید و پنهانی هم به فروش رسید.
– چرا مجموعه شعر (پر از صدای حضور) علی رغم اینکه همان سال اول چاپ، نایاب شد، به چاپ های بعدی نرسید؟
آن هم حکایتی عجیب دارد و بیان آن، از حوصله من و شما خارج است لذا تنها به این نکته اشاره می کنم. چون از لحاظ نوع چاپ و کاغذ و صحافی، کیفیت چندانی نداشت و از طرفی برایم خاطرات ناخوشی را تداعی می کرد، میل و رغبتی به تجدید چاپ آن نداشتم.
– خیلی از علاقمندان به شعر شما، از سال 76 تاکنون، منتظر چاپ آثار بعدی شما هستند. ضمناً چون سالهای سال مسئول آفرینشهای ادبی حوزه هنری کرمانشاه نیز بودید، لااقل توقع داشتند که از سوی (سوره مهر) آثار شما به چاپ برسد، چرا اینگونه نشد؟
انصافاً مدیر حوزه هنری کرمانشاه، بارهای بار همین پیشنهاد را دادند ولی من امتناع می کردم. حتی این اواخر اصرار ایشان آنقدر فراوان شد که با ارائه مجموعه شعر آیینی (آیینه های ماندگار) و گردآوری داستان هایی کوتاه با موضوع دفاع مقدس با نام (طعم خاک)، وی را تا حدودی قانع کردم.
– چه دلیلی برای این کارتان داشتید؟
پاسخش روشن است. برایم قابل قبول نبود که در مسئولیتی باشم و آن وقت به چاپ و نشر آثار خودم بپردازم. جامعه ادبی قضاوتی نیک در حقم روا نمی داشتند. آن روزگار تمام سعی ام بر این بود تا آثار دیگر عزیزان را به مرکز ارائه دهم و خوشبختانه این تلاش و پیگیری های بنده، نتایج مطلوبی را هم به همراه داشت.
– آنهایی که شما را می شناسند همگی متفق القولند که بسیاری از نوجوانان شاعر و نویسنده در کرمانشاه با تعالیم و حمایت های شما، در حال حاضر خوش می درخشند و این حاصل سال ها تلاش شما در حوزه هنری بوده است. چرا و چگونه شد که از شهریور ماه سال گذشته (87) یکباره و بی خبر آنها را رها کردید و از حوزه هنری استعفا دادید؟
بی شک، توفیقات همه، از خداوند است. آن عزیزان هم که شما اشاره به آنها داشتید مشمول لطف خدایند. به علاوه تلاش خود آنان و زحمات مربیان نیز یکی دیگر از علل پیشرفت آنان بوده است. من صرفاً یک مشوق برای آنان بوده ام. هنوز هم با من ارتباط دارند.
از آنجا که در آموزش و پرورش، به افتخار بازنشستگی نایل شدم، احساس کردم واقعاً باید خودم را در این حوزه نیز بازنشسته کنم تا دیگر عزیزان، با توانی بهتر و ایده هایی تازه تر، این کاروان شعر و نویسندگی را به سرمنزل مقصد برسانند. ناگفته نماند برایم دل کندن از آن خوبان، بسیار سخت بود. حتی مدیر حوزه هنری کرمانشاه نیز که از دوستان و همسنگران روزگار دفاع مقدس می باشند بسیار سعی بر آن داشت تا این همکاری، منقطع نشود ولی با تصمیم جدی من مواجه شد و تا حدودی (به ظاهر) قانع شد و در نهایت، با رفتن من موافقت کرد.
– تا آنجا که به یاد داریم، در بخش دفاع مقدس، آثاری دارید که به طور مستقل ارائه نشده است. آیا قصد ندارید آنها را به چاپ برسانید؟
استان ما، یکی از مناطق جنگی در طول دوران مقدس بود و آن روزگار برای مردم ما روزهایی فراموش نشدنی است. اگر خداوند مددی فرماید و امکان چاپ فراهم شود. تصاویری از آن حماسه ها را ارائه خواهم کرد.
– اخیراً مشغول سرودن رباعی می باشید. چگونه شد که به این قالب روی آوردید. در حالی که شما را شاعری غزلسرا می شناسیم؟
درست است. شاید رباعی هایی را که قبلاسروده ام به تعداد انگشتان دست نرسد اما چند ماه پیش بود که چندین بار با درخواست جدی استاد محبت (برای گفتن رباعی) مواجه شدم. راستش را بخواهید ابتدا چندان اشتیاقی به این مسئله نداشتم. بالاخره برای اینکه پرسش ایشان را اجابت کرده باشم. چند رباعی گفتم و متوجه شدم که آنقدر هم نسبت به رباعی بی رغبت نیستم. این قالب، توجهم را آن چنان به خود معطوف داشت که تمام فعالیتم در این ماه های اخیر به سرودن رباعی انجامید. می شود گفت، در این قالب، می توان به هر موضوعی پرداخت. لذا تعدادی از رباعی ها طنزند و اغلب آنها جدی. با موضوعات: اجتماعی، پند و اندرز، ضرب المثل و حتی عاطفی.
– از استاد محبت و دوستی تان بگویید.
بار محبت از همه باری، گران تر است
آن می کشد که از همه کس، پرتوان تر است
این بیت، همواره تکیه کلام جناب محبت است که با دیدن من، بر زبان می آورد و امیدوارم که من هم توان کشیدن بار محبت را داشته باشم- آنهم اینگونه محبتی! دوستی من با ایشان، یک دوستی قدیمی و دیرینه است اما این سال های اخیر، بیشتر اوقات را با هم می گذرانیم و به نوعی می شود گفت با هم زندگی می کنیم. جان مطلب اینجاست که تا با استاد محبت، رفاقت تنگاتنگ و ژرفی نداشته باشی، نمی توانی او را بشناسی. شیدایی هایش، عبادتش، صفا و پیوند ظاهر و باطنش، از همه مهمتر، جود و بخشش ایشان که من شاهد مواردی شگفت بوده ام ولی اجازه گفتنش را ندارم-
و حتی طنزهای شفاهی اش که صرفاً ظاهری است و جز دلی مهربان و عاری از هرگونه خدشه ای، چیزی پشت آن نیست. همه و همه مختص خود محبت است. – مذاح گاه بگاهش هم برمی گردد به آن دوران همکاری اش با توفیق . در پایان، می خواهم به این نکته قابل توجه هم اشاره کنم و آن این است که استاد محبت هنوز هم در انجمن رشید یاسمی که چهارشنبه های هر هفته برگزار میگردد و خود ایشان هم، رئیس انجمن است، با حوصله تمام به تعلیم شاگردانش می پردازد و با گشاده رویی آنان را راهنمایی میکند. خداوند سایه ایشان را مستدام گرداند.
– چگونه شد که پا به دنیای اسرارآمیز ادبیات گذاشتید؟
بدون دعوت قبلی!
– شعر کدام شاعر را بیشتر می پسندی؟
با اغلب ذوق های ادبی، مانوسم.
– تا جایی که اطلاع دارم در سومین جشنواره شعر فجر، شما و دو شاعر دیگر به عنوان شاعران پیشکسوت کرمانشاه انتخاب شدید. چه شد که در جشنواره از شما سه نفر اسمی برده نشد؟
کاش می شد به این سوال، پاسخی نمی دادم اما اصولاً شما میدانید که من طبیعتم، موافق این انتخاب ها نیست و سعی ام بر این است که به چنین مواردی که صرفاً دنیایی است، اهمیتی ندهم. این شعار نیست. بلکه دوستان نزدیکم این عقیده ام را تایید می کنند. عزیز یا عزیزانی که جایگزین شده اند قطعاً از بنده، شایسته تر بوده اند و آنان را به استادی خودم قبول دارم.
– آیا شعر هم مثل فرزند برای شاعر است؟
بعضی شعرا، اینگونه می گویند. ولی من اعتقادم این است که شعر، همزاد شاعر است.
– راز ماندگاری شعر شاعر در چیست؟
اگر سخن شاعر، آسمانی باشد، کلام او نیز مقبول زمینیان خواهد بود.
– وضعیت کنونی شعر کرمانشاه؟
مطلوب است. امیدوارم در آینده ای نه چندان دور، به وضع ایده آلی هم برسد.
– چه توصیه ای برای شاعران جوان دارید؟
اگر به پیشکسوتان خود، ارج و احترام بگذارند، یقیناً عاقبت به خیر خواهند شد و لذا آن موقع مشمول این شعر سعدی قرار نخواهند گرفت:
یا وفا خود نبود در عالم
یا که کس با من این زمانه نکرد
کس نیاموخت علم تیر از من
که مرا عاقبت نشانه نکرد
– وضعیت انجمن های ادبی کرمانشاه؟
اگر مهرورزی و دوستی بیشتری، گرمابخش آن محافل باشد؛ پریشانی و تفرقه به سراغ آنها نخواهد آمد. تا باد چنین بادا!
چند رباعی از هـ.الف.پندار
پیوسته به چارسمت و سو، عطسه زنند
در حال رکوع- روبرو- عطسه زنند
ارباب به محض اینکه سرما بخورد
یکپارچه نوکران او، عطسه زنند.
***
آیینه ی دق، برای این دهکده اند
نقاشی نخ نمای این دهکده اند
هنگام درو که می رسد، بیکارند
گویی همه کدخدای این دهکده اند
***
وقتی که سراغ عشق را می گیرد
خون دل خویش را به پا می گیرد
لذت نتواند از سواری ببرد
بر پشت پلنگ- آنکه جا می گیرد

    هر لحظه که رنگ پول را می بینیم
خود را زمسیر حق، جدا می بینیم
فردا چه شود، فقط خدا داند و بس
این روز خوش است- اینکه ما می بینیم
***
هرچند که عشق، رهزن انسان است
هرچند مسیر عشق، بی پایان است
این نکته ولی بدان که دنیا بی آن
چون سال بدون فصل تابستان است
***
هرناله، به گوش صاحب دل نرسد
هر دست، به دست امن ساحل، نرسد
کافی ست در این میانه یک ضربه عصا
تا قافله ی شیشه به منزل نرسد
***
یک دسته، در آتش حسد غرق شوند
یک عده، در آب نابلد غرق شوند
هشدار! که بهترین شناگرها نیز
چون پیک اجل سربرسد، غرق شوند
فرهاد مرادی


منبع

گفتگو با محمدباقر کلاهی اهری، شاعر پیش‌کسوت مشهدی: شجریان، نیمای موسیقی ایران است

فهمیه جوان | شهرآرانیوز - محمدباقر کلاهی اهری، شاعر پیش‌کسوتی است که نه تنها به اصول شعر کلاسیک آشناست بلکه سال‌ها تمرکز خود را بر شعر سپید گذاشته و در آن عرصه نیز به استادی رسیده است. فرصتی دست داد تا با او درباره موسیقی سنتی و ارتباط آن با آواز شجریان، گفتگو داشته باشیم.

نام محمدرضا شجریان با موسیقی اصیل ایرانی گره خورده است و اگر بخواهیم از او سخن بگوییم نمی‌توانیم از موسیقی ایرانی چشم بپوشیم. به نظر شما آنچه که امروز به عنوان موسیقی کلاسیک ایرانی می‌شناسیم از کجا شروع شده و چگونه به جایگاه امروز خود رسیده است؟

چیزی که ما امروز به عنوان موسیقی گوش می‌دهیم با خاندان فراهانی شروع شد و زمانی که استادان بزرگ ما به دربار قاجاری منتقل شدند، یک جریان جدیدی در موسیقی ایران شروع شد. هم‌زمان هم با تجددی که در ایران شروع شده بود، ایرانی‌ها با نت و خط موسیقی آشنا شدند و نسلی از بزرگان سعی کردند که موسیقی ما را که به صورت سینه به سینه و از طریق استاد به شاگرد منتقل می‌شد، ضبط و ثبت کنند. پیش از آن مردم موسیقی را در زندگی خودشان بیشتر از طریق نغمات مذهبی دریافت می‌کردند و یا در شبیه‌خوانی‌ها که البته آن‌ها هم گنجینه‌های بسیار عظیمی بودند و اتفاقا خاندان‌های مذهبی عمدتا کسانی بودند که توانستند این نغمات را بیاموزند و وارد موسیقی ما بکنند. شجریان نیز چنین عقبه‌ای دارد.

نقش استاد شجریان در تجلی و شکوفایی موسیقی سنتی ایرانی چه بود؟

موسیقی ایرانی تا آنجا که خوانده‌ایم و دانسته‌ایم، بیشتر متکی به نوآوری‌های فردی است. آنچه که به آن بداهه گفته می‌شود. البته بداهه یک حرکت لحظه‌ای نیست. تألیفی است که خواننده و نوازنده در یک لحظه از گنجینه عظیم موسیقایی خودش استخراج می‌کند. در این زمینه شجریان کار را به اوج رساند. او در تنوع به‌کارگیری تحریر‌ها هم واقعا کار کرد و تحریر‌های مختلف را با یکدیگر تلفیق کرد. نقلی است که گفته بودند باید از آواز بلبل بیاموزید که در یک دهان آواز، چه تحریر‌های متنوعی می‌خواند.
 
شجریان رستاخیزی در موسیقی ایجاد کرد. موسیقی دچار تکرار مکررات شده بود و باید نیمایی در موسیقی ظهور می‌کرد تا آنچه از گذشته داشتیم را با اقتضائات زمان درآمیزد و با حسن تعبیر، آن‌ها را ارائه دهد به نسلی که به شدت در معرض هجوم موسیقی غربی، موسیقی هندی و عربی بودند. در آن مقطع انواع موسیقی با موسیقی ایرانی تلفیق شده بود و با عناوینی مثل اینکه «دلنشین است»، عملا داشتند فضای موسیقی ما را مصادره می‌کردند. در آن شرایط است که شجریان، آواز را که دچار تکرار شده بود، از عرصه روزمره و تکرار خارج می‌کنند و به اوج فاخری می‌رساند.

درباره اشعار آلبوم‌هایش نیز صحبت کنیم. انتخاب اشعار آیا در ماندگاری آواز‌های او نقش داشته است؟

یکی از چیز‌های عجیب، انتخاب شعر او است. او شعر را برمی‌گزیند و این برگزیدن و ارائه شعر مسئله مهمی است. ما در فرهنگمان واژه «قول و غزل» را داریم. قول به معنی خواننده است که همراه با غزل می‌آید، یعنی از هم جدا نیستند. شجریان نیز با رجوع به حافظ و سعدی این دو شاعر ملی را در یک ارائه زیبا به عرصه عمومی عرضه کرد. البته آن‌ها ستارگان ابدی آسمان شعر و ادب فارسی هستند. اما ارائه استادانه شجریان ما را به ظرایفی در این شعر‌ها راهنمایی کرد که متوجه شدیم شعر ما فقط کلمه نیست بلکه از کلمه و آوا و هجا و صوت تشکیل می‌شود. موسیقی و شعر ما همیشه در کنار هم بوده‌اند.
 
موسیقی ما بدون شعر و شعر بدون اوزان عروضی معنی ندارد. موسیقی گذشته ما به شدت وابسته به اوزان عروضی شعر فارسی است. یعنی اگر ضرب آهنگ شعر را از موسیقی ریتمیک یا ترانه برداریم، آن موسیقی بخش معلقی خواهد بود. برای همین خواننده شعر اول باید شعر را فهمیده باشد تا بتواند شعر را تحویل دهد. اینجاست که شجریان در جایگاه یک ادیب ظاهر می‌شود که می‌داند شعر با موسیقی چه می‌کند و نقش موسیقی را هم در ارائه شعر می‌داند.

به نظر شما خط مشی محمدرضا شجریان در انتخاب شعر برای ترانه‌سازی و خوانندگی چه بوده است؟

به نظرم جنبه زیبایی‌شناسی شعر همراه با آن سابقه فرهنگی شعر همواره مدنظرش بوده است. چون شعر بزرگ‌ترین میراث فرهنگی ماست. ما وقتی حافظ می‌خوانیم، در واقع فرهنگ را می‌خوانیم. با حافظ‌خوانی، فرهنگ را نه در موزه تاریخ بلکه در عرصه جاری زندگی می‌بینیم. آنچه که جاری است می‌ماند و آنچه که جریان ندارد، اسیر رکود و تکرار می‌شود و در کتاب‌های تاریخ و در موزه‌ها بایگانی می‌شود. شجریان آن بخش زنده و پویای فرهنگ را گرفته و دوباره عرضه کرده‌است. اشعار حافظ در عین ظرافت تلاطمی دارد که با موسیقی ملتهب شجریان هماهنگ می‌شود و آواز را از رکود و تکرار نجات می‌دهد و به یک هنر زنده تبدیل می‌کند.

درمیان اشعار شاعران معاصر بیشتر به دنبال چه سبک و سیاقی بوده‌است؟

شجریان بیشتر از همه شاعران معاصر، از اشعار ابتهاج استفاده کرده‌است. من به یاد کلام استاد باستانی پاریزی می‌افتم که معتقد بود ماندگاری یک شعر به خوانش خوب آن بستگی دارد و مثالی که می‌زد در مورد ابتهاج بود. او می‌گفت ابتهاج شاعر بسیار بزرگی بود، ولی تا زمانی‌که شعر او در دهان شجریان نچرخید و تا این اشعار خوانده نشد، کسی نمی‌دانست استاد ابتهاج در موسیقی و تصنیف‌سازی چه جایگاهی دارد. البته ابتهاج کسی است که از یک طرف حافظه غنی ادبی دارد و از طرفی فرزند زمانه خودش است. یک استاد زمان‌شناس است و شاعری است که با تمام دستاورد‌های شعرکلاسیک کار می‌کند. این ویژگی ابتهاج را متفاوت می‌کند از غزل‌سرایان دیگر. شجریان با آثار فریدون مشیری هم کار کرده‌است و اثر «پر کن پیاله را» را در دهه ۵۰ منتشر کرده‌است. زمانی که موسیقی ایران با هجوم موسیقی غرب درگیر بود.

وضعیت فلسفه در ایران امروز؟ 2

وضعیت فلسفه در ایران امروز؟

با حضور آقایان: محمد جواد پیرمرادی- مهدی طاهریان- بهزاد مرتضایی- محمدعلی رمضانی- حسین شیخ الاسلام- علی اصغر فهیمی فر- حسین رویوران- ابراهیم متقی- محمد حسن زورق

رمضانی:

وقتی که بحث پیرامون تفکر عقلانی که می کنیم هم در مورد وجود می توانیم بحث کنیم هم در مورد معرفت هم در مورد جامعه هم در مورد هنر و  در مورد صنعت،در مورد تمدن و در مورد

پس منافاتی ندارد که یک تعریف نسبتا قابل قبولی داشته باشیم و از بین تعاریفی که گفته شد تعریف به روش را مورد اشاره قرار می دهیم. به خاطر سنخ بحث های فلسفی است که یک مقدار گسترده و دراز دامنه است و کارکردهایش هم قابل بحث است و به طور طبیعی فلسفه کارکردهای متفاوتی دارد یکی این که نگرش ما به جهان را می تواند سامان بدهد،حالا به هر شکلی که با روش عقلی و استدلالی به آن برسیم، دیگر این که این نظر تبدیل به عمل و رفتار حکیمانه بشود،این هم در بحث حکمت عملی مطرح است،و اگر به شکل جزئی تر بخواهیم نگاه کنیم سطرهای کتاب و قسمت های نانوشته اش هم مطالبی خواهد بود که کسی که با نگاه فلسفی نگاه می کند می تواند آن سطرها را بخواند یعنی آن خواننده عمومی نوشته ها را می خواند و یک فیلسوف کشف می کند که این نوشته ها پله به پله بالا بیاییم یا نوع نظام سازی که در قرون اخیر توسط اسپنسر مطرح شد و او  معتقد بود همین طور که ما برای شناخت جهان یک هم می آوریم می توانیم از حاصل این تفکر علمی یک نظام فلسفی تولید بکنیم که این یک خاصیت دیگری دارد که به آن فلسفه علمی می گوییم و نتایجی که علوم آورده اند را روی میز کنار غرب مطرح می کنند که آقای بیکن گفت من در مقابل منطق ارسطویی منطق تجربی را مطرح می کنم و آقای دکارت هم از شکّ دستوری خودش شروع کرد و یک فلسفه جدید را پایه گذاری کرد،کسانی هم که فلسفه نحو پشتوانه ای برای آنچه به عنوان علوم جدید وارد ایران شده مطرح بکنند.به عنوان مثال اولین کسی که سعی کرده آثار جدید غربی را به زبان فارسی ترجمه بکند در قرن نوزدهم آقای  کونت دوگوبینو بوده است که کنسول فرانسه در ایران بوده و ایشان به کمک یک فرد زبان دان یهودی که او هم کارمند دیاکرت ذکر می کنند و بعد از آن ترجمه دوم را شخصی به نام محمود افضل الممالک کرمانی در زمان قاجار انجام می دهد که چندین سال بعد منتشر می شود و ترجمه سومش ترجمه آقای فروغی بوده است.و بعد هم اولین بار در سال ۱۳۱۰ کتاب تالیفی سیر حکمت در اروپا را چاپ و منتشر می کند.نکته این جاست که در مقدمه ی چاپ های اولیه سیر حکمت در اروپا آقای فروغی این نکته وجود داشته [ولی در چاپ های بعدی نیست] که هدفش از این کار را شناساندن اصول اصالت جدید غربی به  اصول راسیونالیسم غربی را به ایرانی ها بشناسانم که این کار را دارم انجام می دهم.یا سایر مترجمان باز می گفتند که ما از طریق ترجمه فلسفه های جدید غرب می خواهیم راهی برای دسترسی(به آن فلسفه ها) پیدا بکنیم.این عین جمله ایست که آقای بدیع الممالک میرزا(می گوید)،که متوفای ۱۳۲۱ است و با آقای فروغی در یک سال فوت کرده است،و هدف خودش را پیدا کردن راهی برای دسترسی و اخذ صحیح علوم جدید از طریق جنبه های زیر بنایی(معرفی می کند) اینها می گفتند ما می خواهیم زیربناهای علوم غرب را به ایرانی ها بشناسانیم که همین کار را هم کردند.فقط این اشاره را می کنم که امروزه اگر بخواهیم وضعیت خودمان را مطالعه بکنیم به لحاظ سبک زندگی و ابزار آلات تکنولوژی که در زندگی روزمره استفاده می کنیم، مثل بقیه دنیا که ما هم گویا یک شاخه  از غرب هستیم،این نوع تکنولوژی حاصل یک علمی است که آن علم مبتنی بر یک فلسفه ایست که فلسفه غرب است،درست است که به عنوان مثال از یک موبایل شروع می کنیم ولی موبایل تکنولوژی اش به یک علمی بسته است که آن علم به فلسفه غرب وصل است.یعنی با یکی دو واسطه به فلسفه غرب برخورد می کنیم. اینکه ما تکنولوژی را و علم را در چهارچوب فلسفه مبتنی بر اسلام از نو تعریف کنیم رسالتی است که بر دوش متفکران، اندیشه ورزان و فیلسوفان مسلمان است.

آنچه که مقام معظم رهبری درباره تحول در علوم انسانی می فرمایند به این مسئولیت و رسالت مهم اشاره دارد.

فهیمی فر:

بعضی ها اعتقاد دارند اصلا این نشدنی است. یعنی ما نمی توانیم به تکنولوژی مدرن برسیم یعنی بوسیله فلسفه ملاصدرا نمی شود نیاز دنیای مدرن را جواب داد. درحالیکه ممکن است این ادعا در عمل رد شود. این پیش فرض بعضی هاست.

رمضانی:

ما به طور جدی سراغ این قضیه نرفته ایم.باید سراغش برویم تا به جد بفهمیم آیا می شود یا نمی شود.ولی شواهد عکس قضیه را نشان می دهد. ما بوسیله کسانی در تکنولوژی بسیار پیشرفته نظیر نانو، شبیه سازی، انرژی هسته ای، صنایع فضایی پیشرفت کرده ایم که از نظر فلسفی متکی به فلسفه اسلامی بوده اند نه فلسفه غرب. دانشمندانی نظیر شهید علی محمدی، شهید شهریاری و دیگران. کما اینکه در جنگ و دفاع مقدس پشتوانه پیشرفت ما مبانی فلسفی اسلامی بوده نه مبانی فلسفی غرب. مردانی نظیر صیاد شیرازی، محسن رضایی، رحیم صفوی متکی به تعقل اسلامی بوده ایم پیشرفت کرده ایم. هنوز سی و سه پل و عالی قاپو و حمام شیخ بهائی به هزاران زبان به ما می گویند که فلسفه اسلامی علم آفرین است و این علم تکنولوژی را حمایت و تمدن را شکوفا می کند. لذا ما در این شرایط می خواهیم برگردیم به سمت فلسفه های خودمان. فلسفه غرب موجب سیطره غرب بر ما شده است ولی ما مشکل را کم و بیش احساس کرده ایم و باید این احساس را عمومی تر بکنیم و نوعی بیداری فلسفی اسلامی به ویژه در مراکز علمی و دانشگاههای خود به وجود آوریم.

پیرمرادی:

اگر بحث تفکر فلسفی است و بیاییم تفکر فلسفی را به دو بخش اسلامی و غرب تقسیم بکنیم و بعد درباره وضعیت این ها صحبت بکنیم،من فکر می کنم ما اصلا تفکر فلسفی نداریم،نه تفکر فلسفی اسلامی به همان معنایی که رایج است و نه تفکر فلسفی غربی. اگر می گوییم که فیلسوف یک آدمی است که با بقیه متفاوت است،فیلسوف فکر جدید تولید می کند،مولد فکر است،مولد مکتب است،مولد یک نظام فکری است که بر اساس آن می شود زندگی کرد،اگر فیلسوف را به این معنا بگیریم و ابن سینا،ملاصدرا،سهروردی و کانت را فیلسوف بدانیم،اگر فیلسوف این ها هستند و پس ما داریم چکار می کنیم؟ اساتید دانشگاه دارند چکار می کنند؟به نظر من این ها فکری تولید نمی کنند،در واقع معلم هایی هستند متن ها را توضیح بدهند که دانشجویان یا طلاب مقداری این متن ها را بفهمند.ما الان فیلسوف نداریم،نه عسل وار(مطالب جدید استخراج کند) اصلا ما دانشکده فلسفه در کشور نداریم،دانشکده شیمی داریم،دانشکده فیزیک داریم،دانشکده الهیات داریم،دانشکده ادبیات داریم اما دانشکده فلسفه نداریم. ما هنوز یک دانشکده نداریم، برای این همه فلسفه حتی همین فلسفه های خودمان در دانشگاه یک دانشکده ای باشد و یک رشته ابن سینا باشد،یک رشته سهروردی ما فیلسوف پرور بودیم،الان از آخرین فیلسوف ما ملاصدرا چند سال می گذرد؟دیگر نظام حتی مرحوم علامه طباطبایی با آن عظمتش یک نظام فلسفی مستقل از ملاصدرا نیاورده است.چند مسئله جدید مطرح کرده است،ما احترام می گذاریم به ایشان و ایشان واقعا یک فیلسوف بزرگ است ولی ما(فیلسوف جدید)نداریم.اساتید ما معلمان فلسفه هستند و مولد فکر جدید نیستند.

فهیمی فر:

در غرب هم تا حد زیادی این گونه است یعنی بعد از هگل عملا نظام های فلسفی جامع تبدیل شدند به فلسفه هایی که نزدیک علمند مثل فلسفه های مضاف و امثالهم.در آن طرف هم تا حد زیادی این قضیه هست که آن فلسفه های جامع اتفاق نیفتاده و به همین دلیل فکر می کنم حدود صد یا صد و پنجاه سالی است که غرب چیز جدیدی را ارائه نکرده است.

پیرمرادی:

فلسفه مدت ها به معنای متافیزیک بود،بعد از آن که دکارت آمدو وضع قبلی را به هم زد باز روش همان روش است.یعنی می گوید باز هم دنبال حقیقت است،باز هم دنبال این است که به یقین برسد ولی بعدا فیلسوفان غربی آمدند و روی این خط کشیدند.گفتند جست و جوی یقین را فراموش کنید،ما دیگر به یقین نخواهیم رسید.بنابر این فلسفه چه کاری بکند؟می گویند بیایید مبانی علوم را بررسی بکنیم،یک عده فیزیک می خوانند یک عده هم بیایند مبانی فیزیک و روش فیزیک را بحث کنند،از بیرون نگاه کنند و ببینند یک فیزیک دان چکار می کند؟یک عده عالمند و یک عده «عالم فلسفه آن علم» هستند،از بیرون به علوم نگاه می کنند.ولی در کشور ما به معنای عام فلسفی،که به معنای تفکر پروری و متفکر پروری است،تابع نظام آموزش و پرورش ماست که حافظه پرور است و اصلا متفکر پرور نیست.به معنای کلان تفکر ما در همه علوم احتیاج به تفکر داریم،در فیزیک،شیمی و همه جا،ولی آن تفکر خاص که مسائل را خیلی جدی می گیرد و می تواند جهت دهی بکندمورد نیاز است فیلسوف به عنوان یک متفکر متفاوت است با شیمی دان از این جهت که (فیلسوف)به زندگی جهت می دهد،یا مثبت یا منفی،یا می تواند ما را به بهشت برساند یا به جهنم.چون برای ما سبک زندگی ایجاد می کند.فلسفه نهایتا به عمل کشیده می شود،حتی همان متافیزیک که می گویند اصلا کاری به عمل ندارد بحث هایش جدی است و به عمل کشیده خواهد شد.الان هم یکی از تفاوت های بنیادین فلسفه اسلامی با فلسفه های غربی همین است که فلسفه اسلامی به یک سبک زندگی می خواند و فلسفه های غربی با وجود اختلاف های گسترده ای که دارند به سبک های زندگی دیگری می خوانند.اگر فیلسوف خدا را می پذیرد از این به بعد زندگیش مبتنی بر این دیدگاه است که نهایتا می رود [و بایگانی می شود] ببیند در اسفار چیست،در شفا چیست،در حکمت الاشراق چیست و دوباره همان ها را کمی توضیح می دهد و حرف جدیدی گفته نمی شود،نسبت به فلسفه غرب هم همین کار را می کنیم،نهایتا کانت را اولا ترجمه می کنیم،در مورد ترجمه هم در گذشته فرض کنید اگر در دوره مامون که نهضت ترجمه راه افتاد اشخاصی ترجمه می کردند لااقل [شاید] یک آگاهی فلسفی داشتند ولی الان ترجمه کردن مد شده است،هر کس زبان بلد است می رود و ترجمه می کند.حتی ترجمه آثار فلسفه از غرب هم بر اساس نیاز ترجمه نشده است. هرکسی بر اساس سلیقه خودش،یا زبان بلد بوده یا مثلا از یک فیلسوف خوشش آمده است و آثاری را ترجمه کرده است.یک تفکر استراتژیک در پشت ترجمه از فلسفه های غربی نیست.به همین خاطر تحقیقات ما راجع به فلسفه غرب هم همین گونه است.در تحقیقات بیشتر مقلدانه کار می کنیم و نه محققانه که واقعا به یک نتیجه جدید برسیم و از این نتیجه جدید در سیاست یا در اقتصاد استفاده بکنیم. من احساس می کنم وضعیت فلسفه در ایران امروز چه به لحاظ آموزشی و اصلا به فکر تولید نیستیم یعنی تولید برای ما ریسک دارد و سخت است و سود آور نیست،آماده خور هستیم،در فلسفه هم آماده خور هستیم.چون تفکر کردن و مجصول جدید تولید کردن سخت است ما به دنبال آماده هستیم. ما وارث اندیشه هایی هستیم که آن ها را تکرار می کنیم.در فلسفه خودمان اندیشه های گذشته را تکرار می کنیم و تکرار می کنیم.آن قدر پایان نامه ها نوشته می شود که می بینید تمامش تکرار گذشته هاست.در حالی که فلسفه دقیقا نقطه مقابل است.یعنی باید مبتنی بر تحقیق باشد.اگر همه اش تکرار می کنیم و هیچ حرف جدیدی زده نمی شود.نسبت به غرب هم همین طور است.البته می توانیم این ها را تقسیم بندی بکنیم. فلسفه های ما عقل و ایمان را مکمل هم می دانند و دو بال برای انسان می دانند که با این دو بال باید پرواز کرد.ولی با این حال ما فقط می آییم و تکرار می کنیم و هیچ قدمی برای یک تحول فلسفی و یک مکتب فلسفی جدید برداشته نشده است که این هم (معلول)نظام آموزشی ماست.منحصر به حالا هم نیست به یک نظام آموزشی که فیلسوف ایجاد بکند و خروجی نظام آموزش و پرورش به یک متفکر برسد که حرف جدید بزند و طرح نویی در بیندازد باید برسیم.

 

 

منبع 

گفتگو با دکتر قنادی، پزشکی که افتخارش را با مردم بودن می داند

گفتگو با دکتر قنادی، پزشکی که افتخارش را با مردم بودن می داند

گفتگو: وحید کاظمی ذهابی

 

حسن شروع این بخش گفتگو با دکتر کوروش قنادی (فوق تخصص گوارش و کبد بالغین) و از مفاخر علوم پزشکی لرستان می باشد. متن کامل این گفتگو را می توانید در زیر بخوانید.

 

-ضمن سلام و تشکر از حضور شما، لطفا بیوگرافی خودتان را برای مخاطبین عنوان فرمایید.

من هم خدمت شما و تمامی مخاطبین عزیز عرض سلام و تسلیت به مناسبت فرارسیدن ماه محروم را دارم. بنده کوروش قنادی متولد اردیبهشت ماه سال 1343 در خرم آباد هستم. در حال حاضر به عنوان فوق تخصص گوارش و کبد بالغین در بیمارستان شهید رحیمی خرم آباد در خدمت همشهریانم هستم.

 

-آقای دکتر لطفا از خانواده و نحوه ی تحصیل تان بیشتر بگویید.

بله، پدر من نظامی و شاغل در اداره ژاندارمری سابق بودند. مادرم هم خانه دار بود. دو برادر و سه خواهر بودیم و در محله ی چهارراه فرهنگ سکونت داشتیم. بنده در سال 1371 موفق به اخذ مدرک پزشکی عمومی از دانشگاه تهران شدم و به دنبال آن در سال های 1375 و 1385 به ترتیب مدارج علمی تخصص داخلی و فوق تخصص گوارش و کبد بالغین را در همان دانشگاه پشت سر گذاشتم.

 

-چطور شد که به سمت پزشکی و تنش های این شغل رفتید؟

پزشکی یکی از رشته ها وشغل های پر طرفدار در کل کشور است. بعد از اعتبار این رشته علاقه ی زیاد من به طبابت بود که باعث شد نهایت تلاشم را برای رسیدن به آن انجام دهم. اما اینجا باید اعتراف کنم که اگر حمایت های پدرم نبود هیچ وقت موفق نمی شدم. پدرم واقعا انسان باهوش و دانایی بودند و در ایجاد انگیزه در من برای رسیدن به پزشکی خیلی تأثیر گذاشتند. البته کمک های مادرم هم مهم بود اما بدون تردید پدرم نقش کلیدی در پیشرفت من داشتند.

 

-امروزه اولویت اول اکثر والدین برای ادامه ی تحصیل فرزندان رشته ی پزشکی می باشد. به نظر شما علت آن چه بوده و شما چه پیشنهادی دارید؟

البته زمان الان با زمان ما در گذشته خیلی فرق کرده است. در زمان ما سایر رشته ها بازار کار بهتری داشتند و این موضوع باعث شده بود اولویت ها متنوع تر باشند. من فکر می کنم امروزه کسب درآمد بالا و تضمین کار علت اصلی این موضوع است که شاید منطقی به نظر برسد. من پیشنهاد خاصی ندارم فقط می توانم بگویم اگر کسی می خواهد پزشک شود باید خیلی زحمت بکشد چرا که با مطالعه های معمولی نمی شود موفق شد. اما در طرف مقابل فکر می کنم اگر اشتغال برای سایر رشته ها به اندازه کافی ایجاد شود این حساسیت از بین می رود و این موضوع فقط و فقط با برنامه ریزی بلند مدت مسئولین و حمایت های مردم به دست خواهد آمد.

 

-در مورد حقوق های بالایی که پزشکان دریافت می کنند و اختلافی که با دریافتی سایر مشاغل دارند نظرتان چیست؟

ببینید این یک واقعیت است و اختلاف حقوقی به ویژه در حوزه ی بهداشت و درمان وجود دارد.اما با این وجود باید بپذیریم کسی که پزشک می شود بالاترین ضریب هوشی را در بین افراد جامعه دارد و البته مهم تر از آن این که شرایط کاری پزشکان فوق العاده سنگین بوده و یک اشتباه ممکن است باعث از دست رفتن جان یک انسان شود. روی هم رفته این عوامل می طلبد که دریافتی پزشکان باید بالاتر از سایر مشاغل باشد. من اعتقاد دارم این مزایای سایر مشاغل است که خیلی پایین در نظر گرفته می شود، درست است که حقوق پزشکان باید بالا باشد اما سایر شغل ها نیز شریف اند و سختی های خاص خود را دارند و با افزایش دریافتی آنها باید این اختلاف را از بین برد.

 

-از برادر و خواهرانتان بگویید. البته ما از برادر شما آقای دکتر کیانوش قنادی شناخت داریم اما خودتان توضیح دهید بهتر است.

بله، کیانوش چهار سال از من کوچکتر است. جالب است بدانید کیانوش دوران دبیرستان در رشته ی ریاضی و فیزیک درس می خواند، اما من پس از پذیرفته شدن در رشته ی پزشکی او را ترغیب کردم با تغییر رشته به تجربی برای پذیرفته شدن در رشته ی پزشکی تلاش کند. اتفاقا همین طور هم شد و کیانوش در سال چهارم نظام قدیم تغییر رشته داد. خوشبختانه کیانوش موفق شد در آزمون سراسری همان سال رتبه ی یک منطقه ی سه را به دست آورد که البته بعد از تغییراتی که سازمان سنجش در ضریب درس فیزیک داد به رتبه ی پنج تنزل پیدا کرد. در خصوص خواهرانم هم باید عرض کنم دو خواهر بزرگترم تا مقطع ارشد فیزیک و خواهر سوم تا مقطع ارشد معماری تحصیل کرده اند.


-پس به نوعی می توان گفت دکتر کیانوش قنادی دستاوردهای امروز را مدیون شما هستند.

من خیلی خوشحالم که باعث پیشرفت دکتر شدم اما یقینا استعداد و پشتکار خودش خیلی مهم بوده است.


-از وضعیت کنونی خودتان رضایت دارید؟ فکر نمی کنید می توانستید بهتر باشید؟

خدا را شکر راضی ام. ببینید پزشکی یک هنر است که در کنار آن باید در بین مردم باشید. یک پزشک خوب باید با مردم ارتباط نزدیک داشته باشد و مسائل اجتماعی را به خوبی درک کند و گرنه هیچ وقت به نتیجه ی مورد نظرش نمی رسد. من در این مدت نهایت تلاشم را انجام داده ام که بتوانم این مسائل را رعایت کنم. به نظر من پزشکی انتها ندارد و مرتب در حال پیشرفت است و بر این اساس اعتقاد دارم پزشک باید به روز باشد و مرتب تلاش کند علمش را بالا ببرد.


-از خاطرات تلخ و شیرین خودتان در این مدت بگویید.

خب تلخ ترین خاطره برای یک پزشک زمانی است که نمی تواند برای بیمارش کاری انجام دهد مخصوصا اگر این بیمار یک جوان باشد. من بدترین و تلخ ترین لحظات کاری ام زمانی است که سرطان یک جوان را تشخیص دهم که متأسفانه آمار آن خیلی بالا می باشد. بهترین خاطرات من هم زمانی است شاگردان و دانشجویانم را می بینم که به سرانجام می رسند و در حال خدمت رسانی به مردم هستند.


-پزشکی چه دستاوردهایی می تواند داشته باشد؟

یک پزشک اگر عاشق نباشد به هیچ دستاوردی نخواهد رسید. من بیشتر از بیست سال است در خرم آباد طبابت می کنم. در این مدت همیشه تلاش کردم تمامی دانش و علمم را برای سلامت مردم هزینه کنم. یک پزشک هر چه دارد به خاطر مردم است و اگر مردم نبودند پزشکی و پزشکان هم جایگاهی نداشتند. بزرگترین دستاورد برای پزشک موفقیت در تشخیص و درمان بیماری مردم است و مطمئن باشید پول و جایگاه اداری هیچ وقت دستاورد یک پزشک نیستند.


-نگرش شما برای ارتقا کیفیت بهداشت و درمان جامعه چیست؟

در این مورد خیلی موارد موثر هستند. مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ... اما مقوله ای که فوق العاده حیاتی به نظر می رسد بحث بهداشت است که باید اولویت اول باشد و متأسفانه نیست! من فکر می کنم اگر می خواهیم در بحث تأمین سلامت موفق باشیم باید برای بهداشت و آموزش سلامت بیشتر هزینه کنیم. در این صورت است که هزینه های درمان بسیار کمتر می شود. در واقع این یک اصل است که بهداشت بر درمان تقدم دارد!

 

-به نظر شما الگوبرداری از کشورهای توسعه یافته در مقوله بهداشت و درمان چقدر می تواند مهم باشد؟

اعتقاد من این است که در این زمینه باید بیشتر مطالعه کرد و همه ی جوانب را در نظر گرفت چرا که زیرساخت کشورها با هم متفاوت است. ضمن این که مسائل فرهنگی و اجتماعی کشورها بسیار متفاوت و مهم هستند.

 

-نظر شما در خصوص آقای دکتر هاشمی وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی چیست؟ به نظر شما چقدر موفق بوده است؟

ایشان با اجرای برنامه تحول سلامت خدمت بزرگی به قشر کم درآمد جامعه کرد. اما این طرح نیاز به کارشناسی بیشتر دارد و باید موانع و مشکلات آن که بعضا واضح و مبرهن هستند پوشش داده شوند.طرح تحول سلامت یک نظام پیوسته بین بهداشت و درمان است که متأسفانه اکثر مردم فقط بخش درمان آن را می بینند در صورتی که تقدم با بهداشت و مراکز جامع سلامت است. شاید آموزش و آگاهی مردم باید بیشتر در برنامه قرار گیرد.

 

-تا چه زمانی می خواهید به طبابت ادامه دهید. آیا برای خودتان یک بازنشستگی قائل نیستید؟

پزشکی با سایر مشاغل متفاوت است. چرا که یک پزشک متعلق به مردم است. من سی سال مستمر را به تحصیلات آکادمیک پرداختم و پس از آن علاوه بر طبابت به آموزش و تدریس دانشجویان نیز مشغول هستم. علاوه بر این خودم نیز مرتب در حال مطالعه و به روز کردن علوم هستم. این کارها را من تا زمانی که توانایی فیزیکی داشته باشم ادامه خواهم داد و مادامی که مردم نیاز داشته باشند آماده ی خدمت هستم.

 

-آقای دکتر از شما متشکریم، اگر صحبت خاصی دارید عنوان کنید.

من در پایان به تمامی کسانی که پزشکی می خوانند تأکید می کنم که عاشق کار خود باشند و فقط مسائل مالی را نبینند. روی دیگر من با مسئولین بهداشت و درمان است. کسانی که مسئولیت خطیر سلامت مردم را می پذیرند باید تجربه ی کافی در حوزه ی بهداشت، درمان و آموزش داشته باشند. تصمیماتی که در این زمینه اتخاذ می شود با سلامت مردم تلاقی دارند و برای هر تصمیم باید تمامی جوانب را در نظر گرفت. از شما و همکارانتان نیز تشکر می کنم که این وقت را در اختیار من گذاشتید.

 

منبع

اعظم سعادتمند: غزل زبان فطرت من است

اعظم سعادتمند: غزل زبان فطرت من است

 

اشاره: اعظم سعادتمند متولد قم و اهل قم و ساکن شهر قم است. او تحصیلات را دوره دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک طی کرده و در، دانشگاه دوره کارشناسی فیزیک خوانده است و سپس به خاطر علاقه‌ای که به ادبیات عرفانی داشت، در رشته تصوف و عرفان اسلامی تحصیل کرد و موفق به کسب درجه کارشناسی ارشد در تصوف و عرفان اسلامی شد. او سال‌ها است که که دبیر آموزش و پرورش است در شهر قم زندگی می کند.

 

فرهنگِ اسلامی: شما هم در فیزیک و هم در عرفان تحصیل و تحقیق کرده اید

اعظم سعادتمند: در مورد علاقه به شعر باید عرض کنم که ما بطور خانوادگی به ادبیات علاقه داشته ایم. پدرم خیلی علاقه داشتند به ادبیات. ما از بچگی کتاب شاهنامه و رباعیات خیام را در خانه‌مان داشتیم. همیشه شعرهای شعر ای پارسی گوی را می‌خواندم. همیشه با شعر سروکار ما وشعر هست. خواهرها و برادرها هم همینطور هستند. ما همه به شدت به ادبیات علی الخصوص به شعر علاقه داریم. دو نفر از خواهرهای دیگر من هم شعر می‌گویند. حالا شاید خیلی جدی آن را دنبال نکنند. یعنی این علاقه و استعداد در خانواده‌ی ما وجود دارد. اینکه کمی تغییر داده بودم و یک سری از کلماتش را جابه‌جا کرده بودم و فکر می‌کردم حالا این شعر خودم هست. بعد از آن هم شعر می‌گفتم ولی خیلی به طور جدی نبود. داشت. پولی برایم جدّی نبود که فکر کنم شاعر بشوم، یا اینکه به من بگویند: “تو شاعری!” نه به این شکل نبود. هدف من این بود که دانشگاه بروم و در همان درسی که می‌خوانم، پیشرفت بکنم، ولی بعد از دانشگاه که مشغول به تدریس شده و معلم شدم، همیشه احساس می‌کردم یک چیزی در وجودِ من کم است، یک قسمتی در زندگی‌ام کم است که باید باشد و من به آن بی‌توجهی کرده‌ام. احساس می‌کردم به قسمت‌هایی از روحم بی‌توجه‌ام که بعد یکی از دوستان گفتند که: “شما که اینقدر به شعر علاقه دارید که رفتم آنقدر جذب جو انجمنِ شعر قم شدم، اینقدر جوِ خوبی بود، اینقدر شاعرانِ خوبی آنجا رفت و آمد داشتند و آدم آنجا اینقدر شعرهای خوب می‌شنید که من فکر می‌کنم اگر کسی شاعر هم نبود و در آن انجمن می‌رفت، حتما از آنجا شاعر بیرون می‌آمد. شاید برای من هم چنین اتفاقی افتاد. من دفعه‌ی اول که رفتم، آنقدر شعرِ خوب شنیدم که هنوز یادم هست کلاس نقدِ شعر بود که توسط آقای لیله‌سپیدوار بودند، یا نو یا چند بیت موزون. ولی من آنقدر جذبِ فضای این جلسه شدم که وقتی برگشتم خانه، یک غزل کامل گفتم و وقتیکه جلسه بعد شرکت کردم، نمی‌دانم آن اعتماد به نفس را از کجا پیدا کرده‌ بودم که دستم را بالا کردم که من هم شعر می‌خوانم و شعر خواندم و دوستان آنقدر من را تشویق کردند که احساس کردم “وای من چقدر آدم بااستعدادی هستم و یا چرا تا الآن به این استعدادی که در وجودم بوده، توجه نکرده بودم!” خیلی تشویق شدم. من فکر می‌کنم آن برخورد اولیه که دوستان شاعر من در انجمن شعر قم با من داشتند، خیلی تعیین‌کننده بود. یعنی من که کسی بودم که با هیچکس آشنایی نداشتم و ذاتا هم آدم خجالتی هستم و خیلی نمی‌توانم در اولین برخورد با آدم‌ها ارتباط گرم و صمیمی برقرار کنم، ولی اینقدر برخورد آنها خوب بود که من احساس کردم که من می‌توانم من هم می‌توانم شعر بگویم و شاعر بشوم. از آنجا بود که این کلاس‌ها را ادامه دادم و همچنان دارم این راه را طی می‌کنم و می‌خواهم که ادامه‌اش بدهم.

* اعظم سعادتمند در سه حوزه فیزیک، عرفان و شعر کار کرده است.
* اعظم سعادتمند: پیش از روی آوردن به شعر همیشه احساس می کردم چیزی در وجود من کم است.
* در انجمن شعر * سه مجموعه شعر گنجشک های پائیز، باران پس از برف و لیلی آذراز اعظم سعادتمند منتشر شده اند.

 

در مورد اولین شعر حالا در واقع خیلی یادم نمانده‌ است ولی عرض کردم که اولین شعری که گفتم را با توجه به یکی از شعر‌های کتاب فارسی بود که آقای مصطفی رحماندوست گفته‌اند که در بود را زمان رحلت امام خمینی گفتم. یک شعر گفته بودم که بیشتر شعر نو بود و این اولین شعری بود که همه ‌چیزش کامل از فکر خودم بود.

 

فرهنگِ اسلامی: آیا تا الآن از شما مجموعه شعری هم چاپ شده است؟ چند تا و با چه اسم‌هایی؟

اعظم سعادتمند: بله، سه‌ مجموعه شعر از من چاپ شده‌اند که اولین مجموعه شعرم “گنجشک‎های پاییز” نام دارد که آن را انتشارات فصل پنجم اولین بار منتشر کرد، و الان قرار است چاپ دومش با یک مقدار تغییرات، توسط انتشارات دیگری منتشر بشود که خودم نیز منتظر هستم که چاپ دومش‌ در بیاید. گنجشک‌های پاییز، شعر‌های دهه ۸۰ من هستند. یعنی همان سال ۸۲ که من به صورت جدی وارد فضای شعر شدم و احساس کردم هر کس که این مجموعه را خونده بود، خیلی مشوق من شد. حالا آنهایی که خواندند، من نمی‌گویم تعداد زیادی خواندند، همان تعداد که مجموعه را خواندند خیلی به آن لطف داشتند، خیلی تشویق‌هاشان موثر بود برای من، خیلی به من انگیزه داد. و هنوز این اثری مجموعه‌ای آن که من اگر بخوام حس بگیرم، احساس کنم دلم میخواهد شعر بگویم، “گنجشک‌های پاییز” را می‌خوانم. یک سری احساسات خیلی خاصی را در “گنجشک های پاییز” تجربه کردم که هنوز که هنوز است برای من هیجان انگیز هستند و هنوز که هنوز است به من انرژی می‌دهند، یک طوفانی در من ایجاد می‌کند که وقتی که این مجموعه را خودم میخوانم دلم میخواهد شعر بگویم. مجموعه‌ دوم من “باران پس از برف” بود که مشتمل بر شعرهای سال ۹۰ تا ۹۴ من ببینید من اعتقاد دارم که هر مجموعه شعری برآیندِ یک دوره خاصی از زندگی است. “گنجشک‌های پاییز” برایند دوره خاصی از زندگی من بود و “باران پس از برف” هم همینطور. شاید برآیندِ دوره‌ای بود که من آرامش خیلی خاصی را تجربه می‌کردم و عاشقانه هایش عاشقانه‌های خاصی بود. به نظرِ خودم فضای این کتاب خیلی متفاوت است. نه تنها متفاوت از “گنجشک‌های پاییز” که متفاوت از خیلی عاشقانه‌هایی که تا آن زمان خودم داشته باشم عاشقانه‌هایی که حالا خیلی دوست دارم و البته یک جورِ دیگر. یعنی هر کدام از مجموعه‌های شعرم را به نوعِ منحصر به فرد دوست دارم. شاید چون هرکدام یبه نحوی زندگی‌نامه‌ یک دوره خاصی از زندگی من هست.

* هر شاعری باید زبان فطری خودش را کشف کند.
* مدح ائمه و معصومین بخشی از شعر متعهد و آئین مند هست ولی تمام آن نیست.
* شاعر می کوشد تا جهان زیباتر شود.
* کسی که مقاماتی را در عرفان کسب کرده باشد می تواند شعر عرفانی بگوید.

 

فرهنگِ اسلامی: آیا علاوه بر شعر، دیگر رشته‌های ادبیات را هم امتحان کرده‌اید؟

اعظم سعادتمند: من به طور تخصصی غزل می‌گویم یعنی طوری که غزل من را سیراب می‌کند، طوری که غزل احساس من را درگیر می‌کند، آنقدر که غزل شوق نوشتن به من می‌دهد و طوری که غزل به ولی قالبِ سپید را هم دوست دارم. اما در باره

 

فرهنگِ اسلامی: از کلاسیک، نو و سپید بیشتر به کدام نوع شعر تمایل دارید؟ نظرتان در باره بقیه قالب‌ها چیست؟

اعظم سعادتمند: من غزل را دوست دارم. غزل برای من یک موهبت  الهی است و قابل توصیف نیست واقعا. خیلی به من انرژی می‌دهد. اگر من هزارتا شعر خوب در قالب‌های دیگر بخوانم، وقتیکه یک غزلِ خوب می‌خوانم، یک انرژی دیگر می‌گیرم. حالا برای من این طور بوده است. انگار روح و فطرتِ من غزل است و در غزل بهتر می‌توانم احساس خودم را نمایان بکنم و بهتر می‌توانم خودم را نشان بدهم و بهتر می‌توانم حرفهایم را بزنم. در مورد بقیه قالب‌‌ها عرض کنم که من کلا شعر دوست دارم. حالا این که گفتم غزل، بخاطر این بوده است که غزل زبان فطری من است. هرکسی

 

فرهنگِ اسلامی: نظرتان در باره شعر آیینی چیست؟ شعر آیینی چه موضوعاتی را شامل می‌شود؟

اعظم سعادتمند: ببینید امروزه شاید در مورد شعر آیینی خیلی‌ها فکر می‌کنند که شعرآیینی حتماً در مدح یا برای عزاداری یکی از ائمه باشد یا فضائل یکی از ائمه و بزرگان دین باشد. این درست است و این هم بخشی از تعریف شعرِ متعهد و آئین مند هست ولی تمام آن نیست من فکر می‌کنم شعر آئین مند خیلی گسترده‌تر از این هست. هر شعری که دارد تبلیغِ انسانیت می‌کند. هر شعری که به ما می‌گوید انسان باشیم، به ما یادآوری می کند که این جهان جهانِ گذرایی است و مقصد ما جهان دیگری است که باید با همدیگر مهربان باشیم، باید عاشق باشیم، باید نه، خیلی شرایطش گسترده‌تر است و آنچه در ذهنِ من هست این هست که اکثرِ اشعاری که ما در ادبیات فارسی داریم می‌توانند شعرِ آیینی باشند. به هر حال ببینید اکثر کسانی هم که که در ادبیات هستند و چه داستان می‌نویسند و چه شعر میگویند، دغدغه‌های انسانی دارند، دغدغه‌های اخلاقی دارند. خیلی کم پیش میاید که یک بخواهد قلم بزند در راه اینکه بخواهد مثلا ترویج بی اخلاقی بکند. من فکر می‌کنم که واقعا اکثر کسانی که دارند شعر میگویندو داستان می‌نویسند، واقعا احساس می‌کنند که یک چیزی انسانی و فطری در وجودشان هست که باید آن را به جهان عرضه بکنند، به خاطر اینکه جهان زیباتر بشود و همه اینها در حقیقت یک آثار آیینی است. پس

* اختناق حاکم در عصر اموی و عباسی سبب شد تا در مورد بعضی از معصومین (ع) اطلاعات کمتر و آثار هنری کمتری داشته باشیم.
* ما در شعر متعهد و آئینی کمی ظاهر بین شده ایم.
* پس از پیروزی انقلاب اسلامی زنان شاعر * در شعر جنسیّت چندان موضوعیت ندارد. شعر زبان انسانیت است.

 

فرهنگِ اسلامی: بنابر این منظر تشعار مولوی، حافظ و سعدی تماماً اشعار آئینی هستند شما از محضر کدام اساتید بهره‌مند بوده‌اید و در چه حد؟

اعظم سعادتمند: در تجربه انجمنِ شعر قم، بهره من از آقای لیله کوهی خیلی کم بود. فکر می‌کنم یکی دو جلسه آقای لیله‌کوهی در ابتدا بودند. بعد فکر می‌کنم آقای سید مهدی حسینی بودند در انجمن، یعنی چند ماهی ایشان بودند و من سرِ کلاسهای ایشان می‌رفتم که در آن ابتدای کار کلاس‌های ایشان خیلی خیلی دست من را گرفت. بعد از ایشان آقای هدایتی آمدند و مسئول انجمنِ شعر شدند برای چندین سال و ما سر کلاس‌های آقای هدایتی می‌رفتیم. می‌توانم بگویم که من خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم؛ اینکه غزلِ خوب چیست؟ چطور باید شعر گفت؟ و چطور و چگونه به شعر باید نگاه کرد؟ همه این ها را مدیون کلاس‌های آقای هدایتی هستم. گاه گاهی هم استاد مجاهدی می‌آمدند انجمن. یکی دو بار من پیشِ ایشان شعر خواندم. آن تشویق‌هایی که ایشان کردند در همان موارد خیلی محدود، خیلی برایم راهنما بوده و به من خیلی امید و انگیزه داد. ولی بعد از آن حالا چند سالی هست که سرِ کلاسِ استادِ خاصی نرفتم. ولی من فکر می‌کنم،

فرهنگِ اسلامی: چرا ما آنقدری که باید و شاید روی شعر توحیدی تمرکز نداریم؟

خانم اعظم سعادتمند: اگر در گذشته ما شعر توحیدی داشته‌ایم، دلیلش این بوده است که واقعا شاعرانِ ما عارف می‌شدند. یعنی یک مقاماتی را درک می‌کردند و به یک سر کشف و شهودی می‌‎رسیدند و آن وقت خواه  و ناخواه شعرِ توحیدی هم می‌گفتند ولی من نمی‌دانم در میانِ شاعرانِ امروز کسی هست که مقاماتی را در عرفان کسب کرده باشد و کشف و شهودی داشته باشد یا نه؟ منظور من این است که برای این هدف شما واقعا باید کار کرده باشید و واقعا باید به خدا نزدیک شده باشید و یک سری مراحل را در ایمان طی کرده باشید که بتوانید شعر توحیدی بگویید. وگرنه اینکه من بنشینم و بگویم که “من می‌خواهم شعرِ توحیدی بگویم”، اینطور نمیشود و در نتیجه اگر یک شعرِ توحیدی مثل مثنوی مولوی  خلق می‌شود، نتیجه مراحلی است که شاعر طی کرده است و نکته‌ی دیگر این که بعد از انقلاب شعرِ متعهد و  آیینی رونق پیدا کرد و منظور من از شعرِ آیینی آن بخش شعرهای هستند که در مدح یا منقبتِ ائمه (ع) باشند. این نوع شعرها به‌هرحال یک رنگ و بوی تازه‌ای پیدا کرد. شاید به شاعر اصلا فقیه بوده است، آیت الله بوده است و عارف بوده است واقعا. شاید الآن هم داشته باشیم چنین شاعرانی ولی اکثر شاعران اینطور نیستند.

 

فرهنگِ اسلامی: دلیل اینکه در شعر امروز، در باره برخی از ائمه معصومین (ع) شعر کمتر سروده شده است، چیست؟ و چه راه‌ حلی را برای رفع این نقیصه توصیه می‌کنید؟

اعظم سعادتمند: اینکه در موردِ بعضی از ائمه (ع) کمتر شعر سروده شده، شاید به خاطر این است که در موردِ این ائمه (ع) اطلاعات تاریخی کمتر در دست داریم. مثلا در موردِ امام علی (ع)، ما تاریخ کامل حکومتِ ایشان را و قبل از حکومتِ ایشان را داریم و جزئیاتِ زیادی در این باره در تاریخ آمده است، ولی در موردِ بعضی از ائمه (ع) به خاطر آن خفقانی که در عصر آنان بر جامعه حاکم بوده است – چه در دوران بنی امیه و چه در دوران بنی عباس – اطلاعاتی کمی به دستِ ما رسیده است. دیگر اینکه این نقیصه  واقعا به دلیلِ کم کاری خود ما هم بوده است، یعنی ما متوجه نبودیم که چهارده معصوم (ع) نورِ واحدند و همه پرچمداران آزادی و عدالتند و باید برای همه اینها شعر بگوییم. به عبارت دیگر این به خاطر غفلتِ ما شعرا هم بوده است. و شاید یکی از دلایلش این باشد. منظورم این است که در شعرِ آیینی ما کم کاری شده است. مثلا اگر ما بخواهیم برای یکی از ائمه (ع) شعر بگوییم، اول می‌خواهیم نگاه کنیم به صحن و سرای ایشان، به گلدسته و گنبدِ ایشان. ولی اگر ما کمی نگاه‌مان را تغییر بدهیم و احادیث و ادعیه‌ای که از آن معصوم (ع) به‌ جا مانده، را بخوانیم، این ضعف جبران می‌شود. یعنی آن ضعفِ اطلاعاتِ تاریخی که از آن زمان‌ها وجود داشته، از این طریق جبران خواهد شد. اگر من ادعیه و احادیث را بخوانم و بتوانم شعرهای آیینی خوبی در مورد ائمه‌ای که در موردشان کمتر شعر گفته شده‌اند، بگویم به وظیفه خود عمل کرده ام. پس عرض کردم که ضعفِ بزرگِ این کار به خودِ ما برمی‌گردد که ما تا حدودی ظاهربین شده‌ایم. من فکر می‌کنم این قابل جبران بوده و هنوز فرصت هست که ما این نقیصه در سالهای اخیر حرکت‌های خوبی اتفاق افتاده است که در موردِ ائمه‌ای که کمتر شعر گفته شده است، یک سری از شاعران معاصر دغدغه‌ی این کار را دارند و دارند در این زمینه شعر می‌گویند. پس ما نیاز به مطالعه‌ داریم. مثلا از امام هادی (ع)، زیارت جامع کبیره و زیارت غدیریه به یادگار مانده‌اند. ما باید یک دور صحیفه‌ی سجادیه‌ی امام سجاد (ع) را بخوانیم – من خودم را دارم می‌گویم – و وقتی ما این ادعیه را بخوانیم، مطمئنا

* نمی توانیم بگوئیم یک زن حتماً باید شعر زنانه بگوید.
* شاعران در ابتدای کار باید در کلاس های نقد شعر شرکت کنند و شعر خود را به نقد بگذارند.
* شاعر نباید مغرور شود و از نقد شعر خود را بی نیاز بداند.
* مرید و مرادی در شعر پدیده خوبی نیست.