علم و فن آوری

آخرین اخبار علم و فن آوری

علم و فن آوری

آخرین اخبار علم و فن آوری

گفتگو با «همت علی اکرادی» شاعر و نویسنده کرمانشاهی/ گویی همه کدخدای این دهکده اند

گفتگو با «همت علی اکرادی» شاعر و نویسنده کرمانشاهی/ گویی همه کدخدای این دهکده اند

به قصد دیدارش به محله ای قدیمی در کرمانشاه (خیابان ناصری) رفتیم. منزلش با آن صفای کوچک و سنتی، مکانی آشنا برای هنرمندان است. با گرمی پذیرای ما می شود؛ از هر دری سخنی.
اگرچه سال هاست که حرف و حدیثی از وی نشنیده ایم ولی با پرسش ها و سوالاتی مرسوم و گاه غیرآشنا او را به حرف آوردیم و ماحصل این گفتگو را در زیر می خوانید:
– از شعر و شاعری بگویید؟
به فرموده حضرت رسول گرامی اسلام(ص)؛ شعر، حکمت است. بنابراین یک شاعر واقعی هم باید تلاش کند تا به مرحله حکیم بودن برسد.
– کدامیک از قالب های شعری را بیشتر از همه، می پسندید؟
هر قالبی حس و حال خودش را می طلبد و برای موضوع خاصی است. شخصا، غزل را بیشتر از بقیه قالب های شعری دوست دارم ولی به جز آن می شود گفت قصیده، مثنوی، نیمایی و رباعی- در درجات بعدی اشتیاقم، قرار دارند.
– از آثارتان برایمان بگویید:
معمولاغالب آثار منتشر شده از من، تحت شرایط خاصی به وجود آمده اند و نیاز هست که درباره بعضی از آنها، توضیحاتی بدهم.
در کرمانشاه، انجمن سخن از سال 58 دوباره فعالیت خود را آغاز کرد و سرپرست آن، استاد محبت بود. پس از ایشان، مسئولیتش را به استاد یوسفی سپردند و در نهایت تا این اواخر یعنی حدود سال 75 اداره جلسات انجمن، برعهده شادروان شکرالله شیروانی (خندان) بود. در سال های 70 تا 72 چهارده دفتر را (تحت عنوان دفتر شعر) با حمایت ارشاد اسلامی کرمانشاه، به چاپ رساندم. این دفترها دربردارنده اشعار شاعران انجمن سخن بود. ویراستار دفاتر اول تا هفتم، استاد محبت بودند. به نوعی چاپ آنها برای نوقلمان، انگیزه هایی را ایجاد کرد. سال 74 کنگره سراسری شعر (از غدیر تا عاشورا) در استان کرمانشاه برگزار شد که شعرهای ارائه شده در آن کنگره را در کتابی با همان عنوان به چاپ رساندم (البته با پشتیبانی مالی فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمانشاه).
-سرنوشت کتاب گزیده غزل معاصر (نسیم اندیشه) به کجا انجامید؟
بد نیست از عنوان کتاب بگویم. در همان سال 74 برنامه ای ادبی در سیمای مرکز کرمانشاه اجرا می کردم که اسم برنامه «نسیم اندیشه» بود. (شبیه همین برنامه با کاروان شعر و موسیقی) اولین اجرا را با حضور شاعر دوست داشتنی معاصر- زنده یاد شیون فومنی- داشتم. شیون، در آن سال مهمان ما بود در کرمانشاه. ضمنا طی سال های 80 و 81 مدیر اجرایی و عضو شورای سردبیری نشریه راه توسعه بودم و صفحه شعر آن نشریه را «نسیم اندیشه» نام نهادم. اواخر فعالیتم در جهاد دانشگاهی بود که کتاب نسیم اندیشه توسط انتشارات جهاد دانشگاهی و موسسه سماءقلم، به دست چاپ سپرده شد. پس از مدتی این دو موسسه انتشاراتی بر سر همین مجموعه وارد نزاعی شدید شدند و در این میانه، کتاب نسیم اندیشه، قربانی شد. ناگفته نماند، کتاب چاپ شد و نسخه ای از آن به دستم رسید و پنهانی هم به فروش رسید.
– چرا مجموعه شعر (پر از صدای حضور) علی رغم اینکه همان سال اول چاپ، نایاب شد، به چاپ های بعدی نرسید؟
آن هم حکایتی عجیب دارد و بیان آن، از حوصله من و شما خارج است لذا تنها به این نکته اشاره می کنم. چون از لحاظ نوع چاپ و کاغذ و صحافی، کیفیت چندانی نداشت و از طرفی برایم خاطرات ناخوشی را تداعی می کرد، میل و رغبتی به تجدید چاپ آن نداشتم.
– خیلی از علاقمندان به شعر شما، از سال 76 تاکنون، منتظر چاپ آثار بعدی شما هستند. ضمناً چون سالهای سال مسئول آفرینشهای ادبی حوزه هنری کرمانشاه نیز بودید، لااقل توقع داشتند که از سوی (سوره مهر) آثار شما به چاپ برسد، چرا اینگونه نشد؟
انصافاً مدیر حوزه هنری کرمانشاه، بارهای بار همین پیشنهاد را دادند ولی من امتناع می کردم. حتی این اواخر اصرار ایشان آنقدر فراوان شد که با ارائه مجموعه شعر آیینی (آیینه های ماندگار) و گردآوری داستان هایی کوتاه با موضوع دفاع مقدس با نام (طعم خاک)، وی را تا حدودی قانع کردم.
– چه دلیلی برای این کارتان داشتید؟
پاسخش روشن است. برایم قابل قبول نبود که در مسئولیتی باشم و آن وقت به چاپ و نشر آثار خودم بپردازم. جامعه ادبی قضاوتی نیک در حقم روا نمی داشتند. آن روزگار تمام سعی ام بر این بود تا آثار دیگر عزیزان را به مرکز ارائه دهم و خوشبختانه این تلاش و پیگیری های بنده، نتایج مطلوبی را هم به همراه داشت.
– آنهایی که شما را می شناسند همگی متفق القولند که بسیاری از نوجوانان شاعر و نویسنده در کرمانشاه با تعالیم و حمایت های شما، در حال حاضر خوش می درخشند و این حاصل سال ها تلاش شما در حوزه هنری بوده است. چرا و چگونه شد که از شهریور ماه سال گذشته (87) یکباره و بی خبر آنها را رها کردید و از حوزه هنری استعفا دادید؟
بی شک، توفیقات همه، از خداوند است. آن عزیزان هم که شما اشاره به آنها داشتید مشمول لطف خدایند. به علاوه تلاش خود آنان و زحمات مربیان نیز یکی دیگر از علل پیشرفت آنان بوده است. من صرفاً یک مشوق برای آنان بوده ام. هنوز هم با من ارتباط دارند.
از آنجا که در آموزش و پرورش، به افتخار بازنشستگی نایل شدم، احساس کردم واقعاً باید خودم را در این حوزه نیز بازنشسته کنم تا دیگر عزیزان، با توانی بهتر و ایده هایی تازه تر، این کاروان شعر و نویسندگی را به سرمنزل مقصد برسانند. ناگفته نماند برایم دل کندن از آن خوبان، بسیار سخت بود. حتی مدیر حوزه هنری کرمانشاه نیز که از دوستان و همسنگران روزگار دفاع مقدس می باشند بسیار سعی بر آن داشت تا این همکاری، منقطع نشود ولی با تصمیم جدی من مواجه شد و تا حدودی (به ظاهر) قانع شد و در نهایت، با رفتن من موافقت کرد.
– تا آنجا که به یاد داریم، در بخش دفاع مقدس، آثاری دارید که به طور مستقل ارائه نشده است. آیا قصد ندارید آنها را به چاپ برسانید؟
استان ما، یکی از مناطق جنگی در طول دوران مقدس بود و آن روزگار برای مردم ما روزهایی فراموش نشدنی است. اگر خداوند مددی فرماید و امکان چاپ فراهم شود. تصاویری از آن حماسه ها را ارائه خواهم کرد.
– اخیراً مشغول سرودن رباعی می باشید. چگونه شد که به این قالب روی آوردید. در حالی که شما را شاعری غزلسرا می شناسیم؟
درست است. شاید رباعی هایی را که قبلاسروده ام به تعداد انگشتان دست نرسد اما چند ماه پیش بود که چندین بار با درخواست جدی استاد محبت (برای گفتن رباعی) مواجه شدم. راستش را بخواهید ابتدا چندان اشتیاقی به این مسئله نداشتم. بالاخره برای اینکه پرسش ایشان را اجابت کرده باشم. چند رباعی گفتم و متوجه شدم که آنقدر هم نسبت به رباعی بی رغبت نیستم. این قالب، توجهم را آن چنان به خود معطوف داشت که تمام فعالیتم در این ماه های اخیر به سرودن رباعی انجامید. می شود گفت، در این قالب، می توان به هر موضوعی پرداخت. لذا تعدادی از رباعی ها طنزند و اغلب آنها جدی. با موضوعات: اجتماعی، پند و اندرز، ضرب المثل و حتی عاطفی.
– از استاد محبت و دوستی تان بگویید.
بار محبت از همه باری، گران تر است
آن می کشد که از همه کس، پرتوان تر است
این بیت، همواره تکیه کلام جناب محبت است که با دیدن من، بر زبان می آورد و امیدوارم که من هم توان کشیدن بار محبت را داشته باشم- آنهم اینگونه محبتی! دوستی من با ایشان، یک دوستی قدیمی و دیرینه است اما این سال های اخیر، بیشتر اوقات را با هم می گذرانیم و به نوعی می شود گفت با هم زندگی می کنیم. جان مطلب اینجاست که تا با استاد محبت، رفاقت تنگاتنگ و ژرفی نداشته باشی، نمی توانی او را بشناسی. شیدایی هایش، عبادتش، صفا و پیوند ظاهر و باطنش، از همه مهمتر، جود و بخشش ایشان که من شاهد مواردی شگفت بوده ام ولی اجازه گفتنش را ندارم-
و حتی طنزهای شفاهی اش که صرفاً ظاهری است و جز دلی مهربان و عاری از هرگونه خدشه ای، چیزی پشت آن نیست. همه و همه مختص خود محبت است. – مذاح گاه بگاهش هم برمی گردد به آن دوران همکاری اش با توفیق . در پایان، می خواهم به این نکته قابل توجه هم اشاره کنم و آن این است که استاد محبت هنوز هم در انجمن رشید یاسمی که چهارشنبه های هر هفته برگزار میگردد و خود ایشان هم، رئیس انجمن است، با حوصله تمام به تعلیم شاگردانش می پردازد و با گشاده رویی آنان را راهنمایی میکند. خداوند سایه ایشان را مستدام گرداند.
– چگونه شد که پا به دنیای اسرارآمیز ادبیات گذاشتید؟
بدون دعوت قبلی!
– شعر کدام شاعر را بیشتر می پسندی؟
با اغلب ذوق های ادبی، مانوسم.
– تا جایی که اطلاع دارم در سومین جشنواره شعر فجر، شما و دو شاعر دیگر به عنوان شاعران پیشکسوت کرمانشاه انتخاب شدید. چه شد که در جشنواره از شما سه نفر اسمی برده نشد؟
کاش می شد به این سوال، پاسخی نمی دادم اما اصولاً شما میدانید که من طبیعتم، موافق این انتخاب ها نیست و سعی ام بر این است که به چنین مواردی که صرفاً دنیایی است، اهمیتی ندهم. این شعار نیست. بلکه دوستان نزدیکم این عقیده ام را تایید می کنند. عزیز یا عزیزانی که جایگزین شده اند قطعاً از بنده، شایسته تر بوده اند و آنان را به استادی خودم قبول دارم.
– آیا شعر هم مثل فرزند برای شاعر است؟
بعضی شعرا، اینگونه می گویند. ولی من اعتقادم این است که شعر، همزاد شاعر است.
– راز ماندگاری شعر شاعر در چیست؟
اگر سخن شاعر، آسمانی باشد، کلام او نیز مقبول زمینیان خواهد بود.
– وضعیت کنونی شعر کرمانشاه؟
مطلوب است. امیدوارم در آینده ای نه چندان دور، به وضع ایده آلی هم برسد.
– چه توصیه ای برای شاعران جوان دارید؟
اگر به پیشکسوتان خود، ارج و احترام بگذارند، یقیناً عاقبت به خیر خواهند شد و لذا آن موقع مشمول این شعر سعدی قرار نخواهند گرفت:
یا وفا خود نبود در عالم
یا که کس با من این زمانه نکرد
کس نیاموخت علم تیر از من
که مرا عاقبت نشانه نکرد
– وضعیت انجمن های ادبی کرمانشاه؟
اگر مهرورزی و دوستی بیشتری، گرمابخش آن محافل باشد؛ پریشانی و تفرقه به سراغ آنها نخواهد آمد. تا باد چنین بادا!
چند رباعی از هـ.الف.پندار
پیوسته به چارسمت و سو، عطسه زنند
در حال رکوع- روبرو- عطسه زنند
ارباب به محض اینکه سرما بخورد
یکپارچه نوکران او، عطسه زنند.
***
آیینه ی دق، برای این دهکده اند
نقاشی نخ نمای این دهکده اند
هنگام درو که می رسد، بیکارند
گویی همه کدخدای این دهکده اند
***
وقتی که سراغ عشق را می گیرد
خون دل خویش را به پا می گیرد
لذت نتواند از سواری ببرد
بر پشت پلنگ- آنکه جا می گیرد

    هر لحظه که رنگ پول را می بینیم
خود را زمسیر حق، جدا می بینیم
فردا چه شود، فقط خدا داند و بس
این روز خوش است- اینکه ما می بینیم
***
هرچند که عشق، رهزن انسان است
هرچند مسیر عشق، بی پایان است
این نکته ولی بدان که دنیا بی آن
چون سال بدون فصل تابستان است
***
هرناله، به گوش صاحب دل نرسد
هر دست، به دست امن ساحل، نرسد
کافی ست در این میانه یک ضربه عصا
تا قافله ی شیشه به منزل نرسد
***
یک دسته، در آتش حسد غرق شوند
یک عده، در آب نابلد غرق شوند
هشدار! که بهترین شناگرها نیز
چون پیک اجل سربرسد، غرق شوند
فرهاد مرادی


منبع

گفتگو با محمدباقر کلاهی اهری، شاعر پیش‌کسوت مشهدی: شجریان، نیمای موسیقی ایران است

فهمیه جوان | شهرآرانیوز - محمدباقر کلاهی اهری، شاعر پیش‌کسوتی است که نه تنها به اصول شعر کلاسیک آشناست بلکه سال‌ها تمرکز خود را بر شعر سپید گذاشته و در آن عرصه نیز به استادی رسیده است. فرصتی دست داد تا با او درباره موسیقی سنتی و ارتباط آن با آواز شجریان، گفتگو داشته باشیم.

نام محمدرضا شجریان با موسیقی اصیل ایرانی گره خورده است و اگر بخواهیم از او سخن بگوییم نمی‌توانیم از موسیقی ایرانی چشم بپوشیم. به نظر شما آنچه که امروز به عنوان موسیقی کلاسیک ایرانی می‌شناسیم از کجا شروع شده و چگونه به جایگاه امروز خود رسیده است؟

چیزی که ما امروز به عنوان موسیقی گوش می‌دهیم با خاندان فراهانی شروع شد و زمانی که استادان بزرگ ما به دربار قاجاری منتقل شدند، یک جریان جدیدی در موسیقی ایران شروع شد. هم‌زمان هم با تجددی که در ایران شروع شده بود، ایرانی‌ها با نت و خط موسیقی آشنا شدند و نسلی از بزرگان سعی کردند که موسیقی ما را که به صورت سینه به سینه و از طریق استاد به شاگرد منتقل می‌شد، ضبط و ثبت کنند. پیش از آن مردم موسیقی را در زندگی خودشان بیشتر از طریق نغمات مذهبی دریافت می‌کردند و یا در شبیه‌خوانی‌ها که البته آن‌ها هم گنجینه‌های بسیار عظیمی بودند و اتفاقا خاندان‌های مذهبی عمدتا کسانی بودند که توانستند این نغمات را بیاموزند و وارد موسیقی ما بکنند. شجریان نیز چنین عقبه‌ای دارد.

نقش استاد شجریان در تجلی و شکوفایی موسیقی سنتی ایرانی چه بود؟

موسیقی ایرانی تا آنجا که خوانده‌ایم و دانسته‌ایم، بیشتر متکی به نوآوری‌های فردی است. آنچه که به آن بداهه گفته می‌شود. البته بداهه یک حرکت لحظه‌ای نیست. تألیفی است که خواننده و نوازنده در یک لحظه از گنجینه عظیم موسیقایی خودش استخراج می‌کند. در این زمینه شجریان کار را به اوج رساند. او در تنوع به‌کارگیری تحریر‌ها هم واقعا کار کرد و تحریر‌های مختلف را با یکدیگر تلفیق کرد. نقلی است که گفته بودند باید از آواز بلبل بیاموزید که در یک دهان آواز، چه تحریر‌های متنوعی می‌خواند.
 
شجریان رستاخیزی در موسیقی ایجاد کرد. موسیقی دچار تکرار مکررات شده بود و باید نیمایی در موسیقی ظهور می‌کرد تا آنچه از گذشته داشتیم را با اقتضائات زمان درآمیزد و با حسن تعبیر، آن‌ها را ارائه دهد به نسلی که به شدت در معرض هجوم موسیقی غربی، موسیقی هندی و عربی بودند. در آن مقطع انواع موسیقی با موسیقی ایرانی تلفیق شده بود و با عناوینی مثل اینکه «دلنشین است»، عملا داشتند فضای موسیقی ما را مصادره می‌کردند. در آن شرایط است که شجریان، آواز را که دچار تکرار شده بود، از عرصه روزمره و تکرار خارج می‌کنند و به اوج فاخری می‌رساند.

درباره اشعار آلبوم‌هایش نیز صحبت کنیم. انتخاب اشعار آیا در ماندگاری آواز‌های او نقش داشته است؟

یکی از چیز‌های عجیب، انتخاب شعر او است. او شعر را برمی‌گزیند و این برگزیدن و ارائه شعر مسئله مهمی است. ما در فرهنگمان واژه «قول و غزل» را داریم. قول به معنی خواننده است که همراه با غزل می‌آید، یعنی از هم جدا نیستند. شجریان نیز با رجوع به حافظ و سعدی این دو شاعر ملی را در یک ارائه زیبا به عرصه عمومی عرضه کرد. البته آن‌ها ستارگان ابدی آسمان شعر و ادب فارسی هستند. اما ارائه استادانه شجریان ما را به ظرایفی در این شعر‌ها راهنمایی کرد که متوجه شدیم شعر ما فقط کلمه نیست بلکه از کلمه و آوا و هجا و صوت تشکیل می‌شود. موسیقی و شعر ما همیشه در کنار هم بوده‌اند.
 
موسیقی ما بدون شعر و شعر بدون اوزان عروضی معنی ندارد. موسیقی گذشته ما به شدت وابسته به اوزان عروضی شعر فارسی است. یعنی اگر ضرب آهنگ شعر را از موسیقی ریتمیک یا ترانه برداریم، آن موسیقی بخش معلقی خواهد بود. برای همین خواننده شعر اول باید شعر را فهمیده باشد تا بتواند شعر را تحویل دهد. اینجاست که شجریان در جایگاه یک ادیب ظاهر می‌شود که می‌داند شعر با موسیقی چه می‌کند و نقش موسیقی را هم در ارائه شعر می‌داند.

به نظر شما خط مشی محمدرضا شجریان در انتخاب شعر برای ترانه‌سازی و خوانندگی چه بوده است؟

به نظرم جنبه زیبایی‌شناسی شعر همراه با آن سابقه فرهنگی شعر همواره مدنظرش بوده است. چون شعر بزرگ‌ترین میراث فرهنگی ماست. ما وقتی حافظ می‌خوانیم، در واقع فرهنگ را می‌خوانیم. با حافظ‌خوانی، فرهنگ را نه در موزه تاریخ بلکه در عرصه جاری زندگی می‌بینیم. آنچه که جاری است می‌ماند و آنچه که جریان ندارد، اسیر رکود و تکرار می‌شود و در کتاب‌های تاریخ و در موزه‌ها بایگانی می‌شود. شجریان آن بخش زنده و پویای فرهنگ را گرفته و دوباره عرضه کرده‌است. اشعار حافظ در عین ظرافت تلاطمی دارد که با موسیقی ملتهب شجریان هماهنگ می‌شود و آواز را از رکود و تکرار نجات می‌دهد و به یک هنر زنده تبدیل می‌کند.

درمیان اشعار شاعران معاصر بیشتر به دنبال چه سبک و سیاقی بوده‌است؟

شجریان بیشتر از همه شاعران معاصر، از اشعار ابتهاج استفاده کرده‌است. من به یاد کلام استاد باستانی پاریزی می‌افتم که معتقد بود ماندگاری یک شعر به خوانش خوب آن بستگی دارد و مثالی که می‌زد در مورد ابتهاج بود. او می‌گفت ابتهاج شاعر بسیار بزرگی بود، ولی تا زمانی‌که شعر او در دهان شجریان نچرخید و تا این اشعار خوانده نشد، کسی نمی‌دانست استاد ابتهاج در موسیقی و تصنیف‌سازی چه جایگاهی دارد. البته ابتهاج کسی است که از یک طرف حافظه غنی ادبی دارد و از طرفی فرزند زمانه خودش است. یک استاد زمان‌شناس است و شاعری است که با تمام دستاورد‌های شعرکلاسیک کار می‌کند. این ویژگی ابتهاج را متفاوت می‌کند از غزل‌سرایان دیگر. شجریان با آثار فریدون مشیری هم کار کرده‌است و اثر «پر کن پیاله را» را در دهه ۵۰ منتشر کرده‌است. زمانی که موسیقی ایران با هجوم موسیقی غرب درگیر بود.

اعظم سعادتمند: غزل زبان فطرت من است

اعظم سعادتمند: غزل زبان فطرت من است

 

اشاره: اعظم سعادتمند متولد قم و اهل قم و ساکن شهر قم است. او تحصیلات را دوره دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک طی کرده و در، دانشگاه دوره کارشناسی فیزیک خوانده است و سپس به خاطر علاقه‌ای که به ادبیات عرفانی داشت، در رشته تصوف و عرفان اسلامی تحصیل کرد و موفق به کسب درجه کارشناسی ارشد در تصوف و عرفان اسلامی شد. او سال‌ها است که که دبیر آموزش و پرورش است در شهر قم زندگی می کند.

 

فرهنگِ اسلامی: شما هم در فیزیک و هم در عرفان تحصیل و تحقیق کرده اید

اعظم سعادتمند: در مورد علاقه به شعر باید عرض کنم که ما بطور خانوادگی به ادبیات علاقه داشته ایم. پدرم خیلی علاقه داشتند به ادبیات. ما از بچگی کتاب شاهنامه و رباعیات خیام را در خانه‌مان داشتیم. همیشه شعرهای شعر ای پارسی گوی را می‌خواندم. همیشه با شعر سروکار ما وشعر هست. خواهرها و برادرها هم همینطور هستند. ما همه به شدت به ادبیات علی الخصوص به شعر علاقه داریم. دو نفر از خواهرهای دیگر من هم شعر می‌گویند. حالا شاید خیلی جدی آن را دنبال نکنند. یعنی این علاقه و استعداد در خانواده‌ی ما وجود دارد. اینکه کمی تغییر داده بودم و یک سری از کلماتش را جابه‌جا کرده بودم و فکر می‌کردم حالا این شعر خودم هست. بعد از آن هم شعر می‌گفتم ولی خیلی به طور جدی نبود. داشت. پولی برایم جدّی نبود که فکر کنم شاعر بشوم، یا اینکه به من بگویند: “تو شاعری!” نه به این شکل نبود. هدف من این بود که دانشگاه بروم و در همان درسی که می‌خوانم، پیشرفت بکنم، ولی بعد از دانشگاه که مشغول به تدریس شده و معلم شدم، همیشه احساس می‌کردم یک چیزی در وجودِ من کم است، یک قسمتی در زندگی‌ام کم است که باید باشد و من به آن بی‌توجهی کرده‌ام. احساس می‌کردم به قسمت‌هایی از روحم بی‌توجه‌ام که بعد یکی از دوستان گفتند که: “شما که اینقدر به شعر علاقه دارید که رفتم آنقدر جذب جو انجمنِ شعر قم شدم، اینقدر جوِ خوبی بود، اینقدر شاعرانِ خوبی آنجا رفت و آمد داشتند و آدم آنجا اینقدر شعرهای خوب می‌شنید که من فکر می‌کنم اگر کسی شاعر هم نبود و در آن انجمن می‌رفت، حتما از آنجا شاعر بیرون می‌آمد. شاید برای من هم چنین اتفاقی افتاد. من دفعه‌ی اول که رفتم، آنقدر شعرِ خوب شنیدم که هنوز یادم هست کلاس نقدِ شعر بود که توسط آقای لیله‌سپیدوار بودند، یا نو یا چند بیت موزون. ولی من آنقدر جذبِ فضای این جلسه شدم که وقتی برگشتم خانه، یک غزل کامل گفتم و وقتیکه جلسه بعد شرکت کردم، نمی‌دانم آن اعتماد به نفس را از کجا پیدا کرده‌ بودم که دستم را بالا کردم که من هم شعر می‌خوانم و شعر خواندم و دوستان آنقدر من را تشویق کردند که احساس کردم “وای من چقدر آدم بااستعدادی هستم و یا چرا تا الآن به این استعدادی که در وجودم بوده، توجه نکرده بودم!” خیلی تشویق شدم. من فکر می‌کنم آن برخورد اولیه که دوستان شاعر من در انجمن شعر قم با من داشتند، خیلی تعیین‌کننده بود. یعنی من که کسی بودم که با هیچکس آشنایی نداشتم و ذاتا هم آدم خجالتی هستم و خیلی نمی‌توانم در اولین برخورد با آدم‌ها ارتباط گرم و صمیمی برقرار کنم، ولی اینقدر برخورد آنها خوب بود که من احساس کردم که من می‌توانم من هم می‌توانم شعر بگویم و شاعر بشوم. از آنجا بود که این کلاس‌ها را ادامه دادم و همچنان دارم این راه را طی می‌کنم و می‌خواهم که ادامه‌اش بدهم.

* اعظم سعادتمند در سه حوزه فیزیک، عرفان و شعر کار کرده است.
* اعظم سعادتمند: پیش از روی آوردن به شعر همیشه احساس می کردم چیزی در وجود من کم است.
* در انجمن شعر * سه مجموعه شعر گنجشک های پائیز، باران پس از برف و لیلی آذراز اعظم سعادتمند منتشر شده اند.

 

در مورد اولین شعر حالا در واقع خیلی یادم نمانده‌ است ولی عرض کردم که اولین شعری که گفتم را با توجه به یکی از شعر‌های کتاب فارسی بود که آقای مصطفی رحماندوست گفته‌اند که در بود را زمان رحلت امام خمینی گفتم. یک شعر گفته بودم که بیشتر شعر نو بود و این اولین شعری بود که همه ‌چیزش کامل از فکر خودم بود.

 

فرهنگِ اسلامی: آیا تا الآن از شما مجموعه شعری هم چاپ شده است؟ چند تا و با چه اسم‌هایی؟

اعظم سعادتمند: بله، سه‌ مجموعه شعر از من چاپ شده‌اند که اولین مجموعه شعرم “گنجشک‎های پاییز” نام دارد که آن را انتشارات فصل پنجم اولین بار منتشر کرد، و الان قرار است چاپ دومش با یک مقدار تغییرات، توسط انتشارات دیگری منتشر بشود که خودم نیز منتظر هستم که چاپ دومش‌ در بیاید. گنجشک‌های پاییز، شعر‌های دهه ۸۰ من هستند. یعنی همان سال ۸۲ که من به صورت جدی وارد فضای شعر شدم و احساس کردم هر کس که این مجموعه را خونده بود، خیلی مشوق من شد. حالا آنهایی که خواندند، من نمی‌گویم تعداد زیادی خواندند، همان تعداد که مجموعه را خواندند خیلی به آن لطف داشتند، خیلی تشویق‌هاشان موثر بود برای من، خیلی به من انگیزه داد. و هنوز این اثری مجموعه‌ای آن که من اگر بخوام حس بگیرم، احساس کنم دلم میخواهد شعر بگویم، “گنجشک‌های پاییز” را می‌خوانم. یک سری احساسات خیلی خاصی را در “گنجشک های پاییز” تجربه کردم که هنوز که هنوز است برای من هیجان انگیز هستند و هنوز که هنوز است به من انرژی می‌دهند، یک طوفانی در من ایجاد می‌کند که وقتی که این مجموعه را خودم میخوانم دلم میخواهد شعر بگویم. مجموعه‌ دوم من “باران پس از برف” بود که مشتمل بر شعرهای سال ۹۰ تا ۹۴ من ببینید من اعتقاد دارم که هر مجموعه شعری برآیندِ یک دوره خاصی از زندگی است. “گنجشک‌های پاییز” برایند دوره خاصی از زندگی من بود و “باران پس از برف” هم همینطور. شاید برآیندِ دوره‌ای بود که من آرامش خیلی خاصی را تجربه می‌کردم و عاشقانه هایش عاشقانه‌های خاصی بود. به نظرِ خودم فضای این کتاب خیلی متفاوت است. نه تنها متفاوت از “گنجشک‌های پاییز” که متفاوت از خیلی عاشقانه‌هایی که تا آن زمان خودم داشته باشم عاشقانه‌هایی که حالا خیلی دوست دارم و البته یک جورِ دیگر. یعنی هر کدام از مجموعه‌های شعرم را به نوعِ منحصر به فرد دوست دارم. شاید چون هرکدام یبه نحوی زندگی‌نامه‌ یک دوره خاصی از زندگی من هست.

* هر شاعری باید زبان فطری خودش را کشف کند.
* مدح ائمه و معصومین بخشی از شعر متعهد و آئین مند هست ولی تمام آن نیست.
* شاعر می کوشد تا جهان زیباتر شود.
* کسی که مقاماتی را در عرفان کسب کرده باشد می تواند شعر عرفانی بگوید.

 

فرهنگِ اسلامی: آیا علاوه بر شعر، دیگر رشته‌های ادبیات را هم امتحان کرده‌اید؟

اعظم سعادتمند: من به طور تخصصی غزل می‌گویم یعنی طوری که غزل من را سیراب می‌کند، طوری که غزل احساس من را درگیر می‌کند، آنقدر که غزل شوق نوشتن به من می‌دهد و طوری که غزل به ولی قالبِ سپید را هم دوست دارم. اما در باره

 

فرهنگِ اسلامی: از کلاسیک، نو و سپید بیشتر به کدام نوع شعر تمایل دارید؟ نظرتان در باره بقیه قالب‌ها چیست؟

اعظم سعادتمند: من غزل را دوست دارم. غزل برای من یک موهبت  الهی است و قابل توصیف نیست واقعا. خیلی به من انرژی می‌دهد. اگر من هزارتا شعر خوب در قالب‌های دیگر بخوانم، وقتیکه یک غزلِ خوب می‌خوانم، یک انرژی دیگر می‌گیرم. حالا برای من این طور بوده است. انگار روح و فطرتِ من غزل است و در غزل بهتر می‌توانم احساس خودم را نمایان بکنم و بهتر می‌توانم خودم را نشان بدهم و بهتر می‌توانم حرفهایم را بزنم. در مورد بقیه قالب‌‌ها عرض کنم که من کلا شعر دوست دارم. حالا این که گفتم غزل، بخاطر این بوده است که غزل زبان فطری من است. هرکسی

 

فرهنگِ اسلامی: نظرتان در باره شعر آیینی چیست؟ شعر آیینی چه موضوعاتی را شامل می‌شود؟

اعظم سعادتمند: ببینید امروزه شاید در مورد شعر آیینی خیلی‌ها فکر می‌کنند که شعرآیینی حتماً در مدح یا برای عزاداری یکی از ائمه باشد یا فضائل یکی از ائمه و بزرگان دین باشد. این درست است و این هم بخشی از تعریف شعرِ متعهد و آئین مند هست ولی تمام آن نیست من فکر می‌کنم شعر آئین مند خیلی گسترده‌تر از این هست. هر شعری که دارد تبلیغِ انسانیت می‌کند. هر شعری که به ما می‌گوید انسان باشیم، به ما یادآوری می کند که این جهان جهانِ گذرایی است و مقصد ما جهان دیگری است که باید با همدیگر مهربان باشیم، باید عاشق باشیم، باید نه، خیلی شرایطش گسترده‌تر است و آنچه در ذهنِ من هست این هست که اکثرِ اشعاری که ما در ادبیات فارسی داریم می‌توانند شعرِ آیینی باشند. به هر حال ببینید اکثر کسانی هم که که در ادبیات هستند و چه داستان می‌نویسند و چه شعر میگویند، دغدغه‌های انسانی دارند، دغدغه‌های اخلاقی دارند. خیلی کم پیش میاید که یک بخواهد قلم بزند در راه اینکه بخواهد مثلا ترویج بی اخلاقی بکند. من فکر می‌کنم که واقعا اکثر کسانی که دارند شعر میگویندو داستان می‌نویسند، واقعا احساس می‌کنند که یک چیزی انسانی و فطری در وجودشان هست که باید آن را به جهان عرضه بکنند، به خاطر اینکه جهان زیباتر بشود و همه اینها در حقیقت یک آثار آیینی است. پس

* اختناق حاکم در عصر اموی و عباسی سبب شد تا در مورد بعضی از معصومین (ع) اطلاعات کمتر و آثار هنری کمتری داشته باشیم.
* ما در شعر متعهد و آئینی کمی ظاهر بین شده ایم.
* پس از پیروزی انقلاب اسلامی زنان شاعر * در شعر جنسیّت چندان موضوعیت ندارد. شعر زبان انسانیت است.

 

فرهنگِ اسلامی: بنابر این منظر تشعار مولوی، حافظ و سعدی تماماً اشعار آئینی هستند شما از محضر کدام اساتید بهره‌مند بوده‌اید و در چه حد؟

اعظم سعادتمند: در تجربه انجمنِ شعر قم، بهره من از آقای لیله کوهی خیلی کم بود. فکر می‌کنم یکی دو جلسه آقای لیله‌کوهی در ابتدا بودند. بعد فکر می‌کنم آقای سید مهدی حسینی بودند در انجمن، یعنی چند ماهی ایشان بودند و من سرِ کلاسهای ایشان می‌رفتم که در آن ابتدای کار کلاس‌های ایشان خیلی خیلی دست من را گرفت. بعد از ایشان آقای هدایتی آمدند و مسئول انجمنِ شعر شدند برای چندین سال و ما سر کلاس‌های آقای هدایتی می‌رفتیم. می‌توانم بگویم که من خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم؛ اینکه غزلِ خوب چیست؟ چطور باید شعر گفت؟ و چطور و چگونه به شعر باید نگاه کرد؟ همه این ها را مدیون کلاس‌های آقای هدایتی هستم. گاه گاهی هم استاد مجاهدی می‌آمدند انجمن. یکی دو بار من پیشِ ایشان شعر خواندم. آن تشویق‌هایی که ایشان کردند در همان موارد خیلی محدود، خیلی برایم راهنما بوده و به من خیلی امید و انگیزه داد. ولی بعد از آن حالا چند سالی هست که سرِ کلاسِ استادِ خاصی نرفتم. ولی من فکر می‌کنم،

فرهنگِ اسلامی: چرا ما آنقدری که باید و شاید روی شعر توحیدی تمرکز نداریم؟

خانم اعظم سعادتمند: اگر در گذشته ما شعر توحیدی داشته‌ایم، دلیلش این بوده است که واقعا شاعرانِ ما عارف می‌شدند. یعنی یک مقاماتی را درک می‌کردند و به یک سر کشف و شهودی می‌‎رسیدند و آن وقت خواه  و ناخواه شعرِ توحیدی هم می‌گفتند ولی من نمی‌دانم در میانِ شاعرانِ امروز کسی هست که مقاماتی را در عرفان کسب کرده باشد و کشف و شهودی داشته باشد یا نه؟ منظور من این است که برای این هدف شما واقعا باید کار کرده باشید و واقعا باید به خدا نزدیک شده باشید و یک سری مراحل را در ایمان طی کرده باشید که بتوانید شعر توحیدی بگویید. وگرنه اینکه من بنشینم و بگویم که “من می‌خواهم شعرِ توحیدی بگویم”، اینطور نمیشود و در نتیجه اگر یک شعرِ توحیدی مثل مثنوی مولوی  خلق می‌شود، نتیجه مراحلی است که شاعر طی کرده است و نکته‌ی دیگر این که بعد از انقلاب شعرِ متعهد و  آیینی رونق پیدا کرد و منظور من از شعرِ آیینی آن بخش شعرهای هستند که در مدح یا منقبتِ ائمه (ع) باشند. این نوع شعرها به‌هرحال یک رنگ و بوی تازه‌ای پیدا کرد. شاید به شاعر اصلا فقیه بوده است، آیت الله بوده است و عارف بوده است واقعا. شاید الآن هم داشته باشیم چنین شاعرانی ولی اکثر شاعران اینطور نیستند.

 

فرهنگِ اسلامی: دلیل اینکه در شعر امروز، در باره برخی از ائمه معصومین (ع) شعر کمتر سروده شده است، چیست؟ و چه راه‌ حلی را برای رفع این نقیصه توصیه می‌کنید؟

اعظم سعادتمند: اینکه در موردِ بعضی از ائمه (ع) کمتر شعر سروده شده، شاید به خاطر این است که در موردِ این ائمه (ع) اطلاعات تاریخی کمتر در دست داریم. مثلا در موردِ امام علی (ع)، ما تاریخ کامل حکومتِ ایشان را و قبل از حکومتِ ایشان را داریم و جزئیاتِ زیادی در این باره در تاریخ آمده است، ولی در موردِ بعضی از ائمه (ع) به خاطر آن خفقانی که در عصر آنان بر جامعه حاکم بوده است – چه در دوران بنی امیه و چه در دوران بنی عباس – اطلاعاتی کمی به دستِ ما رسیده است. دیگر اینکه این نقیصه  واقعا به دلیلِ کم کاری خود ما هم بوده است، یعنی ما متوجه نبودیم که چهارده معصوم (ع) نورِ واحدند و همه پرچمداران آزادی و عدالتند و باید برای همه اینها شعر بگوییم. به عبارت دیگر این به خاطر غفلتِ ما شعرا هم بوده است. و شاید یکی از دلایلش این باشد. منظورم این است که در شعرِ آیینی ما کم کاری شده است. مثلا اگر ما بخواهیم برای یکی از ائمه (ع) شعر بگوییم، اول می‌خواهیم نگاه کنیم به صحن و سرای ایشان، به گلدسته و گنبدِ ایشان. ولی اگر ما کمی نگاه‌مان را تغییر بدهیم و احادیث و ادعیه‌ای که از آن معصوم (ع) به‌ جا مانده، را بخوانیم، این ضعف جبران می‌شود. یعنی آن ضعفِ اطلاعاتِ تاریخی که از آن زمان‌ها وجود داشته، از این طریق جبران خواهد شد. اگر من ادعیه و احادیث را بخوانم و بتوانم شعرهای آیینی خوبی در مورد ائمه‌ای که در موردشان کمتر شعر گفته شده‌اند، بگویم به وظیفه خود عمل کرده ام. پس عرض کردم که ضعفِ بزرگِ این کار به خودِ ما برمی‌گردد که ما تا حدودی ظاهربین شده‌ایم. من فکر می‌کنم این قابل جبران بوده و هنوز فرصت هست که ما این نقیصه در سالهای اخیر حرکت‌های خوبی اتفاق افتاده است که در موردِ ائمه‌ای که کمتر شعر گفته شده است، یک سری از شاعران معاصر دغدغه‌ی این کار را دارند و دارند در این زمینه شعر می‌گویند. پس ما نیاز به مطالعه‌ داریم. مثلا از امام هادی (ع)، زیارت جامع کبیره و زیارت غدیریه به یادگار مانده‌اند. ما باید یک دور صحیفه‌ی سجادیه‌ی امام سجاد (ع) را بخوانیم – من خودم را دارم می‌گویم – و وقتی ما این ادعیه را بخوانیم، مطمئنا

* نمی توانیم بگوئیم یک زن حتماً باید شعر زنانه بگوید.
* شاعران در ابتدای کار باید در کلاس های نقد شعر شرکت کنند و شعر خود را به نقد بگذارند.
* شاعر نباید مغرور شود و از نقد شعر خود را بی نیاز بداند.
* مرید و مرادی در شعر پدیده خوبی نیست.

 

مصاحبه اختصاصی با ادریس بابر شاعر و نویسنده پاکستانی درباره شعر و ادبیات امروز پاکستان

مصاحبه اختصاصی با ادریس بابر شاعر و نویسنده پاکستانی درباره شعر و ادبیات امروز پاکستان

 

فرهنگ اسلامی: خوشحال می شویم خودتان را برای مخاطبین ما معرفی بفرمایید.

ادریس بابر: در گجرانوالا (ایالت پنجاب پاکستان) متولد شدم. بیشتر مقاطع تحصیلی ام را در لاهور گذراندم. در اروپا زندگی میکنم. مهندس برق هستم و شاعر. اگر قرار باشد همه سرگزشتم را همین الان برایتان بگویم، در شعرهایم چه چیزی برای گفتن خواهم داشت؟

فرهنگ اسلامی: بله. این حرف هم درست است. بفرمایید که چه شد که به شعر روی آوردید و از چه زمانی؟

ادریس بابر: چیزی که مرا بیشتر تحت تأثیر قرار داده است، داستان بوده است. در انگلیسی یک سری کتاب های کلاسیکی بوده که از پدربزرگ لایق به نوه پسری کودن به ارث رسیدند.حالا بماند که چقدر فهمیدمشان، اما این داستان هایی که در مورد زمین ها و زمان های غریب بودند را در حالت سحر زدگی چند و چندین بار مطالعه کردم. یک شاعر چه می دانست که اینها داستانند و در بازار ادبیات بیشتر همین ها مشتری دارند و در همه جا تمامی مردم طالب اینها هستند، وگرنه من هم فروشنده همین کالای گرانبها می شدم. مطالعه کافی هم از اساطیر دینی داشته ام و عمری را در حال قهر و آشتی با آنها به سر برده ام. در زمان مدرسه از هزار و یک شب بگیر تا طلسم هوشربا به دستم رسیدند. پس از آن از داستان های نسیم حجازی و عنایت الله خان و سپس کمی پیشرفت کرده به ابن صفی و اشتیاق احمد رسیدم. در آخر هم از نذیر احمد و شرر پیش رفته تا به آزاد و فرحت الله بیگ رسیدیم در حقیقت در به درو آواره گشتم. حتما همین دربه دری بود که در سالهای بعد در زندگی من نیز راه پیدا کرد.

و این بود دورانِ عیش قبل کالج.

فرهنگ اسلامی: لابد پس از اینهمه در بدری می دانید که شعر خوب چیست به نظر شما؟

ادریس بابر: این پرسش بسیار خوبی است. انگار شاگرد کودنی سر امتحان ناگاه به پرسشی برخورد کرده باشد که پاسخ آن را در جوراب خود از قبل پنهان دارد. باید پاسخ را از جوراب خود در بیارود، بنظر من شعر خوب شعری است که به درد چیزی بخورد.

فرهنگ اسلامی: بنابراین خلاقیت شاعرانه را چگونه تعریف میکنید؟

ادریس بابر: این پرسش بسیار تکراری است. یک بار خواستم من هم در این مورد چیزی بگویم، اما با خود گفتم: آیا بیان خلاقیت، عمل غیر خلاقانه ای نیست؟ باشد، فعلا از این پرسش میگذریم. اگر شعری به خاطرم آمد، می نویسم. اگرهم نیامد که هیچ خلاقیّت در تولّد شعر است.

فرهنگ اسلامی: برای شعرگفتن و شعر خوب گفتن، چه لوازمی را لازم می دانید؛ استعداد طبیعی یا مهارت و فن؟

ادریس بابر: ایکاش در پاسخ سوال قبلی مانند جون ایلیاء عجولانه عمل نکرده بودم و مثل منیر نیازی کمی درنگ می کردم. حالا ماندم چه بگویم؟ حیف که مانند شاعران شعر آزاد نمی توانم پاسخی را که می شود در یک یا دو سطر گفت، در همین مقدار صفحات و به راحتی تمام عرض کنم. اینجا به جایی من اگر یک داستان نویسی زیرک و دانایی بود، می توانست بر مساحت یک خانه شصت متری یک، پاساژ هفت طبقه بسازد. شعر مشکلش همین است که از حرف اضافی پرهیز میکند، یا شاید هم این از خوبی شعر است.

فرهنگ اسلامی: در نویسندگی، به نوشتن برای کدام صنف علاقه مندید؟

ادریس بابر: به فیلم.

فرهنگ اسلامی: شاعر و ادیب مورد علاقه شما کیست؟

ادریس بابر: هیچکس.

فرهنگ اسلامی: شعر وقت و توجه زیادی از شاعر می خواهد و در این راه شاعر باید از خیلی چیزها در زندگی بگذرد و ایثار کند. شما چه چیزی یا چیزهایی را از دست دادید؟

ادریس بابر: در واقع برای یک شاعر شعر جای زندگی و زندگی جای شعر را پر میکند. این کار می تواند به همراه زیان و ضرر باشد، زیان و ضرر دل و دنیا. در روزگاری که پر است از جاذبه های قلابی، درویش های جعلی و صوفی های کاسب، حالا یک شاعر چه میتواند بگوید؟ و چگونه می تواند سکوت کند؟ البته در لابلای این فصل های سرد و تلخ و هدر رفته میتوان اندکی میوه شیرین نیز پیدا کند. لحظاتی را هم می توان به دست آورد که در آن از دستِ غرور “همه دانی” به “هیچ دانی” پناه برد. حالا شما به این “زیان و ضرر” بگویید یا هرچیزی دیگر. اما شاید این تعبیر درستی نیست. بعضی وقتها باید پوستت را برعکس بپوشی یعنی: نگو که بشناسندت!

فرهنگ اسلامی: حس شاعرانه چیست و شما آن را چگونه تعبیر و توصیف می کنید؟

ادریس بابر: حس شاعرانه چیز خوبی است، و یا بهتر است بگویم حس شاعرانه هم چه چیزی خوبی است! هر یکی از مخاطبین شما مفهومی از شعر شما را به شما عرضه می کند و راه خود را پیش می گیرد.حس شاعرانه، الهام، لهجه و سبک و غیره، در میان این همه اصطلاحات، چیزی که من دوستش دارم، آهنگین بودن شعر است که متضاد آن بی نظمی و شلختگی است که نیز در جای خود و به وقت مناسب، طور دیگری آهنگین بودن است. پس چه غزل، چه شعر نو، چه عشره (که بنده آن را خلق و معرفی کرده ام)، چه داستان کوتاه و رمان، همگی یک آهنگ خاص و یک ردِ آهنگِ خاص دارند و در همه اینها هزاران شکل تعاملی میان این دوتاست: طلسم، حقیقیت، گاه پنهانی و گاه آشکار! هر بیت، هر سطر و هر واژه داستانی دارد، هم گفته و هم نگفته!

فرهنگ اسلامی: در این عصر تکنولوژی شاعر چه نقشی را ایفا می کند و شعرش چگونه سودمند است یا نیست؟

ادریس بابر: تکنولوژی دنیا را دگرگون کرده است، اما دلها را نه. نتیجه این فرض کنید شما بیتی را با موضوع “ساعت” در فیسبوک به اشتراک بگذارد، تا یک ساعت بعد چند و چندین بیت با همان موضوع سر از هر گوشه و کنار در میاورند.

فرهنگ اسلامی: در مورد شعر جوان نظر شما چیست؟ آیا این شعر جایگاهی دارد؟

ادریس بابر: بله کاملا همینطور است. گذشتگان هم جایگاهی داشتند، امروزی ها هم دارند و آیندگان نیز خواهند داشت. اما تنها داشتن جایگاه کافی نیست، این فقط آغاز راه است. هرآنجه هست، دارد به “بود” تبدیل می شود. پس شاعر معاصر باید با “بودها” خدا حافظی کند و به استقبال آینده برود. نسل تازه برای این که بتواند نفس تازه ای بکشد و شعر سرشار از زندگی بسراید، نیاز به فضای مناسب دارد.

فرهنگ اسلامی: فضای موجود ادبی را شما چگونه ارزیابی می کنید؟

ادریس بابر: این پرسش به نحوه مربوط به سوال قبلی است، بنا بر این باید پاسخ آن را نیز طور دیگر داد. در این شکی نیست که ما می توانیم بگوییم که هر هنرمند و شاعر فضای شعریش را خودش معین می کند و مدام با فضای ادبی مخصوص به خود دارد زندگی می کند و آن را همراه خود حمل می کند، اما این سهل بودن از همان نوع است که در مورد آن اسد الله خان غالب گفته بود که “سهل” بودن از بسکه دشوار است، آدمی نمی تواند انسان باشد.یکی از دشواری ها این است که ادبیات و زندگی همانطور می تواند به هم پیوسته یا از هم گسسته باشند که فرد و اجتماع. مستزاد بر آن این است که یک هنرمند در یک بار زندگی خود مگر می تواند چند تا زندگی بگذراند و یک بازیگر بر روی صحنه مگر چند تا نقش می تواند بازی کند و استعداد آن را دارد؟ از کجا معلوم من مانند آن تماشاچی باشم که فیلمی را که تماشا می کند، نقش اول آن را در فیلم خودش بازی کرده باشد و اینک در تاریکی سینما نشسته و در چشمان درخشان تماشاچیان دنبال سایه و پرتوی از خود می گردد.

فرهنگ اسلامی: بهرحال حضور در میان تماشاچیان خود فضای خاصی است به همین دلیل جلسات شعرخوانی برگزار می شود بنظر شما جلسات شعر باعث رشد و ارتقای شعر می شوند یا باعث افول آن؟

ادریس بابر: جلسات شعر مفید است. ولی زمانی که همین جلسات شعر، برای پروراندن متشاعران باشند، آف ساید محسوب می شوند. امروزه بیشتر از جلسات شعر رسمی، برنامه های مشاعره و بیشتر از مجله های ادبی، رسانه های اجتماعی است که در نشر شعر و گروه های شعری فعالیت دارند که هرنوع جنس در این بازار فراهم است. از طرفی دسترسی به شعر بسیار آسان شده است، و از آن طرف هم به اسم توارد، امکان سرقت ادبی بیداد میکند.

فرهنگ اسلامی: مجله های ادبی و فرهنگی چه نقشی را در پیشبرد شعر ایفا می کنند و در عصر رسانه های اجتماعی چه جایگاهی دارند؟

ادریس بابر: خدماتی که مجله های ادبی داشته اند، اهمیت تاریخی دارند. امروزه مانند کتاب های ادبی، مجلات ادبی نیز با چالش هایی روبرو هستند، اما به جای اینکه با دنیای جدید دست به گریبان بشوند، این مجله ها به راحتی می توانند، به صورت آنلاین منتشر بشوند. برخی ها حتی سعی هم کردند این کار را انجام بدهند، اما پشتِ کار نداشتند و پشتِ کار در اینگونه موارد بسیار ضروری است؛ آن وفاداری و استواری که نه تنها سهم مجله های قدیمی و مدیران آنها، بلکه سهم کسانی که در آن مجلات می نوشتند و کسانی که آن را مطالعه می کرد نیز بوده است. ولی حالا این روایت استوار از یک سو مورد حملات روابط شخصی قرار گرفته اند و از سوی دیگر سرقت ادبی!

از طرفی هم می بینیم که پایان گروه های ادبی بدتر و عبرت انگیزتر از مجلات ادبی بودند. مانند دیگر ادارات باقی و فانی جامعه، ادبیات نیز باید وارد مراحل جدید شود.

فرهنگ اسلامی: بنظر شما موضوعات اصلی و مهم زمان ما کدام هستند؟

ادریس بابر: با گذر زمان موضوعات و اهمیت آنها تغییر می کنند. نحوه پراختن به هر موضوعی نیز به اندازه خود آن موضوع مهم است. گاهی هنر در این است که مضمون اگر گل باشد، از آن بتوان با صدها رنگ یاد کرد و تکنولوژی جدید با خود امکانات و تهدیدها هر دو را آورده است. در کنار موضوعاتی مانند آزادی، امنیت، برابری و عشق و محبت که جزء آرمان های دیرینه بشریت بوده اند، امیدهای تازه تری را نیز به ارمغان آورده است. بعضی حرفها را شما می توانید از یک تریبون بزنید، اما از تریبون دیگری خیر. برخی از موضوعات در جایی ممکن است معمول روزانه باشند، اما در جای دیگری باعث اعدام شما بشود. ما می دانیم که در این عصر وای فای و اینترنت پرسرعت چگونه برخی از مسائل اصلی را با جعل تاریخ دگرگون کرده و در آن واحد کوه را با بستن چشمها ناپدید می کنند. در این عصر مصرف فوق العاده (Super Consumer Age) می توان فرهنگ را اجاره کرد یا بعنوان قرض به کسی داد، می توان صداقت را شارژ کرد ویا دروغ شارژ کرد. من فکر میکنم همین جنگ و امنیت، اتفاقات شگفت، تضادهای محض، سانسور خودساخته، انگیزه های ضد پیشرفت و استعمار پسا استعمار است که افق های موضوعات جدید و موضوعات افق های تازه را مشخص خواهد کرد.

فرهنگ اسلامی: عشره چیست؟ چه شد که به فکر خلق و معرفی عشره افتادید؟ آیا این صنف شعری مخالفت هایی هم به همراه داشته است؟

ادریس بابر: آغاز “عشره” چند سال پیش در همان شب و روز بود که در تمام دنیا، بخصوص در کشور خودمان تغییر جدیدی در حال رخ دادن بود. اوضاع هم موافق و پر از امیدواری بود و هم مایوس کننده. نسل جدید، خواب دنیای جدیدی را می دید و از طرفی هم سعی داشتند بنیادهای آن را که ریشه در زمینه های چندین هزار ساله داشتند، نیز از میان بردارند. این اتفاق در هر دو سوی این خطی که از خون کشیده شده بود که نتیجه تقسیم نابرابر رودخانه ها، رشته کوه ها، مزارع و جنگل ها رخ داده بود و مجازات آن را دو میلیارد انسان به شکل های مختلف از جمله گسترش سلاح، جنگ های نرم و سخت، نابودی محیط، کمبود شدید آب، فساد سیاسی، نابرابری در سطح جامعه، بهره برداری اقتصادی، الغرض بلاهای گوناگونی دیدند و هنوز هم به این زجر مبتلا هستند، بدون کمترین ابراز ناراحتی. من این هم میهنان عزیزم را که می دیدم، به نظرم آنها “افراد ناکجا آباد” می آمدند. تا جایی که من می توانستم نگاه کنم، می دیدم که این نسل تازه که بیشتر ناراحت و سردرگرم بودند، به همان سمت و سویی می رفتند که درمیان رجعت و ارتقاء از بین بروند. این کیفیت همان کیفیت داستان “توبه تیک سینگ” (داستان معروف سعادت حسن منتو) بود که انسان نمی داند باید در نیتجه قاه قاه بخندد یا زار زار بگرید، جایی که انسان خود را بعنوان یک شخصیت مضحک تراژیدی تماشا می کند. از طرفی هم این یک کیفیت داستانی نبود، که کاملا حقیقی بود. در ابتداء خواستم از لیمرک (Limerick) (صنف شعر انگلیسی) استفاده کنم، اما از محدودیت های آن خسته شده و تعداد آن را از پنج مصراع به ده مصراع گسترش داده و بقیه قیید ها از جمله وزن، بحر، ردیف، قافیه و غیره را برداشتم. حالا این جنگ جهانی اول میان غزل و شعر نو باشد یا جنگ جهانی دوم میان شعر نو و شعر سپید، “عشره” کاری به کاری هیچیک از آنها نداشت و راه خود راه پیش گرفت. بنا براین “عشره” تنها صنف شعری غیر تکفیری زبان اردو گردید.

عشره از سویی دچار نقد داستانک های روزنامه ای شد که سعی بر این داشته است که منفعت بازرگانی این داستانک ها را به ارزش ادبی تبدیل کنند و بنا بر این از داستانک حمایت و پشتیبانی کرده است. از طرفی هم دوستانی که سعی بر این داشتند که کاه را به کوهی تبدیل کنند، کنار همدیگر به این خوش خیالی دامن زدند و هم دیگران را به سوی آن سوق دادند که در زبان اردو از آنجا که نمونه “داستانک” قبل از این وجود نداشته است، و چونکه بیشتر محتوای این داستان جدید (داستانک) شدیدا مشتمل بر همنوایی یا بازگشت بوده است، از این جهت با چاپلوسی این صنف را نیز یک انقلاب ادبی اعلام کنند. از طرفی هم چونکه “عشره” به جای پوشاندن زخم، قابلیت نشتر زدن به زخم ناسور را داشت، پس لازم دیده شد که بر آن هرگونه اعتراض را روا بدارند؛ حالا اکثریت محروم داخل کشور با ذهن های رجعتی و عقب مانده باشند یا اقلیت مرفه خارج از کشور با فاشیسم پنهان، هر دو گروه نمی خواستند که چیز حقیری مانند شعر که آن را هر دو گروه برای تفنن طبع خود استفاده می کردند، بیاید و سعی در عوض کردن اذهان جامعه بکند، یا برای بیداری در جامعه سهیم باشد. کسانی که به شخصی بودجه می دهند و کسانی که از جایی بودجه تهیه می کنند، قطعا نمی توانستند تحمل کنند که شاعری بیاید و پرده از اسرار دستورکار ظالمانۀ آنها که در جای دیگری همان را بطور تبلیغات مظلومانه ای جلوه می دهند و اینگونه ترکیب موفقیت آمیزی را به وجود می آورند، بردارد. آن حقیقتی که در داستان کوتاه زیر بار نمادها و در شعر مرده و دفن شده بود، هنگامی که در “عشره” به طور جدید و متنوعی از نو آشکار شد، سعی کردند از آن صرف نظر کنند، آن را نابود کنند و به اجبار آن را فروخته و از آن سود مالی ببرند که سعی بی حاصلی بوده ولی هنوز همچنان ادامه دارد. کسانی که از داخل دارند کشور را می فروشند و از خارج در بارۀ پیشرفت صحبت می کنند، نیز کاروکاسبی خود را در خطر دیدند. توطئه ای بسیار نظام مند علیه عشره آغاز گردید؛ خواستند در داغی انتخابات مرد شجاعی بیاید و شاعر را از بین ببرد همگی علیه آن فریاد زدند.

فرهنگ اسلامی: و مرثیه نگاری، در مورد مرثیه نگاری چه نظری دارید؟

ادریس بابر: در این شکی نیست که مرثیه نگاری سرمایه ای است برای ادبیات کلاسیک ما، اما همان بلایی که حدود یک چهارم قرن پیش با رد کردن اقبالِ مؤمن بر سرِ رباعی آمد، همان بلا بعد از مردود دانستن جوش ملیح آبادی بر سرِ مرثیه سرایی نیز آمد. اگر هم استکان نشسکست، چایی در آن سرد شد. بزرگانی که به سمتِ شعر اسلامی دعوت می کردند، دیگر از میان ما رفته اند. حالا باید ببینیم باقیات صالحات آنها چه کار می کنند.

فرهنگ اسلامی: از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید، بسیار سپاسگزاریم.

منبع


مصاحبه اختصاصی با حسنا محمد زاده

مصاحبه اختصاصی با حسنا محمد زاده

سایت شاعران پارسی زبان در دومین گفتگوی اختصاصی خود با شاعران، پای صحبت های شاعر جوان و موفق آیینی حسنا محمد زاده نشسته است که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم .

باسلام و خسته نباید و تشکر بابت اینکه وقتتان را برای این گفتگو به ما اختصاص دادید.
1.روزگارتان چگونه می گذرد شاعر!؟کمی از خودتان بگویید متولد چه سالی هستید و چند سال است که وارد فضای ادبیات شدید و از تالیفاتتان بگویید؟
 
با سلام و تشکر از لطف و بزرگواریتان
من متولد دهم مهرماه سال 1361در کاشان هستم.
پدر مرحومم کارمند آموزش و پرورش و هم بود و تشویق‌های پی‌در‌پی او برای خواندن کتاب‌های شعر و نثرادبی
اولین 
شاعری ام به زمان تحصیل در مقطع راهنمایی برمی‌گردد

و در سال 85 برای اولین بارسطح شعرم را 
با شرکت در جشنواره‌های ملی آزمودم و از آن پس جدی تر از قبل به شعر پرداختم اولین مجموعه شعرم  در بهار 89 روانه بازار کتاب شد .
 
آثار انتشار یافته ام عبارت اند از :
1.مجموعه «هنوز قلب قلم درد می کند...برگرد!»، نشر آرام دل و برنده سیزدهمین جایزه کتاب فصل
2.مجموعه « عشق های بی حواس» ،
3. مجموعه رباعی« یک مشت آسمان»، نشر فصل پنجم
 4.مجموعه « خورشید های توأمان »،نشرآرام دل ، برگزیده جایزه کتاب سال قلم زرین
5. مجموعه « سربه 
مهر » ، نشر جمهوری

6.مجموعه «جوهر جان » ، نشر هزاره ققنوس، برگزیده دومین جشنواره کتاب انقلاب
7. مجموعه  «زیر هر واژه آتشفشان است » در دست انشار - نشر سوره مهر
 
 
2.تنهایی هایتان را با که تقسیم می کنید؟
 
با داشتن خانواده ای مهربان و دوستانی زلال کمتر احساس تنهایی می کنم اما دوست دارم ساعت های تنهایی ام را فقط با شعر و کتاب هایم قسمت کنم .
3.با دنیای سیاست نسبتی دارید؟
 
 در ذهن من مفهوم انسان از که احساس می کنم هر چه روز از روز می گذرد بیشتر جایشان را به ضد ارزش ها می دهند.
مسلما کسی که دستی به قلم دارد  نه تنها باید خود دغدغه‌ی مبارزه و آزادی مردم را در دل بپروراند  بلکه باید با قلمش  تمام جامعه را دعوت به توجه به این مقوله ‌کند . اما نباید از این مهم غافل شد که سیاست زدگی محض آفت بزرگی برای شعر و شاعر است چرا که شعر باید آیینه ی احساسات درونی شاعر هم باشد چه بسا که بسیاری دیگر بتوانند با آن همذات پنداری کنند
بدون شک شاعری که می تواند احساس و عواطفش را به زیبایی در شعر به نمایش در آورد نمی‌تواند  از دردجامعه و دیگر انسان ها برای مثال غزل تب پاییز :
 
اردیبهشتم در تب پاییز گم شد
در برگ 
ریزان های وهم آمیز گم شد
 
هی دانه دانه دانه گل های انارم
در بادهای وحشی و یکریز گم شد
 
تاریخ من با آخرین اسطوره هایش
بین غبار لشکر چنگیز گم شد
 
فریادهای سینه ی مشروطه خواهم
پشت سکوت ممتد تبریز گم شد
 
من ماندم و ماه و شبی یلدایی اما
ابری رسید از راه ماهم نیز گم شد
 
دیوانه ای با کفش های وصله دارش
در کوچه ی عشقی خیال انگیز گم شد
دکتر معتمد نقد زیبایی بر این شعر نوشته اند به گفته ی ایشان :
« گاهی" من" در شعر ، فردی نیست و مانند "من " های نمادین شعر نیما کلی ست و هر فرد مسئولی که تلاش دارد مردم را نسبت به واقعه ای آگاه نماید با این شعر به همذات پنداری و اینهمانی می رسد
شاعر در بیتی  فضای مد نظرش را که ممکن است برای هرکس به گونه ای تأویل شود به واقعه ای تاریخی مثل قیام مردم تبریز ارجاع می دهد
از سوی دیگر نماد انسانی "من"راوی شده برای تأکید بر حضور پاییز و برگریزان در تقابل اردیبهشت و بهار که این تقابل شاعرانه ، عناصربه کار رفته  را از سطح یک نشانه ی دلالت گرایانه و استعاری بالاتر برده است تا نتوان به راحتی مفهوم نهایی را متصور شد و این همان هدفی ست که در کاربرد نماد بخصوص در حوزه ی سمبولیسم اجتماعی مد نظر است و مهمتر این که دیوانه ای با کفش های وصله دار تا چه اندازه  می تواند ذهن ها را به چالش  بکشاند و در هر ذهنی چگونه به تأویل بیانجامد
 
4.ایا شعر در همه حال به سراغتان می آید یا فقط در اوقات دلتنگی؟

 
 نه در همه حال ...مخصوصا در مواقعی که مسأله یا مشکلی به شدت ذهنم را درگیر کرده باشداصلا نمی توانم بنویسم. نوشتن برای من با اولین جرقه ذهنی و جوشش یک بیت شروع می شود که فقط مربوط به مواقع دلتنگی هم نیست گاهی ممکن است در اثر دیدن فیلمی تأثیر گذار باشد یا نشستن پای درد دل دوستی یاخواندن داستان و یا مساله ای که ذهن  جامعه را به خود درگیر کرده است و خیلی موارداتفاقی دیگر که از زاویه های متفاوت مرا به خود مشغول می کنند .
  
5.چقدر علاقه مندی خانواده- پدر و مادر یا همسر و فرزندان- به شعر می تواند اثر مثبت یا منفی بر زندگی شاعرانه یک شاعر بگذارد؟اصلا دخیل هست این مساله؟
 
اگرچه معتقدم در وهله اول پیگیری و تلاش و استعداد نهفته ی یک شاعر و البته میزان مطالعه اش بیشترین تأثیر رابر شعر و زندگی شاعرانه اش دارد اما آنچه که مسلم است و غیر قابل انکار، حمایت های خانواده است. گاهی با خودم فکر می کنم که شاید اگر از همان کودکی پدرم نوشته های مرا جدی نمی گرفت و دنبال نمی کرد و در نوجوانی به شعر های دست و پا شکسته ام بها نمی داد و مادرم مرا به خواندن کتاب های شعر تشویق نمی کرد من هیچ وقت شاعر نمی شدم حتی در همین سال های نه چندان دور ،اگر حمایت های بی دریغ همسرم و آرامش فضای خانه نبود نمی توانستم به راحتی دغدغه های ذهنی ام را به زبان قلم بیاورم .
 
6.داعش و تکفیری بیشتر بغض به گلویتان می آورد یا بی مهری ارباب بی مروت فرهنگ و هنر؟
از منظر من هیچ مساله ای هر اندازه مهم ، برای من که در عرصه ی فرهنگ فعالیت دارم به قول شما بی مهری اربابان فرهنگ و هنر ، و برای بقیه دیدن بی مهری در هر زمینه ی دیگری  نمی تواند به اندازه جنایت های وحشیانه داعش و تکفیری درد آور باشد چرا که این ها قلب انسانیت را به درد آورده اند .
 
 
7.مثل اغلب ماها به دنیای مجازی گراییده و در آن مستحیل شده اید یا نه ؛ هنوز هم کتاب می خوانید و با کتاب رفیقید؟
 
در دنیای مجازی هم گاهی حضور دارم اما تمام تلاشم بر این است که فقط به عنوان یک دنیای مجازی به آن بنگرم نه بیشتر... متاسفانه دیده می شود که خیلی ها چنان دلبسته و وابسته ی همین دنیای مجازی شده اند که در آن زندگی می کنند و این اصلا خوب نیست ؛
در مورد سؤال دومتان : فقط می توانم بگویم که کتاب، بخشی جدانشدنی از زندگی من است وروزی که در آن حتی برای ساعتی مطالعه نکرده باشم برایم روز زیبایی نیست .
 
8.از سرودن به یک منوال خسته نشده اید؟
 
من معتقدم به یک منوال و پی در پی سرودن  نه تنها ذهن را خسته می کند و باید مدتی به آن استراحت داد بلکه می تواند از قدرت و توان نفوذ شعر هم بکاهد و آن را ضعیف کند .
من هم سعی می کنم سرودن برایم به یک منوال نباشد. حال و هوایم را با پرداختن به مضامین گوناگون و طبع آزمایی در قالب های مختلف شعری عوض می کنم . مثلا چون قالب اکثر سروده هایم غزل است گاهی به رباعی می پردازم که مجموعه " یک مشت آسمان " هم در همین قالب سروده شده است . گاهی قصیده و مثنوی  ...و اخیرا هم ترانه .
 
9.چه تغییر و تحولی در خود و آثارتان داده اید یا می خواهید بدهید
 
تمام تلاشم بر این است که در حوزه ی معنا  از پنجره ای بازتر و با زاویه ی دیدی متفاوت به دنیا بنگرم
ودر آثارم به حقیقت های فراموش شده بهای بیشتری بدهم .
 

 10 .به شما خبرمی دهند که برنده ی یک جایزه ی کلان و گران قدر ادبی شده اید و میلیونها تومان پول به حسابتان خواهد آمد ؛واکنش و اقدام صادقانه تان چگونه خواهد بود؟..
در حال حاضر بیشترین دغدغه ی ذهنی ام را کودکان کار به خود اختصاص داده اند شاید با چنین جایزه ی کلانی به گونه ای سرمایه گذاری می کردم که سودش کودکان کار را لااقل در زادگاه خودم بی نیاز کند  .
11.از چه کسی انتقاد دارید؟چه کسی را می خواهید نصیحت کنید؟
 
اغراق نکرده ام اگر بگویم بیشترین ضربه ها را از دروغ و تزویر خورده ام چرا که مستقما قلب و روح آدم را نشانه می گیرند
چه بسا کسانی که در ظاهر صمیمی و مهربان به نظر می رسند و در لباس دوست جلوه گری می کنند اما در خفا از فرو کردن هیچ خنجری به پشتت دریغ نمی کنند ...و دروغ که همیشه همه چیز را خراب می کند.
در جایگاه نصیحت کردن نیستم اما آرزو دارم از پشت نقاب ها بیرون بیاییم وخود واقعی مان باشیم  .  
 
12.برای شاعر چه سایه ای از سایه ی مرگ سنگین تراست؟
فراموشی
 
13.می گویند مسئولیت -بخصوص اجرایی اش-برای شاعر سمّ مهلک است؛ درست است؟
 مسئولیت های اجرایی را کمتر پذیرفته ام شاید همین نپذیرفتن هم  به این دلیل بوده که اغلب شاهد بوده ام دوستانی که وارد مباحث اجرایی شده اند روز به روز بیشتر از فضای شعر و آرامش ذهنی شان فاصله گرفته اند و کمتر سروده اند. پس می توان گفت که در مواردی ، سم مهلک بودن مسئولیت های اجرایی برای ذوق شاعر تشبیه اغراق آمیزی هم نیست .
 
14.اگر در عالم خیال در جزیره ای پر از شاعر شاه شاعران بشوید چه سیاستهایی اعمال می کنید؟
 
شاید اولین سیاستم این بود که شاعران واقعی را مشخص می کردم تا بقیه از وقتشان به گونه ای بهترو یا پرداختن به هنرهای دیگر بهره ببرند ودیگر اینکه کاری کنم که لازم نباشد هر کس برای  خواندن چند شعر خوب ، چند صد کتاب را  زیر و رو کند ودر نهایت دست خالی برگردد و فضایی فراهم می کردم تا تمام شاعران با فراغ بال به نوشتن بپردازند و نیاز نباشند برای دغدغه های معیشتی شان  از دنیای شعر فاصله بگیرند.
.
15.کودک درونتان به پیرسالی رسیده یا هنوز طفل بازیگوشی است؟
شاید هنوز به پیرسالی نرسیده باشد اما دیگر  دوران بازیگوشی اش  تمام شده چنانکه می توانم حس کنم دیگر آن جنب و جوش و شیطنت های سابق را ندارد .
 
16.در نهایت یک آرزوی قشنگ برای شعر و شاعران کنید و اگر حرفی باقی مانده است بفرمایید.
 
برای شعر آرزو می کنم که به جایگاه واقعی اش برسد و انگونه که قابلیت دارد به آن بها داده شود
و برای روح پاک و لطیف شاعران اینکه هیچگاه رنجیده نشود 
و برای چشم هایشان دیدن زیباترین افق های زندگی را در دنیایی بدون ظلم و نفاق و جدایی از خدا خواهانم .

 

منبع