علم و فن آوری

آخرین اخبار علم و فن آوری

علم و فن آوری

آخرین اخبار علم و فن آوری

مصاحبه با دکتر آقامحمدی؛ریاست مرکز تحقیقات نقص ایمنی

مصاحبه با دکتر آقامحمدی؛ریاست مرکز تحقیقات نقص ایمنی

دکتر اصغر آقامحمدی: کسی که اخلاق نمی داند وارد پزشکی نشود
 
در پی انجام گفت‌وگوهایی با اساتید بنام دانشگاه، با دکتر اصغر آقامحمدی استاد ایمونولوژی بالینی دانشگاه و دانشمند یک درصد جهان به گفت و گو نشستیم.

 

دکتر اصغر آقامحمدی، استاد ایمونولوژی بالینی دانشگاه علوم پزشکی تهران، متولد هشتم خرداد ۱۳۳۰ است که دوران پرافتخاری را در کارنامه خود دارد. معلمی و پژوهش در کنار پزشکی از حوزه‌های مورد علاقه اوست.
او در سال ۵۰  وارد رشته پزشکی دانشگاه مشهد شد و سپس به دانشگاه علوم پزشکی اهواز رفت و در سال ۱۳۵۷ فارغ التحصل شد، او در سال ۱۳۶۷ بعد از گذراندن دوره تخصصی بیماری‌های کودکان در امتحان ورودی رشته فوق تخصصی رشته ایمونولوژی پذیرفته شد.
با دکتراصغرآقامحمدی، استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران به گفت و گو نشستیم که در این گفتگو دکتر حسن ابوالحسنی از شاگردان استاد ما را در غنای این مصاحبه یاری داد.

برای شروع لطفا معرفی کاملی از خود بفرمائید؟
من ۸خرداد ۱۳۳۰ در اهواز در یک محله متوسط به اسم لشکر آباد به دنیا آمدم، پدر و مادرم اصالتاً ملایری بودند که به اهواز مهاجرت و سال‌ها در اهواز زندگی کردند. ۴ خواهر و برادر بودیم و دوران دبستان را در مدرسه ی شاهنده و دبستان بهار گذراندم، در دوره دبستان خیلی درسخوان نبودم و سطح دبستانمان هم نیز از سطح بالای آموزشی برخوردار نبود.  ویژگی بارزی که داشتم این بود که پرسشگر بودم و دوست داشتم همه چیز را بدانم. 
طایفه پدری و مادری من، طایفه بزرگ و پر جمعیتی هستند و من همیشه در مواجهه با افراد خویشاوند در مهمانی یا مسافرت‌ها، سعی داشتم رابطه خویشاوندی با ان فرد را بدانم و در این خصوص از پدر و یا مادرم سئوال می‌کردم. بتدریج با جمع آوری بیشتر اطلاعات مربوط به خویشاوندان، این اطلاعات جمع آوری شده بصورت شجره نامه نوشته شد. بعد‌ها مجموعه اطلاعات گسترش یافته و مکتوب در  قالب کتابچه ای تحت عنوان شجرنامه و تاریخچه خانوادگی فرزندان آقامحمد با توضیح تاریخچه شجرنامه از ۸ نسل قبل که مقارن با حکومت نادرشاه افشار بود در تیراژ محدود تهیه  و منتشر گردید و در اختیار تمامی خویشاوندان قرار دادیم. پدر بزرگ پدری من کشاورز بوده و در روستای اردکلو شهرستان ملایر زندگی می‌کرده است. در شجره نامه خانوادگی که تهیه شده، ۵ نسل پیشین پدری من فردی بنام  آقامحمد بوده است که  دارای ۱۲ فرزند پسر و یک فرزند دختر بوده و در حال حاضر فرزندان آقامحمد با نام‌های خانوادگی مختلف مانند آقامحمدی، خدرزاد، خدر تبار، خدری در استان‌های مختلف کشور و همچنین  خارج از کشور زندگی می‌کنند. نکته حائز اهمیت این است که وابستگی‌های قومی و خانوادگی فی نفسه نمی توانند موجب مباهات، برتری و فضیلت افراد بر یکدیگر باشند اما اگر این امر سبب آشنائی هرچه بیشتر فامیل و الفت و همبستگی در بین آنها گردد، می‌تواند امر مفیدی باشد و اتفاقا نسل جدید فامیل که با پیشنه دور خود آشنائی ندارند، اشتیاق فراوانی به خواندن شجره نامه و اطلاع از ارتباطات خویشاوندی نسل‌های گذشته و حال دارند که نمایانگر علاقه ایشان به آگاهی از پیوند‌های خانوادگی می‌باشد.
در دوران ابتدائی دوست داشتم حقوق بخوانم. دلیل این علاقه هنوز هم برایم روشن نیست.  بهرحال دوره دبیرستان را در دبیرستان دکتر حسابی طی کردم. میزان قبولی دانش آموزان آن دبیرستان درکنکور خیلی کم بود ولی در این دبیرستان دو دبیر بسیار خوب داشتیم که در بچه‌ها ایجاد انگیزه می‌کردند. یکی از این افراد آقای ال عصفور دبیر ادبیات ما بود که با عشق و علاقه که در انجام اموزش و  تدریس داشت، بسیاری از دانش آموزان را به ادبیات و شعر علاقمند کرد. آقای ال عصفور دیوان شعر بعضی از شاعران را به دانش آموزان می‌داد تا نام گل‌هائی که تعیین کرده بود را در آن جستجو و یادداشت نمایند. او با این روش، علاوه بر  آشنا کردن دانش آموزان با شعر و ادبیات، جستجو و تحقیق را به آنان یاد می‌داد. دومین فرد آقای توسلی دبیر شیمی بود که شمی آلی را که درس  بسیار مشکل بود خیلی خوب به دانش آموزان یاد می‌داد. من فکر می‌کنم این دو معلم  بزرگوار نقش و تاثیر مهمی در انگیزه دار شدن من و سایر دانش آموزان  برای ادامه تحصیل در دانشگاه داشتند.

چه سالی در آزمون کنکور شرکت کردید؟
سال اول امتحان کنکور به دلیل عدم انتخاب مناسب و آشنا نبودن در آزمون کنکور قبول نشدم ولی از انجا که خیلی علاقه به ادامه تحصیل در دانشگاه داشتم به تهران آمدم و در کلاس‌های کنکور خوارزمی ثبت نام کردم که خیلی مفید و کمک کننده بود و در سال  ۱۳۵۰ در رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد که انتخاب اولم بود پذیرفته شدم.
اگرچه قبول شدن در مشهد با کسب رتبه ۷ (۵ درصد اول قبول شدگان علوم پزشکی مشهد) همراه بود و از پرداخت شهریه معاف بودم ولی متوجه شدم اگر رشته پزشکی دانشگاه تهران را بعنوا ن انتخاب اول می‌نوشتم  در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول می‌شدم و از این نظر  خیلی ناراحت و متاثر شدم و مهمتر از ان، اینکه رشته ای که در دانشگاه مشهد پذیرفته شده بودم رشته علوم پایه پزشکی بود و بعد از پایان سال اول بر اساس نمرات و معدل سال اول علوم پایه از بین ۳۴۰ نفر پذیرفته شده ۸۰ نفر برای رشته پرشکی و ۴۰ نفر برای رشته دندانپزشکی و ۴۰ نفر برای داروسازی و بقیه در رشته‌های دیگر پذیرفته می‌شدند.  به همین دلیل یک رقابت خیلی سختی  بین دانشجویان ایجاد شده بود که چندان جنبه و صورت  خوبی نداشت. خوشبختانه با تلاش شبانه روزی، من در سال دوم در رشته پزشکی پذیرفته شدم و بعد از اتمام سال دوم با گرفتن موافقت به دانشگاه جندی شاپور اهواز منتقل شدم و در سال ۱۳۵۷ فارغ التحصیل شدم.

شما فرمودید در کودکی به وکالت علاقه داشتید چه اتفاقی افتاد که به حوزه پزشکی روی آوردید؟
در ان زمان  که ما دبیرستان می‌رفتیم بعد از تعطیلی دبیرستان، بیشتر دوستان هم محله ای ما، سه ماه  تابستان را به کاری مشغول می‌شدند. من هم مانند سایر دوستانم در تابستان‌ها به  کارهای مختلفی مانند  کار در خیاطی و یا در مغازه پدر مشغول می‌شدم. کار کردن  بچه‌ها در فصل تابستان از چند جهت خوب بود و هم  حس مسئولیت پذیری را نیز در آنها تقویت می‌کرد و هم اینکه حس اعتماد به نفس و مستقل بودن  را در آنان  افزایش می‌داد. در تابستان سالی که چهارم دبیرستان را گذرانده بودم از پدرم خواستم که با پزشکی که در نزدیکی محله مان مطب داشت و پدرم نیز با او آشنائی داشت صحبت کند تا در صورت موافقت تابستان را نزد وی کار کنم تا کارهایی مانند تزریقات، پانسمان و کمک‌های اولیه را یاد بگیرم. پدرم استقبال کرد و با آقای دکتر پارسا صحبت کرد و ایشان  پذیرفت. که تابستان  سال ۱۳۴۷ را  در مطب ایشان باشم  و اتفاقا  خیلی چیزها یادگرفتم و همینطور باعث شد که من به پزشکی علاقمند شدم ودوست داشتم که پزشک شوم.

دیدگاه خانواده نسبت به ادامه تحصیل و درس خواندن شما چگونه بود؟
برادر بزرگترم بعد از گرفتن دیپلم حرفه معلمی را انتخاب کرد. پدر و مادرم بسیار علاقه داشتند که ما ادامه تحصیل بدهیم و در این خصوص همیشه مشوق ما بودند. بطوری که بعد از گرفتن دیپلم وقتی تصمیم گرفتم برای گذراندن کلاس‌های  کنکور خوارزمی به تهران بیایم، پدر و مادرم از این امر استقبال کردند واز نظر مالی شرایطی فراهم کردند تا بتوانم مدتی را در تهران زندگی کنم و از کلاس‌های آمادگی کنکور استفاده نمایم.

با چه کسانی همدوره بودین؟
از همکلاسی‌های دوره دانشجوئی در دانشگاه مشهد می‌توانم از دکتر شیخ عبدالرضا شیخ رضایی نام ببرم که از دوستان خوب من بودند و در سال اول با هم  همکلاس بودیم و ایشان هم سال بعد در رشته پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد. هم اکنون با داشتن تخصص در رشته جراحی مغز و اعصاب، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران هستند. از همکلاسی‌های دوره دانشجوئی  در دانشگاه اهواز می‌توانم از دکتر رسول مهر آسا استاد رشته ارولوژی در بیمارستان سینا و دکتر هدایت اله نحوی استاد رشته جراحی کوکان در بیمارستان مرکز طبی کودکان نام ببرم.   

سال‌های دانشگاه چطور بودند؟
من دو سال اول  را در دانشگاه مشهد گذراندم و بعد از آن چون دوست داشتم که نزدیک به خانواده ام باشم تقاضای انتقالی به دانشگاه اهواز را دادم  که با درخواست انتقالی من موافقت شد و سال سوم به بعد را در دانشگاه اهواز ادامه دادم. چون تفاوت‌هائی در واحد‌های سال اول و دوم بین دو دانشگاه مشهد و اهواز وجود داشت متاسفانه تعدادی از واحدهایی درسی را  که در دانشگاه مشهد گذرانده بودم  پذیرفته نشدند و مجبور شدم تابستان سال سوم، ۱۲ واحد اضافه بگذرانم تا بتوانم با گذراندن ۱۲۰ در مقطع علوم پایه  وارد مقطع بالینی شوم. ۴ سال بالینی و کارورزی در اهواز گذراندم و در سال ۱۳۵۷ فارغ التحصیل شدم.

از اساتید برجسته ای که در حوزه علم پزشکی بر شما خیلی تأثیرگذار بودند چه کسانی را به خاطر دارید؟
همه اساتید دوران دانشجویی برای من با ارزش و قابل احترام هستند. در بین این اساتید باید ازاستاد محترم و بزرگوار دکتر ایرج البرزی نام ببرم. ایشان علاوه بر اینکه پزشکی دلسوز برای بیماران و معلمی نمونه و خوب برای دانشجویان بودند، رابطه خوب و دوستانه ای با دانشجویان داشتند. دکتر ایرج البرزی در سال ۱۳۵۵در اهواز مبحث اب الکترولیت از بیماری‌های کودکان را به ما درس می‌داد و هم اکنون یکی از استادان برجسته دانشگاه علوم پزشکی شیراز هستند که اخیرا هم به عنوان استاد نمونه در جشنواره علامه طباطبائی برگزیده شدند.

ویژگی یک استاد خوب را در چه می‌دانید؟
به نظر من سه ویژگی مهم برای تعریف یک استاد خوب وجود دارد که عبارتند از  تعهد، با سواد بودن و در دسترس دانشجو بودن است. یک  استاد دانشگاه خوب باید خود را متعهد به انجام  وظایف معلمی و درمان بیماران (اگر پزشک هست) بداند و تلاش نماید اطلاعات و دانش علمی خود را به روز نگه دارد و در صورتی که پاسخ سئوالی را نمی داند بگوید "نمی دانم و باید مطالعه کنم". مهمتر از همه اینکه در دسترس دانشجویان باشد و ملاقات او مستلزم تعیین ساعت ملاقات از روزهای قبل نباشد.

سال‌های تحصیل شما مصادف بود با فعالیت‌های انقلابی، آیا شما در این عرصه هم فعالیتی داشتید؟
قبل از پیروزی انقلاب هیچ فضایی برای مشارکت سیاسی مردم وجود نداشت. علیرغم وجود فضای امنیتی حاکم بر دانشگاه‌ها دانشجویان انگیزه‌های قوی  برای بروز فعالیت سیاسی  داشتند. دانشجویان تمایل زیاد برای داشتن نقش  در اصلاح و تغییر داشتند. در واقع هر دانش آموزی با ورود  به محیط دانشگاه علاقه به داشتن اندیشه سیاسی و مشارکت در فعالیت‌های سیاسی داشت. واژه دانشجو مترادف با داشتن فعالیت سیاسی بود. هرکسی که دانشجو می‌شد، محیط دانشگاه نیز به گونه ای بود که فرد به مسائل سیاسی کشیده می‌شد. من هم مانند سایر دانشجویان در مشهد فعالیت سیاسی داشتم و با دوستانم در تکثیر و انتشار اعلامیه‌های امام خمینی (ره) مشارکت می‌کردم، آن زمان دسترسی به دستگاه کپی برای همه میسر نبود، برای تکثیر و انتشار اعلامیه‌های سیاسی مجبور بودیم از کاربن استفاده کنیم و در سال ۱۳۵۱ و ۱۳۵۰ که در مشهد بودم مرحوم دکتر علی شریعتی از مشهد به تهران رفته بود و حسینه ارشاد نیز تعطیل شده بود. در مشهد در جلسات فرهنگی که با حضور مرحوم محمد تقی شریعتی پدر مرحوم دکتر علی شریعتی تشکیل می‌شد به همراه تعدادی از دوستان دانشجویم شرکت می‌کردم و گاها کتاب‌های دکترعلی شریعتی را با قیمت کم از انجمن اسلامی دانشکده پزشکی تهیه می‌کردیم و بین پسرهای جوان دانش آموز که برای زیارت با خانواده خود به مشهد امده بودند به صورت مجانی توزیع می‌کردیم. بعد از آنکه به اهواز منتقل شدم، در اهواز نیز این فعالیت‌ها ادامه داشت وهمراه با دوستان در و اعتصابات دانشجوئی  شرکت می‌کردیم. در اهواز دوبار توسط ساواک دستگیر شدم، بار اول زمان دانشجویی و بار دوم در دوره انترنی بود که به بیمارستان اعتراض کردیم که چرا پولی را که از تعرفه بیمه‌ها دریافت می‌شود به جای صرف تهیه دارو و تجهیزات بیمارستانی شود، به عنوان پاداش بین مسئولین بیمارستان توزیع می‌شود. در اعتراض به این موضوع دو روز بیمارستان را تعطیل کردیم. من و یکی از دانشجویان به اتهام اینکه هدایت کننده اعتصاب بودیم دستگیر شدیم.

از خاطرات دوره خدمت سربازی برایمان بگوئید؟
بعد از فارغ التحصیلی در سال ۵۷  در اوایل شهریور برای انجام  دوره سربازی به تهران آمدم و در پادگان عباس آباد مشغول آموزش شدم، با دکتر هدایت اله نحوی نیز که هم اکنون در بیمارستان مرکز طبی کودکان هستند در پادگان هم آسایشگاهی بودیم. در روز  ۱۳ شهریور راهپیمایی بزرگ عید فطر با هدایت مرحوم دکتر مفتح از قیطریه به سمت مرکز تهران برگزار شد و چند روز بعد در ۱۷ شهریور جریان میدان ژاله، کشتار بی‏رحمانه مردم اتفاق افتاد که به دنبال آن حکومت نظامی اعلام شد. مقر حکومت نظامی هم پادگان عباس آباد بود. خاطره ای که از آن ایام به یاد دارم این است که اعلام کردند که لازم نیست پزشکان وظیفه پادگان عباس آباد در مراسم صبحگاهی شرکت کنند و اسلحه هم به ما نمی دادند و حتی ممنوع کرده بودند که سربازان وظیفه معمولی و دیپلمه با ما حرف بزنند.
بعد از گذراندن دو ماه آموزشی، افراد به جاهای مختلف انتقال یافتند. من هم در اواخر مهر ماه به عنوان پزشک سپاه بهداشت  به بهداری شهرستان آبادان جهت کار در درمانگاه داروخوین اعزام شدم. در مجموع مدت ۷ ماه (۴ ماه قبل از پیروزی انقلاب و ۳ ماه بعد از پیروزی انقلاب) خدمت سربازی را در  دارخوین بودم و سه ماه را در سوسنگرد گذراندم. در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی با تصمیمی که در دوره  وزیر دفاعی مدنی گرفته شد، دوره سربازی به یک سال کاهش یافت و بعد از سه ماه کار در سوسنگرد  برای ما کارت  پایان خدمت صادر شد. خاطره جالبی که از روزهای نزدیک به پیروزی انقلاب و همچنین بعد از پیروزی انقلاب  به یاد دارم، همدلی و مهربانی ایجاد شده بین مردم بود که همه به یکدیگر کمک می‌کردند و مانند اعضای یک خانواده بودند، حتی به خاطر دارم که پزشکان بطور دلخواه بدون هیچگونه بخشنامه و دستوری مبلغ  ویزیت خود را کاهش داده بودند.

ایا در دوران دبیرستان و دانشگاه علاوه بر اشتغال تحصیل به ورزش و کار هنری علاقمند بودید؟
در دبیرستان به ژیمناستیک خیلی علاقه داشتم و با وجود آنکه  فوتبال یکی از ورزش‌های پر طرفدار در اهواز بود من  به فوتبال علاقه ای  نداشتم و با چند نفر از همکلاسی‌های دبیرستان جذب ژیمناستیک شده بودیم و تا مرحله شرکت در مسابقات باشگاهی پیش رفتم. در دبیرستان به نقاشی  خیلی علاقه داشتم و دوره ی سیاه قلم و رنگ روغن را طی کردم. در ادامه به هنر مجسمه سازی علاقه مند شدم. عکسی هم از مجسمه ای که خودم ساخته ام موجود است. مجسمه ای که حاصل  کایمرسمی از دو هیبت و نمای متفاوت  غربی و شرقی در یک نفر بود که می‌تواند نمایانگر دو فرهنگ و دو تفکر در یک نفر باشد. طرح زدن و نقاشی را به صورت گاه گاهی در خانه ادامه دادم به طوری که انجام این طراحی‌ها سبب ایجاد انگیزه و علاقه در پسرم حمیدرضا شد. او یاد گیری نقاشی را به صورت جدی دنبال کرد و تابلو‌های زیبائی با روش رنگ روغن، نقاشی کرد.   

بعد از اتمام سربازی چه کردید؟
مدتی در جهاد سازندگی سوسنگرد و اهواز مشغول به کار شدم. با شروع جنگ در تاریخ ۳۱ شهریورسال ۱۳۵۹ و بروز اختلافاتی بین بنی صدر و روحانیت، و عزل بنی صدر، دکتر بهزادنیا بعنوان رئیس هلال احمر که منتصب بنی صدر بود نیز از کار برکنار شد. دکتر فیروزآبادی از طرف شهید رجایی به عنوان ریاست هلال احمر انتخاب شد. با توجه به اینکه من با دکتر فیروزآبادی از دوره دانشجویی در مشهد دوست بودم از من دعوت به همکاری کرد و من از اوایل ۶۰ تا اواخر ۶۳ به عنوان معاون درمان هلال احمر کشور بودم که اولین سمت اجرایی من بود.

اولین تجربه ی کار اجرایی چطور بود؟
با توجه به اینکه اوایل انقلاب بود، اکثر مدیران از تجربه کافی برخوردار نبودند. در واقع هم باید کار می‌کردیم هم کار یاد می‌گرفتیم اما با علاقه کار می‌کردم به طوری که از صبح که به محل کار می‌رفتم تا ۹ شب مشغول به کار بودم. رفتن به شهرستان‌ها و سرکشی به استان‌ها و همکاری در رابطه با جنگ و کمک به سپاه در زمینه پشتیبانی تجهیزاتی  از جمله فعالیت‌هایی بود که انجام می‌دادیم. دومین مسئولیت اجرائی اینجانب مربوط می‌شود به دوران وزارت دکترمحمد فرهادی ( در سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ ) در وزارت  بهداشت درمان و آموزش پزشکی که اینجانب بعنوان مدیرکل ارزشیابی فارغ التحصیلان انتخاب شدم.

خاطره ای از این ایام دارید؟
خاطرم هست دکتر نوربالا مسئول بهداری سپاه بود که گفتند عملیات مهمی نزدیک است و هیچ تجهیزاتی نداریم. ما تمام تلاش خود را بکار گرفته و امکانات بسیار زیادی به آن‌ها دادیم که باورشان نمی شد و می‌گفتند هلال احمر در زمان دکتر بهزادی نیا اصلا به جبهه کمک نمی کرد و خاطره دیگر و  جالبی که در زمان  مسئولیت در  جمعیت هلال احمر به یادم دارم مربوط می‌شود به تهاجم ارتش رژیم صیهونیستی به لبنان که در اواسط خرداد سال ۱۳۶۱  اتفاق افتاد و جمعیت هلال احمر طی اطلاعیه ای که از طریق رادیو پخش شد ضمن ابراز تاسف از این تهاجم، امادگی خود را برای کمک پزشکی به مصدومین و آسیب دیدگان این واقعه اعلام کرد و قرار شد تمامی وسایل و تجهیزات پزشکی مورد نیاز برای راه اندازی بیمارستان صحرائی از طرف جمعیت هلال احمر به لبنان فرستاده شود. در این ماموریت من و مهندس عباس ضرابی برای انجام این ماموریت و کمک رسانی انتخاب شدیم و با یک چارتری که گرفته شد تجهیزات مورد نیاز بیمارستان صحرائی را به سوریه بردیم و مدتی در دمشق بودیم. سپس به اتفاق دکتر فیروزآبادی و دکتر صدرالدین صدر، پسر امام موسی صدر که آن موقع مدیر کل امور بین الملل هلال احمر بود به بعلبک رفتیم که در همان زمان جمعی از مسئولین سیاسی- نظامی جمهوری اسلامی ایران شامل محسن رضائی فرمانده سپاه پاسداران، محسن رفیق دوست مسئول تدارکات سپاه پاسداران، سرهنگ علی صیادشیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش و احمد متوسلیان فرمانده تیپ ۲۷ حضرت رسول(ص)؛ برای پشتیبانی و برنامه ریزی به سوریه آمده  بودند؛ علیرغم جنگ بین عراق و ایران،  نیروهای زیادی به لبنان و سوریه اعزام شده بودند که می‌توانست باعث کندی و اختلال در روند دفاع در مقابل ارتش عراق گردد که پیام "راه  قدس ازکربلا میگذرد" از طرف امام خمینی مطرح شد. یعنی پیروزی بر اسرائیل به دنبال موفقیت در جنگ با صدام حاصل می‌شود و همین پیام باعث شد خیلی‌ها از لبنان برگردند و از جمله کسانی که آنجا ماندند، متولسلیان بود که شبها می‌دیدم خاک آلود به سفارت خانه می‌آمد و متوجه می‌شدیم که به عنوان گشت تا خاک اسرائیل می‌رفتند که در ادامه، اسیر شده و با گذشت بیش از سی سال هنوز خبری از ایشان نیست.

شما در جبهه هم حضور داشتید؟
به عنوان پزشک معالج خیر؛ بلکه برای پشتیبانی و تهیه تدارکات لازم در ایجاد بیمارستان صحرایی و سرکشی با سپاه همکاری داشتم.

چه سالی ازدواج کردید و چه معیاری برای انتخاب داشتید؟
با همسرم نسبت فامیلی داریم و از یک طایفه هستیم و نام خانوادگی ایشان هم آقامحمدی است. در فروردین ۱۳۶۰ ازدواج کردیم که معیار من برای ازدواج این بود که بیشتر هم سنخ و هم سنگ خودم باشند.

بعد از هلال احمر کجا مشغول به کار شدید؟
بعد از اینکه دکتر فیروزآبادی از هلال احمر به معاونت دفاعی نخست وزیر رفته و وارد فرماندهی کل قوا شد، مرحوم دکتر وحید دستجردی مسئول هلال احمر شد که من هفت ماه با ایشان کار کردم و علاوه  بر داشتن سمت  معاونت درمان هلال احمر، از طرف ایشان بعنوان  قائم مقام ریاست  هلال احمر هم انجام وظیفه می‌کردم. بعد از کناره گیری  از مسئولیت در هلال احمر، اگرچه  پست‌های مختلفی به من پیشنهاد گردید ولی من علاقه ای به تصدی  کار نداشتم و خیلی  دوست داشتم به دانشگاه برگردم و تحصیل کنم. بورسیه تحصیل در رشته ایمونولوژی انگلیس را داشتم ولی وقتی با مرحوم  دکتر فرهودی مشورت کردم ایشان گفتند که اگر تخصص کودکان بگیرم وبعد از آن رشته ایمونولوژی بالینی بخوانم خیلی بهتر است. به همین دلیل تصمیم گرفتم ابتدا در رشته بیماری کودکان تخصص بکیرم و بعد از آن ایمونولوژی بالینی را ادامه بدهم. امروز از تصمیمی که گرفته ام پشیمان نیستم و اگر یکبار دیگر به عقب برگردم باز هم، همین رشته را انتخاب می‌کنم.

دوران تحصیل در این رشته چگونه بود؟
هم سخت  بود و هم خوب بود.  سخت  از این جهت که من از سال ۵۷ تا ۶۳ یعنی مدت ۶ سال از پزشکی و مطالعه فاصله گرفته بودم و این سخت بود تا بتوانم خودم را آماده کنم. از این جهت خوب بود که با انگیزه و علاقه وارد شده بودم. در آن موقع  می‌بایست بصورت چرخشی  در  سه بیمارستان دانشگاه تهران  که شامل امیرکبیر، بهرامی و امام خمینی آموزش می‌دیدیم. در ان موقع هنوز رشته پزشکی از زیر مجموعه دانشگاه تهران  و وزارت علوم و آموزش  عالی بود  و بیمارستان مرکز طبی کودکان وابسته به وزارت بهداری وقت بود. تحصیل در رشته بیماری‌های کودکان  را در سال ۶۳ شروع و سال ۶۷ فارغ التحصیل شدم و چون به عرصه ایمونولوژی علاقه داشتم در دوره ی رزیدنتی ۲ماه به اختیار خودم به بیمارستان  مرکز طبی کودکان آمدم و زیر نظر مرحوم دکتر فرهودی آموزش می‌دیدم. در سال ۱۳۶۷ دوره فلوشیپ ایمونولوژی تازه راه اندازی شده و بخش ایمونولوژی بیمارستان  مرکز طبی کودکان برای این کار مورد تایید قرار گرفته بود. در آن سال من و دکتر فرشته یزدانی به عنوان اولین فلوشیپ‌های این رشته در بیمارستان مرکز طبی کودکان پذیرفته شدیم. (در این جا لازمست از مرحوم دکتر فرهودی یاد کنم که رشته ایمونولوژی با همت ایشان و همکارانشان دکتر فرید حسینی (از دانشگاه مشهد)، دکتر امین (از دانشگاه شیراز)، دکتر جواهر تراش (از دانشگاه علوم پزشکی ایران) راه اندازی شد.) رشته  ایمونولوژی و الرژی دارای دو بخش آلرژی و ایمونولوژی بالینی و بیماری‌های نقص ایمنی است.  بعد از اتمام دوره سه ساله فوق تخصصی ایمونولوژی و الرژی بالینی در ایران (۱۳۷۰-۱۳۶۷) در سال ۱۳۷۱ به همراه همسر،  پسر هشت ساله و دختر شش ساله ام برای مدت سه سال به انگلستان رفتم و در بخش ایمونولوژی بالینی  بیمارستان Hospital Great Ormond Street وابسته به Institute of Child Health دانشگاه لندن دوره آموزشی گذراندم و سپس به کشور بازگشته و به عنوان هیئت عملی مرکز طبی کودکان مشغول به کار شدم.

در بازگشت به کشور چه کارهایی را انجام دادید؟
هنگامی که از انگلیس به ایران بازگشتم چند نکته برای من از اهمیت بالایی برخوردار بود که یکی از این موارد مهم "زیرساخت‌ها" و دیگری موضوع "پژوهش" بود که باید اصلاح می‌شدند زیرا در انگلیس دیدم که تمام بیماران مبتلا به نقص ایمنی در یک سامانه ای به نام سامانه تحقیقاتی نقص ایمنی اروپا ثبت نام می‌شوند و این سامانه بیماران تمام اروپا را ثبت می‌کرد که برای پژوهش منابع خوبی بود؛ چرا که تحقیقات در حوزه بالینی نیاز به بیمار دارد تا روی  بیماران با حفظ کرامت و منزلت انسانی تحقیق صورت گیرد و دیگر اینکه افرادی که به عنوان نقص ایمنی تشخیص داده می‌شدند در جایی به عنوان انجمن حمایت از بیماران نقص ایمنی ثبت می‌شدند تا در صورت نیاز از حمایت‌های اجتماعی، مددکاری، معنوی، روانپزشکی و…بهره مند شوند. به همین دلیل بعد از برگشت از انگلستان با مطرح کردن مسئله رجیستری نقص ایمنی  و حمایت و پشتیبانی دکتر مصطفی معین و پیوستن دانشجویان فعال شاغل در مرکز تحقیقات دانشجویی از جمله دکتر نیما رضایی و دکتر کامران ابوالمعالی به ما توانستیم رجیستری را در سال ۱۳۷۸ ایجاد کنیم. در این طرح برای تمامی بیماران مبتلا به نقص ایمنی تشخیص داده شده  پرسشنامه  طراحی و تکمیل گردید. سپس تمامی پرسشنامه تکمیل شده در نرم افزار تهیه شده  وارد و ثبت  گردید. تا کنون سه مقاله در ارتباط با نتایج رجیستری در سال‌های ۲۰۰۲، ۲۰۰۶ و ۲۰۱۳ منتشر شد و در مجموع ۲۰۰۰ بیمار مبتلا به نقص ایمنی ثبت شده اند. خوشبختانه طی ۱۷ سالی که از راه اندازی رجیستری بیماری‌های نقص ایمنی می‌گذرد،  پیشرفت‌های چشمگیری در این زمینه حاصل شده و در حال حاضر امکان ثبت بیماران به روش انلاین در رجیستری فراهم شده است. مرکز تحقیقات نقص ایمنی که مجری برنامه رجیستری بیماری‌های نقص ایمنی است بعنوان یکی از مراکز Documenting center  رجیستری بیماری‌های نقص ایمنی اروپا  شناخته شده است. مورد دوم،  انجمن  حمایت از بیماران  مبتلا به نقص ایمنی بود که مطرح کردم و این نیز با  مساعدت و پشتیبانی دکتر معین وعده ای از خیرین  راه اندازی گردید.
زیر ساخت سومی که باید به وجود می‌آمد  مرکز تحقیقاتی بود که که صرفا در زمینه نقص ایمنی فعالیت نماید. اگرچه مرکز تحقیقات ایمونولوژی آسم و آلرژی وجود داشت که ابعاد مختلف ایمونولوژی را پوشش می‌داد، اما جای  مرکز  تحقیقاتی که صرفا به  نقص ایمنی بپردازد خالی بود. به همین دلیل در سال ۱۳۸۹ پیشنهاد تاسیس مرکز تحقیقات نقص ایمنی در دانشگاه علوم پزشکی تهران مطرح  شد و مورد موافقت قرار گرفت  و سپس در معاونت پژوهشی  وزارت بهداشت و شورای گسترش  وزارت بهداشت مطرح و تایید گردید. مرکز تحقیقات نقص ایمنی در سال ۱۳۸۹ راه اندازی شد و ۳ سال متوالی در بین مراکز تحقیقاتی زیر سه سال رتبه آورد.
کار بعدی ما ایجاد شبکه ای  بود که بتواند بین ۷۰ -۸۰  نفر فوق تخصص ایمونولوژی و الرژی بالینی تربیت شده  و مشغول بکار در سراسر کشور یک ارتباط منسجم بوجود بیاورد. در این  طرح  باهدف ارتقای سطح آگاهی و دانش پزشکان متخصص کودکان و پزشکان عمومی و استاندارد سازی امکانات تشخیصی در شهرستان‌ها و بهبود روش ارجاع بیماران، شبکه کشوری نقص ایمنی راه اندازی گردید. لازم به ذکر است که در فاصله  سال ۲۰۰۲ تا سال ۲۰۱۳ که برنامه رجیستری بیماری نقص ایمنی فعال بود،  فقط  ۲۰- ۱۰ درصد بیماران مبتلا به نقص ایمنی در کشور تشخیص و ثبت گردیده بود. طبق مطالعه ای که انجام شده است  در بیشتر کشورهای اروپائی نیز ۸۰ – ۹۰ درصد بیماران مبتلا به نقص ایمنی آن کشورها تشخیص داده نمی شوند  که علت عمده عدم آگاهی جامعه پزشکی نسبت به بیماری‌های نقص ایمنی است.  در ایران نیز علاوه بر پایین بودن میزان آشنائی پزشکان عمومی با 
این بیماری‌ها عدم وجود امکانات  تشخیصی آزمایشگاهی  در شهرستان‌ها و نبود یک سیستم ارجاع کارآمد،  سبب شده که میزان بالائی از مبتلایان تشخیص داده نشوند. راه انداری شبکه کشوری نقص ایمنی موجب، افزایش سطح آگاهی پزشکان کشور، افزایش امکانات تشخیصی در یک  آزمایشگاه رفرال در استان‌ها و اصلاح روش ارجاع  بیماران مبتلا به نقص ایمنی در این شبکه است. خوشبختانه تمامی این شبکه به روش هیات امنائی اداره می‌شود و نود درصد همکاران در رشته  فوق تخصص ایمونولوژی و الرژی عضو هیات امنای این شبکه هستند و با انتخاب به روش آنلاین، اعضای  شورای راهبردی شبکه  انتخاب گردید.
موضوع  بعدی، تربیت دانشجویان PhD در زمینه ی نقص ایمنی است و تا کنون ۴ دانشجوی PhD برای تربیت در زمینه بیماری‌های نقص ایمنی پذیرفته شده که از بین آن ۴ نفر، دکتر حسن ابوالحسنی  با امتیاز بالائی از نظر تعداد مقالات منتشر کرده، درمقطع PhD فارغ التحصیل شده اند. موضوع  بعدی تربیت پزشک متخصص پژوهشگر است  که اخیرا  دستور العمل‌های اجرائی آن  در  وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی  تصویب شده است و  مرکز تحقیقات نقص ایمنی از جمله  مراکزی است که  موفق به دریافت مجوز پذیرش و تربیت متخصص پژوهشگر گردیده است.
خوشبختانه در مجموع ارتباط علمی خوبی  بین مرکز تحقیقات نقص ایمنی  با سایر مراکزعلمی  کشورهای دیگر از جمله دپارتمان ایمونولوژی بالینی دانشگاه‌هاروارد،  کارولینسکای سوئد، دانشگاه برشیا در ایتالیا، تویوما در ژاپن  وجود دارد.  هم اکنون  دکتر ابوالحسنی به عنوان همکار بین مرکز تحقیقات نقص ایمنی و دانشگاه سوئد هستند و مرکز ما  در بسیاری از اکتشافات جدید علم نقص ایمنی شرکت داشته است.   

بفرمائید بیماری نقص ایمنی چیست و از چه زمانی کشف شده است؟
در بدن انسان هر عضو یک وظیفه دارد مثلا دستگاه تنفس اکسیژن رسانی و دفع CO2 را عهده دار است، دستگاه گوارش کار هضم غذاها را به عهده دارد، دستگاه سیستم عصبی  انتقال پیام‌ها را از دستگاه‌ها به عهده دارد و دستگاه دفاعی کار شناسایی عوامل بیگانه و مقابله با آن‌ها را به عهده دارد یعنی هم وظیفه ی اطلاعاتی  شناسائی  و هم وظیفه ی دفاعی دارد به آن  دستگاه ایمنی می‌گویند که از یکسری مواد پروتئینی و سلول‌ها که در مغز استخوان ساخته می‌شوند، تشکیل می‌شود. در ساخت این دستگاه، ژن‌های متعددی دخیل هستند که اگر معیوب باشند سبب نقص در عملکرد دستگاه ایمنی و افزایش استعداد ابتلا به عفونت‌های مکرر  در مبتلایان می‌گردد. از طرفی نقص در عملکرد دستگاه ایمنی سبب می‌گردد که این دستگاه، سلول‌های خودی را از سلول  بیگانه  تشخیص و تمیز ندهد که  منجر به بروز بیماری‌های خود ایمنی می‌گردد. عدم توانائی دستگاه ایمنی نا کارامد در شناسائی   سلول‌های سرطانی  نیز سبب افزایش میزان ابتلا بیماران به  بدخیمی‌ها می‌گردد. علائم عمده بیماری‌های نقص ایمنی که در سال‌های اول زندگی خود را نشان می‌دهد شامل عفونت‌های مکرر و مزمن است  که  بصورت پنومونی، سینوزیت اوتیت میانی، اسهال و مننژیت، تظاهر می‌نمایند. خود ایمنی و بدخیمی در دهه‌های دوم و سوم زندگی بیماران بروز می‌کنند.
اولین بار این بیماری در سال ۱۹۵۲ در یک کودک ۸ ساله که از سن ۶ ماهگی دچار عفونت-های مکرر می‌شد، تشخیص داده شد و متوجه شدند بیمار قادر به ساخت آنتی بادی نمی باشد. دقیقا ۴۱ سال بعد ژن معیوب آن بیماری را کشف کردند. از سال ۱۹۵۲ تا به امروز بیش از ۳۰۰نوع بیماری نقص ایمنی و بیش از ۱۵۰-۲۰۰ژن مسئول این بیماری‌ها کشف شده است.

دیدگاه جامعه نسبت به این بیماران چیست؟
بیماران نقص ایمنی بی دفاعی مضاعف دارند. در واقع یک بی دفاعی در بدن و یک بی دفاعی در  جامعه دارند. متاسفانه بعضی از پزشکان با این بیماری‌ها آشنا نیستند و اگر فردی مبتلا به نقص ایمنی به دندانپزشک مراجعه نماید و بگوید که بیماری نقص ایمنی دارد تصور می‌شود  که بیماری نقص ایمنی همان  ایدز یا نقص ایمنی اکتسابی است  و حاضر نیستند برای بیمار اقدامات دندان پزشکی انجام بدهند. نکته دیگر گرانی  درمان این بیماری‌ها است. درمان‌های پیشنهادی جاری برای این بیماران استفاده از فراورده‌هائی مانند گاما اینترفرون، GCSF، ایمونوگلوبولین وریدی (IVIG ) و انجام پیوند مغز استخوان است.  متاسفانه هزینه تهیه دارو‌های ذکر شده بسیار سنگین است.  بدون استفاده از خدمات بیمه، هزینه متوسط هر نفر در ماه  در حدود  ۴ – ۵ میلیون تومان بر آورد می‌شود. هزینه تهیه هر  گرم  IVIG  به طور آزاد چیزی در حدود ۱۴۰-۱۰۰ هزارتومان است.  فردی که لازم است ۴۰ گرم IVIG در ماه مصرف نماید، بدون استفاده ار خدمات بیمه، ماهیانه  باید مبلغی در حدود  ۷-۵ میلیون تومان بپردازد. در صورت استفاده از خدمات بیمه، در تهیه سرپائی دارو (مصرف در بیرون از بیمارستان) بیمار باید مبلغ هشتاد درصد ان را که برابر با ۱.۴- ۱ میلیون تومان پرداخت نماید. با هماهنگی‌هائی  که با وزارت بهداشت انجام شده است، خوشبختانه  وزارت بهداشت به منظور حمایت و پشتیبانی از بیماران موافقت کرده تا مبلغ  ۸۰ درصد از فرانشیز تهیه دارو را بپردازد. مثلا در مورد ذکر شده در فوق، در ازای تهیه ۴۰ گرم داروی IVIG به قیمت آزاد ۷-۵ میلیون تومان، مبلغ ۵.۶- ۴ میلیون تومان توسط  بیمه پرداخت می‌شود، مبلغ یک میلیون و ۱۰۰ تا ۸۰۰ هزار تومان توسط وزارت بهداشت پرداخت شود و فقط  مبلغ ۳۰۰ تا۲۰۰ هزارتومان  توسط بیمار پرداخت می‌شود در اینجا لازم است از دکتر‌هاشمی وزیر بهداشت و دکتر دیناروند رئیس سازمان غذا و دارو تشکر و قدرانی کرد.

بفرمائید علت این بیماری چیست و آمار مبتلایان کشورمان چقدر است؟
عامل ابتلا به این بیماری ژنتیکی است که یکی از مهمترین عواملی که باعث افزایش این بیماری می‌شود ازدواج‌های فامیلی است. ازدواج فامیلی در کشورهای خاورمیانه  بین ۳۰ تا۴۰ درصد و در عمان  تا۶۰ درصد، در اروپا و امریکا کمتر از نیم درصد و در کشورهای اروپائی و  آمریکا  از هر ۱۰ هزار نفر یک نفر مبتلا می‌شود. در کشور ما که ۳۰تا ۴۰ درصد ازدواج‌ها فامیلی وجود دارد، میزان  فراوانی نقص ایمنی خیلی بیشتر از میزان ذکر شده (یک نفر  در ۱۰ هزار نفر)  در اروپا و امریکا است.  در صورتی که پدر و مادر که با هم نسبت خویشاوندی دارند و هر دو ناقل ژن بیماری باشند، این احتمال وجود دارد که یک چهارم فرزندانشان  بیمار و یک چهارم سالم و یک دوم ناقل بیماری باشند. برای کاهش این بیماری باید به جامعه و پزشکان اطلاع رسانی شود تا در صورت ابتلای بیماری نقص ایمنی در خانواده ازدواج‌های فامیلی صورت نگیرد و حتما مشاوره ژنتیک قبل از ازدواج انجام  گردد. یکی از برنامه آتی مرکز، راه اندازی کلینیک تشخیص قبل از تولد است  تا بتوانیم از ابتلا به این بیماری پیشگیری نماییم.

نقش مردم به ویژه هنرمندان و ورزشکاران در راستای کاهش این بیماری چیست؟
همه ساله ۲۲ تا ۲۹ آوریل که مصادف با سوم تا دهم اردیبهشت است هفته جهانی  نقص ایمنی نامیده  شده است. در این هفته در  تمام دنیا تلاش می‌شود تا از طریق رسانه‌ها، برگزاری سخنرانی‌ها و کنفرانس‌های علمی، سطح  آگاهی جامعه  افزایش یابد. خوشبختانه چند سال است که توانسته ایم در هفته جهانی نقص ایمنی فعالیت‌هائی در جهت افزایش سطح آگاهی جامعه انجام دهیم. در این راستا هنرمندان و رسانه‌ها  می‌توانند نقش مهمی در برگزاری برنامه‌ها و افزایش سطح آگاهی جامعه و جذب کمک‌های مردمی ایفا نمایند. در سال گذشته هنرمند برجسته کشورمان  حسین علیزاده و تیمشان برنامه ای برای نقص ایمنی جهانی اجرا کرده و در پایان سه تار خود را به مزایده گذاشت که به مبلغ ۳۰ میلیون تومان خریداری شد و پول آن را به انجمن  بیماران مبتلا کمک نمودند.  

آقای دکتر ابوالحسنی بفرمایید چه زمانی با دکتر آشنا شدید و از شخصیت و اخلاق ایشان برایمان بگویید؟
من سال ۸۳ وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران شدم و مانند بسیاری از دانشجویان در آغاز مسیر تحصیل پزشکی علاوه بر مسائل آموزشی به پژوهش نیز علاقه داشتم. با گذشت چند ماه از ورود به دانشکده پزشکی که با اساتید مختلف از مراکز تحقیقاتی متعددی جلسات معرفی داشتیم، خوب خاطرم هست در همان اوائل فرصتی دست داد تا خدمت دکتر آقامحمدی رسیدیم که خیلی ویژه بود چرا که در همان جلسه اول متوجه ویژگی بارز ایشان که همان بها دادن به دانشجویان است شدم. این ویژگی را همواره در طول این ۱۲ سال همراهی از آقای دکتر دیده ایم. ایشان همان ابتدا با علاقه ای مضاعف ما را با بیماری نقص ایمنی اولیه و الفبای پژوهش آشنا کرد و به ما آموخت که پژوهش از جمله موضوعاتی است که آشنایی با آن در اینکه پزشکی حاذق شویم نقش بسزایی دارد و همچنین متوجه شدیم که یک پزشک وظیفه ای فراتر از فقط صرفا درمان بیماران و دنباله روی بی چون و چرا از کتب مرجع دارد.
اگر چه اوایل در مراکز تحقیقاتی مختلفی مشغول شده بودم و با افراد بسیاری مواجه شدم که حتی ما را دلسرد می‌کردند و می‌گفتند که دانشجوی سال اول نباید به دنبال پژوهش باشد ولی دکتر آقامحمدی از همان ابتدا می‌گفت که دانشجو باید پژوهشگر و جستجوگر باشد و از پیشرفت دانشجو و حل سوالی با ایده خود دانشجو بسیار خوشحال می‌شدند و بر عکس از انفعال دانشجویان بسیار دلگیر می‌شدند. ایشان معتقد است که اگر ده ساعت زمان برای انجام کاری فرصت داریم باید ۷ ساعت را برای تفکر و حل مساله اختصاص دهیم و سه ساعت باقیمانده را برای عمل برنامه ریزی کنیم.
کلاس‌های پزشکی ۲ – ۳ بعد از ظهر تمام می‌شد و ما تازه بعد از آن فرصت می‌کردیم که خدمت استاد برسیم و وقتی به بیمارستان مرکز طبی می‌رسیدیم می‌دیدیم که اتاق ایشان مملو از دانشجویان فوق تخصصی، رزیدنت‌ها و دانشجویان پزشکی پایه‌های مختلف و حتی دانشجویان دکتری تخصصی ایمونولوژی پایه بود که آقای دکتر برای همه به تناسب و با علاقه وافر وقت می‌گذاشتند و این موضوعی بود که برای ما به عنوان دانشجو بسیار تاثیر گذار بود. درب اتاق استاد همیشه به رویمان باز بود و استاد تا دیر وقت در بیمارستان می‌ماند تا فرصت به ما برسد و موضوعی را که می‌بایست مطالعه و آماده می‌کردیم خدمتشان ارائه دهیم. البته این موضوع در مورد بیماران هم صدق می‌کرد چرا که درب اتاق دکتر آقامحمدی برروی بیمارانی که از شهرستان برای درمان می‌آیند نیز باز است تا افرادی که از راه‌های دور می‌آیند حمایت‌های معنوی آقای دکتر را حس کنند و انگیزه مبارزه با این بیماری‌های ژنتیکی مزمن را داشته باشند به طوری که بسیاری از بیماران رابطه ای صمیمی با دکتر دارند و ما به عینه می‌دیدیم که آقای دکتر همیشه در تجویز دارو و آزمایشات تشخیصی برای بیماری توجه می‌کردند که آیا بیمار توان پرداخت هزینه آنرا دارد یا حتی علی رغم گرفتاری‌های فراوان پیگیری می‌کردند که آیا دارو در دسترس بیماران هست یا نه و در همین راستا همیشه در حال نامه نگاری با وزارت بهداشت و مراجع تصمیم گیر مختلف هستند تا برای بیماران شرایط بهتری فراهم نمایند. ویژگی دیگر دکتر آقا محمدی این است که فقط به مطالعه کتب مرجع کفایت نمی کنند و همواره به روز‌ترین مقالات علمی را دنبال می‌کنند و معتقد هستند که باید اندیشیدن را به دانشجویان آموخت نه اندیشه را و دانشجو باید به دنبال جواب سوال برود و تولید کننده علم باشد و برای ایجاد شرایط مساعد نباید منتظر عوامل خارجی بود بلکه باید خودمان شرایط را فراهم کنیم و هرگز از وضعیت فعلی راضی نباشیم و تلاش نماییم تا روند رو به رشدی داشته باشیم.

آقای دکتر شما فرمودید پزشکان ما از نظر آگاهی نسبت به این بیماری دچار کمبود هستند، تعداد متخصصان ما چقدر است؟
براساس یک برآورد علمی  و همچنین مطالعه وضعیت کشور‌های اروپائی پیشرفته، لازم است  به ازای هر۵۰۰ هزار نفر یک متخصص ایمونولوژی و الرژی وجود داشته باشد.  بر این اساس در کشور ما باید ۱۵۰ متخصص  باشد و با این آمار در حد استاندارد قابل قبول خواهیم شد. در حال حاضر ۸۰ نفر فارغ التحصیل دررشته  ایمونولوژی و الرژی  در تهران و سایر استان‌ها و شهرستان ‌ها مشغول به کار هستند. ضرورت دارد یک ارتباط منسجم بین این پزشکان وجود داشته باشد که در راه اندازی شبکه کشوری نقص ایمنی مورد توجه قرار گرفته است.

برای پیشرفت پژوهش در کشور چه باید کرد؟برای پیشرفت پژوهش در کشورعلاوه بر فراهم شدن زیر ساخت‌ها در کشور و ایجاد باور بر ضرورت پژوهش در تفکر و دیگاه تصمیم گیران کشور، باید روحیه  پژوهشگری را در دانشجویان  تقویت کرد. یک دانشجو زمانی می‌تواند یک پژوهشگر خوب باشد  که چند ویژگی مهم شامل پرسشگری، قبول نکردن حرف‌های بدون دلیل، برنامه ریزی، جدیت  و تلاش، انضباط کاری داشته باشد و مهمتر از همه فعالیت دست جمعی و گروهی را تمرین کرده باشد و روحیه تک روی در خود را از بین ببرد. یاد گیری نکات فوق با گذراندن چند واحد درسی و یا یک دوره آموزشی  حاصل نمی شود. روحیه کنکاش، جستجو و کار گروهی را  باید از دوران ابتدائی و عملا در دانش آموزان ایجاد کرد.  
نکته ای را که می‌خواهم اضافه کنم فراتر از ویژگی‌های ذکر شده برای یک استاد یا دانشجوی خوب است و آن منزلت والای  انسان  است.  اگر انسان  معرفت و درک کامل از کرامت و عزت  انسان  و جایگاه او در نظام هستی  پیدا کند دارای یک دید خاص  بزرگوارانه  می‌گردد.  
در این رابطه مولانا می‌فرماید، ای همه دریا چه خواهی کرد نم/ وی همه هستی چه می‌جویی عدم/ ای مه تابان چه خواهی کرد گرد/ ای که مه در پیش رویت روی‌زرد/ تاج کرمناست بر فرق سرت/ طوق اعطیناک آویز برت
انسان اگر به این عظمت و موجودیت خود وکرامتی که هستی برای او قائل است پی ببرد اسیر دنیا و وابستگی‌های دنیوی نمی گردد و عدم آگاهی از ارزش والای گوهر انسانیت، انسان را اسیر دنیا وابسته دنیا می‌کند و فرد را از گوهر انسانیت تهی می‌کند.
خویشتن نشناخت مسکین آدمی/ از فزونی آمد و شد در کمی/ خویشتن را آدمی ارزان فروخت/  بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت

شما از جمله دانشمندان یک درصد هستید، در این رابطه هم برای ما توضیح دهید؟
دانشمندان یک درصد تافته جدا بافته نیستند چرا که افراد بسیار باسوادی هستند که جزو این گروه قرار نگرفته اند ولی از نظر علمی و اخلاقی در سطح بسیار بالایی قرار دارند و  تلاش‌های ارزنده ای  برای پیشرفت علم و پژوهش داشته  اند ولی نام آنان در این  لیست ابن مجموعه از دانشمندان  یک درصد جای نگرفته اند.

اخلاق را در جامعه پزشکی چطور ارزیابی می‌کنید؟
اخلاق در جامعه ی ما انگونه که باید باشد، نیست. می‌گویند افلاطون بر سر در آکادمی خود نوشته بود "هر کس هندسه نمی داند وارد نشود".  در مورد رابطه اخلاق با طب باید گفت  کسی که اخلاق نمی داند وارد مدرسه طب  نشود. سیستم بهداشت و درمان  کشور باید به گونه ای باشد که رابطه مالی بین پزشک و بیمار وجود نداشته باشد. هر چند تلاش‌های زیادی در جهت ارتقای فرهنگ،  سلامت و بهداشت می‌شود  ولی متاسفانه آنگونه که باید، کرامت انسان حفظ نمی شود و گاها شاهد رفتارهای دور از شان و کرامت انسانی در بیمارستان‌ها یا اورژانس‌ها  با بیمار‌ها هستیم.

رابطه استاد و دانشجو را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
مهم این است که رابطه استاد و دانشجو بدور از رابطه ارباب و رعیتی  همانند یک رابطه ی مراد و مرید باشد، بعضی‌ها می‌گویند چرا دانشجویان دور ما جمع نمی شوند در جواب  باید گفت اگر شما برای دانشجو وقت بگذارید و ضمن یاد دادن به او اندیشیدن را نیز به او یاد بدهید و حقوق او را رعایت کنید، قطعا دانشجو  جذب شما می‌شود. من همیشه می‌گویم که استاد و دانشجو مثل دو کوهنورد هستند که با هم قله‌های متعددی را طی کرده اند ولی زمانی می‌رسد که استاد نمی تواند بیشتر بالا رود و می‌نشیند و از بالا رفتن  و صعود دانشجوی خود لذت می‌برد. اگر این مفهوم در جامعه به یک فرهنگ تبدیل شود خیلی از مشکلات ما حل خواهد شد.  پس بیاییم دنیا را فقط برای خودمان نخواهیم.

آقای دکتر ابوالحسنی از دستاوردهای علمی دکتر برای ما بگویید؟به طور کلی پیشرفت و شکوفایی رشته نقص ایمنی اولیه در کشور را مدیون تلاش‌های شبانه روزی ایشان هستیم که در این زمینه طرح رجیستری شاخص‌ترین کار ایشان است که در خاورمیانه بی نظیر است و در سطح کشورهای آسیایی نیز بعد از ژاپن رتبه دوم را داریم و کشور ما را در عرصه این بیماری نسبت به کشورهای دیگر منطقه متمایز کرده است. گوشه ای از نتایج زحمات آقای دکتر انتشار بیش از ۲۵۰ مقاله در  مجلات معتبر ایندکس شده  ISI  و یا Pubmed می‌باشد و همچنین ایشان جزء یک درصد برترین دانشمندان رشته ایمونولوژی بر اساس گزارش ESI هستند که ما در این زمینه فقط ۲  نفر را در کشورمان داریم. ایشان همچنین جوایز متعدد در جشنواره‌های مختلف از جمله جشنواره ابن سینا، جشنواره رازی، جشنواره فرهنگستان علوم پزشکی، جشنواره علامه طباطبایی و جشنواره وزارت علوم در عرصه‌های مختلف کتاب تالیفی برتر، پژوهشگر برتر علوم پایه و بالینی، طرح پژوهشی یا مقاله برتر و نیز به عنوان رییس مرکز تحقیقاتی برگزیده کسب نموده اند.
دکتر آقا محمدی جوایز ارزنده بسیاری کسب نموده اند که در این فرصت مختصر، مجال عنوان همه آنها وجود ندارد ولی به نظر بنده مهمترین دست آورد ایشان تربیت نسل جوان پزشکان و محققین در زمینه نقص ایمنی است که قابل ارزش گذاری مادی نیست.

دکتر اخلاق را چطور به شما آموزش دادند؟
اینکه دانشجو نباید تک بعدی باشد را استاد در عمل به ما یاد دادند، وقتی استاد وقت جداگانه برای بیمار می‌گذارد و فقط جنبه ی درمان صرف بیماران را در نظر نگرفته و به کسب درآمد شخصی توجه خاصی ندارد و از وقت خود برای تربیت دانشجویان می‌گذارند، برای ما بسیار تاثیر گذار بوده و هست و همچنین در عرصه اخلاق نیز چنین بوده و همواره آقای دکتر به کرامت و شان انسانی توجه کرده و نگاه از بالا به پایین ندارند. ساده‌ترین و مقدماتی‌ترین کارها را نیز خودشان شخصا انجام می‌دهند و به زیردستشان تحمیل نمی کنند و همین رفتار استاد باعث شده دانشجویان وی که در دانشگاه‌های مختلف از جمله دانشگاه‌هاروارد، پنسیلوانیا و سایر دانشگاه‌های معتبر اروپایی و امریکایی هستند و همگی هم افراد برجسته ای هستند همچنان با آقای دکتر ارتباط داشته باشند.

آیا کار نیمه تمامی دارید؟
من همیشه یک دغدغه داشتم که در کنار تمام کارهایی که انجام داده ام تکمیل کننده است. نه تنها من بلکه تمام گروه‌ها اگر این کار را بکنند بسیار خوب می‌شود و آن هم این است که مسائل بیماری‌ها را به صورت فردی و دانشگاهی و شهری نبینیم بلکه در سطح ملی و کشوری نگاه کنیم. یعنی اگر قرار است دیابت حل شود فقط در سطح تهران و بیمارستان امام نباشد بلکه این مشکلی برای کل ایران در نظر گرفته شود که امیدوارم در برخورد با معضلات پزشکی دید جامع نگر داشته باشیم. آرزو دارم  طرح شبکه کشوری نقص ایمنی مسیر رشد و تکاملی خود را طی کند  و به  گونه ای باشد که اگر بیماری مبتلا به نقص ایمنی  در هر نقطه دور افتاده  کشور متولد شود این امکان وجود داشته باشد که بیماری او شناخته شود و تحت درمان قرار گیرد.  

آرزوی شما؟
آرزوی من این است که در ایران عقلانیت حاکم و روحیه کاوش تقویت شود و شرایطی ایجاد شود که افراد توانمند و با استعداد به جای مهاجرت به خارج از کشور، ایران را خانه خود بدانند و برای آبادی خانه شان تلاش نمایند.

چه توصیه ای برای طی مسیر بهتر به دانشجویان دارید؟
بهترین توصیه این است که همیشه اندیشه کنند و دید کاوش گرانه داشته باشند، سوال داشته و تیمی کار کنند و چیزی را بدون دلیل و چشم بسته نپذیرند، دیگران را قبول داشته و بپذیرند که دیگران می‌توانند ایراد ما را اصلاح نمایند.

از خانواده خودتان برای ما بگوئید، چند فرزند دارید آیا راه شما را ادامه داده اند؟
همسر من خانه دار و علاقمند به شعر و بحث‌های عرفانی است که گاهی در جلسات خانوادگی مثنوی خوانی داریم، دخترم فوق لیسانس مدیریت است و ازدواج کرده. دامادم هم فوق لیسانس سازه است و یک دختر زیبا به نام تبسم  دارند. پسرم مجرد است و در حوزه گرافیکی – اینترنتی فعالیت می‌کند؛ البته من علاقه داشتم پزشکی بخوانند ولی هرگز برای انتخاب مسیر اجبار نکرده ام

منبع

گفتگو با دکتر قنادی، پزشکی که افتخارش را با مردم بودن می داند

گفتگو با دکتر قنادی، پزشکی که افتخارش را با مردم بودن می داند

گفتگو: وحید کاظمی ذهابی

 

حسن شروع این بخش گفتگو با دکتر کوروش قنادی (فوق تخصص گوارش و کبد بالغین) و از مفاخر علوم پزشکی لرستان می باشد. متن کامل این گفتگو را می توانید در زیر بخوانید.

 

-ضمن سلام و تشکر از حضور شما، لطفا بیوگرافی خودتان را برای مخاطبین عنوان فرمایید.

من هم خدمت شما و تمامی مخاطبین عزیز عرض سلام و تسلیت به مناسبت فرارسیدن ماه محروم را دارم. بنده کوروش قنادی متولد اردیبهشت ماه سال 1343 در خرم آباد هستم. در حال حاضر به عنوان فوق تخصص گوارش و کبد بالغین در بیمارستان شهید رحیمی خرم آباد در خدمت همشهریانم هستم.

 

-آقای دکتر لطفا از خانواده و نحوه ی تحصیل تان بیشتر بگویید.

بله، پدر من نظامی و شاغل در اداره ژاندارمری سابق بودند. مادرم هم خانه دار بود. دو برادر و سه خواهر بودیم و در محله ی چهارراه فرهنگ سکونت داشتیم. بنده در سال 1371 موفق به اخذ مدرک پزشکی عمومی از دانشگاه تهران شدم و به دنبال آن در سال های 1375 و 1385 به ترتیب مدارج علمی تخصص داخلی و فوق تخصص گوارش و کبد بالغین را در همان دانشگاه پشت سر گذاشتم.

 

-چطور شد که به سمت پزشکی و تنش های این شغل رفتید؟

پزشکی یکی از رشته ها وشغل های پر طرفدار در کل کشور است. بعد از اعتبار این رشته علاقه ی زیاد من به طبابت بود که باعث شد نهایت تلاشم را برای رسیدن به آن انجام دهم. اما اینجا باید اعتراف کنم که اگر حمایت های پدرم نبود هیچ وقت موفق نمی شدم. پدرم واقعا انسان باهوش و دانایی بودند و در ایجاد انگیزه در من برای رسیدن به پزشکی خیلی تأثیر گذاشتند. البته کمک های مادرم هم مهم بود اما بدون تردید پدرم نقش کلیدی در پیشرفت من داشتند.

 

-امروزه اولویت اول اکثر والدین برای ادامه ی تحصیل فرزندان رشته ی پزشکی می باشد. به نظر شما علت آن چه بوده و شما چه پیشنهادی دارید؟

البته زمان الان با زمان ما در گذشته خیلی فرق کرده است. در زمان ما سایر رشته ها بازار کار بهتری داشتند و این موضوع باعث شده بود اولویت ها متنوع تر باشند. من فکر می کنم امروزه کسب درآمد بالا و تضمین کار علت اصلی این موضوع است که شاید منطقی به نظر برسد. من پیشنهاد خاصی ندارم فقط می توانم بگویم اگر کسی می خواهد پزشک شود باید خیلی زحمت بکشد چرا که با مطالعه های معمولی نمی شود موفق شد. اما در طرف مقابل فکر می کنم اگر اشتغال برای سایر رشته ها به اندازه کافی ایجاد شود این حساسیت از بین می رود و این موضوع فقط و فقط با برنامه ریزی بلند مدت مسئولین و حمایت های مردم به دست خواهد آمد.

 

-در مورد حقوق های بالایی که پزشکان دریافت می کنند و اختلافی که با دریافتی سایر مشاغل دارند نظرتان چیست؟

ببینید این یک واقعیت است و اختلاف حقوقی به ویژه در حوزه ی بهداشت و درمان وجود دارد.اما با این وجود باید بپذیریم کسی که پزشک می شود بالاترین ضریب هوشی را در بین افراد جامعه دارد و البته مهم تر از آن این که شرایط کاری پزشکان فوق العاده سنگین بوده و یک اشتباه ممکن است باعث از دست رفتن جان یک انسان شود. روی هم رفته این عوامل می طلبد که دریافتی پزشکان باید بالاتر از سایر مشاغل باشد. من اعتقاد دارم این مزایای سایر مشاغل است که خیلی پایین در نظر گرفته می شود، درست است که حقوق پزشکان باید بالا باشد اما سایر شغل ها نیز شریف اند و سختی های خاص خود را دارند و با افزایش دریافتی آنها باید این اختلاف را از بین برد.

 

-از برادر و خواهرانتان بگویید. البته ما از برادر شما آقای دکتر کیانوش قنادی شناخت داریم اما خودتان توضیح دهید بهتر است.

بله، کیانوش چهار سال از من کوچکتر است. جالب است بدانید کیانوش دوران دبیرستان در رشته ی ریاضی و فیزیک درس می خواند، اما من پس از پذیرفته شدن در رشته ی پزشکی او را ترغیب کردم با تغییر رشته به تجربی برای پذیرفته شدن در رشته ی پزشکی تلاش کند. اتفاقا همین طور هم شد و کیانوش در سال چهارم نظام قدیم تغییر رشته داد. خوشبختانه کیانوش موفق شد در آزمون سراسری همان سال رتبه ی یک منطقه ی سه را به دست آورد که البته بعد از تغییراتی که سازمان سنجش در ضریب درس فیزیک داد به رتبه ی پنج تنزل پیدا کرد. در خصوص خواهرانم هم باید عرض کنم دو خواهر بزرگترم تا مقطع ارشد فیزیک و خواهر سوم تا مقطع ارشد معماری تحصیل کرده اند.


-پس به نوعی می توان گفت دکتر کیانوش قنادی دستاوردهای امروز را مدیون شما هستند.

من خیلی خوشحالم که باعث پیشرفت دکتر شدم اما یقینا استعداد و پشتکار خودش خیلی مهم بوده است.


-از وضعیت کنونی خودتان رضایت دارید؟ فکر نمی کنید می توانستید بهتر باشید؟

خدا را شکر راضی ام. ببینید پزشکی یک هنر است که در کنار آن باید در بین مردم باشید. یک پزشک خوب باید با مردم ارتباط نزدیک داشته باشد و مسائل اجتماعی را به خوبی درک کند و گرنه هیچ وقت به نتیجه ی مورد نظرش نمی رسد. من در این مدت نهایت تلاشم را انجام داده ام که بتوانم این مسائل را رعایت کنم. به نظر من پزشکی انتها ندارد و مرتب در حال پیشرفت است و بر این اساس اعتقاد دارم پزشک باید به روز باشد و مرتب تلاش کند علمش را بالا ببرد.


-از خاطرات تلخ و شیرین خودتان در این مدت بگویید.

خب تلخ ترین خاطره برای یک پزشک زمانی است که نمی تواند برای بیمارش کاری انجام دهد مخصوصا اگر این بیمار یک جوان باشد. من بدترین و تلخ ترین لحظات کاری ام زمانی است که سرطان یک جوان را تشخیص دهم که متأسفانه آمار آن خیلی بالا می باشد. بهترین خاطرات من هم زمانی است شاگردان و دانشجویانم را می بینم که به سرانجام می رسند و در حال خدمت رسانی به مردم هستند.


-پزشکی چه دستاوردهایی می تواند داشته باشد؟

یک پزشک اگر عاشق نباشد به هیچ دستاوردی نخواهد رسید. من بیشتر از بیست سال است در خرم آباد طبابت می کنم. در این مدت همیشه تلاش کردم تمامی دانش و علمم را برای سلامت مردم هزینه کنم. یک پزشک هر چه دارد به خاطر مردم است و اگر مردم نبودند پزشکی و پزشکان هم جایگاهی نداشتند. بزرگترین دستاورد برای پزشک موفقیت در تشخیص و درمان بیماری مردم است و مطمئن باشید پول و جایگاه اداری هیچ وقت دستاورد یک پزشک نیستند.


-نگرش شما برای ارتقا کیفیت بهداشت و درمان جامعه چیست؟

در این مورد خیلی موارد موثر هستند. مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ... اما مقوله ای که فوق العاده حیاتی به نظر می رسد بحث بهداشت است که باید اولویت اول باشد و متأسفانه نیست! من فکر می کنم اگر می خواهیم در بحث تأمین سلامت موفق باشیم باید برای بهداشت و آموزش سلامت بیشتر هزینه کنیم. در این صورت است که هزینه های درمان بسیار کمتر می شود. در واقع این یک اصل است که بهداشت بر درمان تقدم دارد!

 

-به نظر شما الگوبرداری از کشورهای توسعه یافته در مقوله بهداشت و درمان چقدر می تواند مهم باشد؟

اعتقاد من این است که در این زمینه باید بیشتر مطالعه کرد و همه ی جوانب را در نظر گرفت چرا که زیرساخت کشورها با هم متفاوت است. ضمن این که مسائل فرهنگی و اجتماعی کشورها بسیار متفاوت و مهم هستند.

 

-نظر شما در خصوص آقای دکتر هاشمی وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی چیست؟ به نظر شما چقدر موفق بوده است؟

ایشان با اجرای برنامه تحول سلامت خدمت بزرگی به قشر کم درآمد جامعه کرد. اما این طرح نیاز به کارشناسی بیشتر دارد و باید موانع و مشکلات آن که بعضا واضح و مبرهن هستند پوشش داده شوند.طرح تحول سلامت یک نظام پیوسته بین بهداشت و درمان است که متأسفانه اکثر مردم فقط بخش درمان آن را می بینند در صورتی که تقدم با بهداشت و مراکز جامع سلامت است. شاید آموزش و آگاهی مردم باید بیشتر در برنامه قرار گیرد.

 

-تا چه زمانی می خواهید به طبابت ادامه دهید. آیا برای خودتان یک بازنشستگی قائل نیستید؟

پزشکی با سایر مشاغل متفاوت است. چرا که یک پزشک متعلق به مردم است. من سی سال مستمر را به تحصیلات آکادمیک پرداختم و پس از آن علاوه بر طبابت به آموزش و تدریس دانشجویان نیز مشغول هستم. علاوه بر این خودم نیز مرتب در حال مطالعه و به روز کردن علوم هستم. این کارها را من تا زمانی که توانایی فیزیکی داشته باشم ادامه خواهم داد و مادامی که مردم نیاز داشته باشند آماده ی خدمت هستم.

 

-آقای دکتر از شما متشکریم، اگر صحبت خاصی دارید عنوان کنید.

من در پایان به تمامی کسانی که پزشکی می خوانند تأکید می کنم که عاشق کار خود باشند و فقط مسائل مالی را نبینند. روی دیگر من با مسئولین بهداشت و درمان است. کسانی که مسئولیت خطیر سلامت مردم را می پذیرند باید تجربه ی کافی در حوزه ی بهداشت، درمان و آموزش داشته باشند. تصمیماتی که در این زمینه اتخاذ می شود با سلامت مردم تلاقی دارند و برای هر تصمیم باید تمامی جوانب را در نظر گرفت. از شما و همکارانتان نیز تشکر می کنم که این وقت را در اختیار من گذاشتید.

 

منبع

مصاحبه با دکتر محمدی عضو هیئت علمی بیمارستان فارابی به مناسبت هفته سلامت

مصاحبه با دکتر محمدی عضو هیئت علمی بیمارستان فارابی به مناسبت هفته سلامت

هر ساله 24-18 فروردین ماه به عنوان هفته سلامت نامگذاری می شود . همه ساله سازمان جهانی بهداشت موضوعی را برای جهت گیری های نظام سلامت تعیین می نماید. موضوع امسال« سالمندی و سلامت» وشعار روز جهانی بهداشت« زندگی سالم، طول عمر بیشتر» است .با توجه به اهمیت بینائی در کیفیت زندگی، روابط عمومی بیمارستان فارابی گفتگویی با دکتر سید فرزاد محمدی فوق تخصص قرنیه و عضو هیئت علمی پژوهشی بیمارستان فارابی انجام داد .مشروح این گفتگو به شرح زیر است: آقای دکتر از این که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید تشکر می کنیم لطفا بفرمائید تعریف شما از مفهوم سلامت در حوزه بینائی چیست؟ ابتدا بایستی مقدمه ای را عرض کنم همانطور که میدانید در چند دهه اخیر ما با پدیده ای به نام گذار اپیدمیولوژیک در جمعیت روبرو بوده ایم، یعنی هرم سنی تغییر شکل یافته و جمعیت سالمند در حال گسترش است به طوری که پیش بینی شده در طی چند سال آینده درصد سالمندان جامعه به بیش از 20% برسد.این بدین معنی است که ما در آینده با طیف دیگری از بیماری ها که با سالمندی در ارتباط است, روبرو خواهیم شد.این بیماری ها در حیطه های مختلفی مانند سلامت روان،قلب وعروق ،سرطان ها و...از جمله بینائی است.جالب است بدانید در طبقه بندی رشته های پزشکی چشم پزشکی از یک طرف زیر شاخه طب اطفال واز طرفی زیر شاخه طب سالمندان قرار می گیرد به طوریکه اگر به یک مطب،کلینیک یا بیمارستان چشم پزشکی مراجعه کنید بیشترین مراجعین را همین دو گروه سنی وبه ویژه سالمندان تشکیل می دهند.بنابراین توجه به سالمندان در علوم بینائی امری ضروری است. در هزاره سوم وگسترش تکنولوژی های جدید در زندگی روز مره افراد اهمیت کیفیت بینائی وتوجه به سلامت آن بیش از پیش نمایان می شود. امروزه کمتر کسی است که از رایانه,تلفن همراه ورسانه های مختلف استفاده نکند. ارسال پیام کوتاه یکی از روش های اطلاع رسانی عمومی شده است واین شامل حال سالمندان هم می شود.با این مقدمه بنده سلامتی را دو گونه تعریف می کنم یک تعریف مثبت؛ به معنی تحقق حداکثری ظرفیت های موجود در ارگان های مختلف بدن از جمله چشم ،واین که ما از آن اندام بهترین استفاده را در طولانی ترین زمان ممکن داشته باشیم ویک تعریف منفی؛ یعنی اگر نقص،بیماری ویا عامل تهدید کننده ای در عضوی از جمله چشم وجود دارد به موقع شناسائی ودرمان شود.وبا تشخیص زود هنگام پیشرفت آن جلوگیری کنیم.گاهی می توان مفهوم سلامت را گسترش داد وحیطه باز توانی را هم در آن وارد کرد. یعنی اگر فرد مشکل یینائی دارد وما قادر به درمان وبرطرف کردن آن نیستیم ،وسیله ای مثل عینک یا لنز در اختیار او بگذاریم که قدرت بینائی اش بهبود یابد. - در روند سالمندی ،چشم چه تغییرات فیزیولوژِیکی پیدا می نماید؟با افزایش سن تغییرات مختلفی را در ساختار چشم مشاهده می کنیم.این تغییرات در ملتحمه،قرنیه،شبکیه وعدسی چشم بوجود می آید.ولی این تغییرات تاثیر عمده ای در ظرفیت بینائی فرد ندارد.شاید فقط در شرایط خاصی مثلا نور کم وکنتراست های پائین مشکل پیدا شود.ویا درجاتی از آستیگماتیسم را در سالمندان بیشتر از جوانان ببینیم.فقط پدیده پیر چشمی است که به طور شایع از سنین 45-40 سالگی در همه افراد شروع می شود به طوریکه فرد در کارهای ظریف ونزدیک مثل مطالعه،استفاده از گوشی همراه،خیاطی وکارهای آشپزخانه نیاز به استفاده از عینک پیدا می نماید. پیر چشمی به تدریج افزایش یافته ولی اگر فرد در دیدی دور مشکل نداشته باشد حد اکثر به شماره 3 میرسد. - پس با این توصیف ممکن است در سالمندی مشکل بینائی نداشته باشیم؟ بله معمول همین است.شما در کشور های پیشرفته سالمندانی را پیدا می کنید که در 90-80 سالگی به خوبی رانندگی می کنند همین طور در اطرافیانتان حتما سالمندانی را دیده اید که بینائی خوبی دارند .حتی کاتاراکت که بیماری شایعی در سالمندی است با یک جراحی ساده برطرف شده ودید فرد تصحیح می گردد.- آیا سبک زندگی یا life style در حفظ کیفیت بینائی افراد تاثیر دارد؟ قطعا. ساده ترین موردآن آب مروارید است، استفاده از عینک آفتابی به خصوص در شرایط تابش شدید اشعه فرابنفش مانند رانندگی ، کنار دریا ، کوهنوردی ، مکان های باز در فاصله ساعت های 10 تا 3 بعدازظهر ، حتی در شرایط ابری میتواند احتمال ابتلا به کاتاراکت را کم کند. در مطالعات ثابت شده که داشتن یک رژیم غذایی متعادل ,استفاده از مواد معدنی و ویتامین ها,استفاده از میوه ها وسبزیجات تازه می تواند از مراحل پیشرفته پیری شبکیه پیشگیری کند . سیگار کشیدن با کاتاراکت ، پیری شبکیه و گلوکوم ارتباط دارد و مطمئنا باعث پیشرفت رتینوپاتی دیابتی می گردد .- بیماری های شایع دوره سالمندی کدامند؟ شایعترین بیماری های این دوره شامل کاتاراکت (آب مروارید)، گلوکوم(آب سیاه)،پیری شبکیه و رتینو پاتی دیابتی (در افرادی که از سنین پائین دچار دیابت شده اند) می شود.- کدامیک از این بیماری ها قابل پیشگیری هستند؟ برخی بیماری ها مانند آب مروارید قابل پیشگیری و برخی مانند گلوکوم(آب سیاه) قابل پیشگیری نیستند ، پیری شبکیه تقریبا غیر قابل پیشگیری است.اما با تشخیص ودرمان به موقع آن وپیگیری مداوم می توانیم از گلوکوم پیشرفته ، رتینوپاتی پیشرفته و رسیدن به پیری شبکیه پیشرفته پیشگیری کنیم . - آیا معاینات دوره ای یا غربالگری در این زمینه وجود دارد؟بله مثلا آب سیاه یک بیماری خاموش و بدون علامت است که شایع ترین انواع آن به طور مخفیانه بینایی را کم می کند ، ما نمی خواهیم خانواده ها را نگران کنیم اما افرادی که در خانواده خود سابقه آب سیاه دارند باید حتماٌ از 40 سالگی بررسی شوند. و زمان پیگیری را با پزشک خود تنظیم کنند ،یا افراددیابتی باید به طور دوره ای معاینه شوند چرا که گاهی اوقات پیشرفت بیماری به دلیل پیگیری نامنظم و عدم مراقبت صحیح می باشد . در بیماری های چشمی آن چه بیش از غربالگری اهمیت دارد پیگیری وجلوگیری از پیشرفت بیماری است. در مورد کاتاراکت به دلیل تاری دید ایجاد شده خود فرد مراجعه می کند ونیاز به غربالگری ندارد.در مورد پیری شبکیه غربالگری خاصی نداریم چون غیر از توصیه به داشتن رژیم غذائی متعادل واستفاده از مکمل ها در صورت نیاز اقدام خاصی در پیشگیری از آن نمی توانیم انجام دهیم.- این بررسی ها در چه فواصلی باید صورت بگیرد؟در مورد گلوکوم اگر سابقه خانوادگی وحود دارد از سن 40 سالگی هر سال بایستی مورد معاینه قرار بگیرنددر کسانیکه سابقه خانوادگی ندارند بین 50 -40 سالگی مورد معاینه قرار گرفته وسپس هر سال (سختگیرانه)یا هر دو سال یک بار بررسی شوند. در مورد رتینوپاتی دیابتی هم پروتکل های مختلفی وجود دارد که معمو ل ترین آن ها سالانه است. باز هم تاکید می کنم که مهم تر از غربالگری ,پیگیری بیماری تشخیص داده شده وعمل به توصیه هاست تا از پیشرفت بیماری جلوگیری شود.- توصیه شما به عنوان یک چشم پزشک به جوانان ومیانسالان برای داشتن بینائی بهتر در سالمندی چیست؟همانطور که گفتم داشتن سبک زندگی مناسب,استفاده از عینک آفتابی در ساعات ومکان های تابش شدید آفتاب ,استفاده از رژیم غذائی متناسب,پیگیری بیماری های چشمی و عدم استفاده از سیگار . - به نظر شما برای ارتقای کیفیت زندگی ؛چشم پزشکان چه نقشی در تیم سلامت دارند؟در واقع وظیفه اصلی چشم پزشکان که برگرداندن دید طبیعی به فرد است تاثیر زیادی در کیفیت زندگی دارد چون ثابت شده که رضایت و کیفیت زندگی با بینائی مرتبط است . - نقش آن ها از دیدگاه پزشکی جامعه نگرچگونه است؟گرچه به طور سنتی در حیطه چشم پزشکی این مفهوم رایج نبوده وفکر هم نمی کنم در آینده نزدیک به آن دست یابیم چون اصولا چشم پزشکی یک مقوله بسیار تخصصی وبالینی است .بیمارستان فارابی با وجودی آنکه جایگاه ویژه ای در آموزش چشم پزشکی کشور دارد ولی در حیطه سواد سلامت و چشم پزشکی جامعه نگر هنوز کاری نکرده ایم چون در این حیطه باید پزشک به سوی بیمار وجامعه برود وبیماری را شناسائی کند نظر شخصی من این است که چشم پزشکان متخصصان بالینی هستند وواقع بینانه نیست که ماموریت آنان را تغییر دهیم ولی میتوانیم در بحث آموزش سلامت در حوزه بینائی از همکاران دیگر مثل پرستاران و اپتومتریست ها استفاده نمائیم.به هر حال نقش اصلی چشم پزشکان تشخیص ودرمان بیماری ها است.ولی می توان برایشان فرصت ساخت وآنان را در معرض رسانه ها قرارداد ودر آموزش جامعه از آن ها استفاده کرد. - آیا در بیمارستان فارابی برای آینده برنامه ای در این زمینه داریم؟ می توانم به برگزاری روز بینائی برای توجه دادن دولتمردان به تاثیر بینائی در کیفیت زندگی فردی وجامعه ,چاپ نشریه پرستار چشم برای گسترش دانش چشم پزشکی گروه پرستاری سراسر کشور ,تخصیص بخش آموزش سلامت در نشریه ندای فارابی و همینطور ارتباط با گروه های دیگر پزشکی مثل متخصصین غدد,داخلی,قلب وعروق ,مغز واعصاب وارجاع بیماران اشاره کنم.در حال تالیف وتدوین کتاب بزرگی هستیم که بیماری های چشم را از مدخل تاثیری که در کیفیت زندگی افرادوباز تاب آن در زندگی فردی واجتماعی آنان دارند بررسی می نماید.این کتاب می تواند مورد استفاده کلیه متخصصان و حتی مردم قرار گیرد.از بذل توجه وحوصله شما متشکریم.


منبع:بیمارستان فارابی


مصاحبه با دکتر محمدباقر صابری زفرقندی در آستانه روز پزشک



روابط عمومی دانشکده علوم رفتاری و سلامت روان- انستیتو روانپزشکی تهران در آستانه روز پزشک، گفتگویی با دکتر محمدباقر صابری زفرقندی عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران انجام داده است که متن آن به شرح ذیل است:
 
لطفاٌ خودتان را معرفی فرمایید.
دکتر محمدباقر صابری زفرقندی ورودی سال ۱۳۶۶ و فارغ التحصیل  ۱۳۷۳پزشک عمومی دانشگاه علوم پزشکی ایران ورودی ۱۳۷۵ و فارغ التحصیل در سال ۱۳۷۸ به عنوان روانپزشک از انستیتو روانپزشکی تهران وابسته به دانشگاه علوم پزشکی ایران هستم.
 
چه شد که به رشته پزشکی علاقمند شدید؟
زادگاه بنده روستایی از توابع شهرستان اردستان در استان اصفهان است. وضعیت بهداشتی در آن زمان که اوایل دهه پنجاه بود و ما دوران دبستان را می گذراندیم را نمی شود گفت خوب نبود بلکه اسف بار بود. بهداشت محیط، تغذیه و وجود بیماری هایی مثل تراخم، کچلی، شپش در بین دانش آموزان و مردم، همچنین بیماری های انگلی شایع بود و سلامت و حیات مردم و خصوصا کودکان را تهدید می کرد.
روستای ما چون چندین روستای دیگر همجوار داشت و در کنار جاده قرار گرفته بود دارای بهداری بود. در بهداری یک نفر پیشکار که معادل بهیار امروزی است مستقر بود و باید پاسخگوی همه مشکلات بهداشتی مردم می بود. در هفته یک روز هم پزشک به ده می آمد که عموما پزشک پاکستانی بودند و به سختی می توانستند فارسی صحبت کنند. برنامه واکسیناسیون هم در مدارس شروع شده بود و جالب اینکه خیلی ها از زدن واکسن اکراه داشتند و حتی از ترس از مدرسه فرار می کردند. به همین دلیل با برنامه ریزی قبلی در روزی که قرار بود واکسیناسیون انجام شود همه بچه ها باید درمدرسه حاضر باشند و با تهدید مدیر مدرسه که معمولا هم به ترکه و یا شلاق مسلح بود واکسیناسیون برای همه انجام می شد.
من به یاد دارم که برخلاف اکثر همکلاسی هایم از زدن واکسن هیچ ابایی نداشتم. همیشه در دلم حس خوبی به بهیار و پزشک روستا داشتم. وقتی فرد دردمندی به آنها مراجعه می کرد و با حال خوب برمی گشت احساس درونی من این بود که دکتر موجودی بالاتر از انسان های معمولی است و قدرتی الهی دارد که می تواند شفا دهنده باشد. همیشه آرزو می کردم که بتوانم دکتر باشم تا به دست من افراد دردمند شفا پیدا کنند. مجموعه این وقایع و همچنین توصیه و نگاه خانواده به دکتر و طبیب باعث شده بود که تعلق خاطری به دکترشدن داشته باشم. وقتی به درمانگاه روستا میرفتم یک احساس خوبی به پزشک آنجا داشتم چون همیشه حس میکردم یک نگاه مهربانانه و مشفقانه به اهالی روستا دارند و مورد احترام عمیق اهالی محل است.
خیلی وقت ها شاهد درد و رنج مردم بودم که امروز متوجه هستم که بیماری های ساده وقابل پیشگیری و درمان بودند ،دوست داشتم که خداوند به من قدرتی عطا کند که بتوانم به آنها کمک کنم. نسخه نویسی پزشک ده که به صورت خطوط کج و معوج و به قول بچه ها خرچنگ قورباغه بود نیز برایم جذابیت داشت. در آن زمان اکثر همسن و سال های من بعد از تحصیلات ششم ابتدایی که آخرین مقطع تحصیلی درروستا بود با گرفتن تصدیق پنجم ابتدایی برای کار به تهران می رفتند ولی سرنوشت من اینگونه رقم خورد که برای ادامه تحصیل به تهران آمدم. از یک طرف علاقه زیادی که خودم به کتاب و مدرسه داشتم و از سوی دیگر تمایل و همراهی خانواده مزید بر علت بود که در مهاجرت اجباری به تهران در کنار کار های پراکنده به تحصیل نیز ادامه دهم. پدر بنده جزء معدود افراد روستا بود که بدون اینکه به مدرسه رفته باشد در حد خیلی خوب خواندن و نوشتن می دانست و عمیقا و شدیدا اهل مطالعه بود. ایشان نیز از مشوق های ما برای ادامه تحصیل بودند.
شاید برای نسل امروزی قابل باور نباشد که مدرسه رفتن در روستا کاری بسیار پر مشقت بود. همه بچه ها در کنار وظایف روزمره خودشان که کمک به خانواده درامور کشاورزی و دامداری بود درس هم می خواندند. از طرفی تهیه کتاب و نوشت افزار خیلی سخت و البته گران بود. بنده در طول تحصیل ابتدایی همیشه شاکرد اول بودم و از جمله آرزو هایم این بود که دکتر باشم. دوران راهنمایی را نیز با همین شکل و به عنوان شاگرد ممتار در تهران میدان خراسان در مدرسه شجاعی گذراندم. امروز به جای آن مدرسه راهنمایی درمانگاه شهدای لرزاده بنا شده است. با هدف قبولی در رشته پزشکی رشته علوم تجربی را انتخاب کردم در حالیکه به ریاضی و ادبیات نیز علاقه مند بودم و خیلی ها توصیه می کردند که دررشته ریاضی را انتخاب کنم چون امکان موفقیت من بیشتر است ولی علقه خودم رشته تجربی به امید دکتر شدن بود. درآن مقطع فقط کسانی می توانستند در رشته های پزشکی در کنکور شرکت کنند که رشته علوم تجربی را انتخاب کرده باشند. به همین دلیل به دبیرستان ابوریحان در میدان خراسان تهران رفتم و برای رسیدن به رشته پزشکی تلاش کردم. دوران دبیرستان من همزمان شد با شروع جنگ تحمیلی صدام علیه ایران و حوادث ابتدای پیروزی انقلاب، لذا در کنار فعالیت در بسیج بیست ملیونی که بعد ها شد بسیج مستضعفین با اینحال از درس و تحصیل خود غافل نشدم و درس را رها نکردم. دراولین فرصتی که سن و رشد بدنی من اجازه داد داو طلبانه به جبهه رفتم ولی هرگز نمی توانستم موضوع درس را فراموش کنم. در فرصت هایی که در تهران بودم به مدرسه می رفتم و با سایر دانش آموزان امتحانات را شرکت می کردم و خوشبختانه با موفقیت نیز درسال ۱۳۶۴ دیپلم علوم تجربی گرفتم. در اولین کنکور شرکت کردم و رتبه نسبتا خوبی داشتم ولی چون دررشته پزشکی قبول نشدم ترجیح دادم که به سربازی بروم. درآن زمان سربازان نیز می توانستند درکنکور شرکت کنند و در شهر ارومیه مقر اصلی قرارگاه حمزه سید الشهدا که محل خدمت نظام وظیفه من بود توانستم در امتحان کنکور شرکت کنم و به لطف خداوند در رشته پزشکی در مرکز پزشکی شاهنشاهی که به نام طالقانی مزین شده بود و در ادامه به دانشگاه علوم پزشکی ایران تبدیل شد قبول شوم.
نکته مهمی که نمی توانم تاثیر آن را انکار کنم که بر تصمیم قطعی من برای طبیب شدن تعیین کننده بود تجربه مجروحیت بنده در عملیات والفجر ۴ بود. توفیق اینکه به عنوان نیروی درمانی در مناطق عملیاتی حضور داشته باشم را پیدا نکردم و بیشتر به عنوان رزمنده در مناطق جنگی حضور پیدا می کردم ولی وقتی در یکی از عملیات ها به سختی مجروح شدم و به دشواری توسط دوستان هم گردانی به پشت معرکه نبرد منتقل شدم و سروکارم با برادران امداد گر و در نهاین کادر درمانی و پزشگان افتاد، یعنی وقتی که خدمات کادر درمانی و خصوصا پزشکان را دربیمارستان های صحرایی ازنزدیک لمس کردم با تمام وجود متوجه شدم که کارآنها تا چه اندازه مهم است. فراموش نمی کنم که در همان ایام و ساعت هایی که خیلی کند وسخت می گذشت با خودم عهد کردم که اگر قرار باشد به دانشگاه بروم به جز رشته پزشکی انتخاب دیگری نداشته باشم. یعنی دو هدف برای خودم تعیین کرده بودم که یا تا پایان جنگ در میدان نبرد باشم ویا دررشته پزشکی ادامه تحصیل دهم. با ذکر این خاطره می خواهم به مناسبت روز سعید پزشک، اشاره ای هم به نقش بی بدلیل درمان و طبیبان کشور در کوران جنگ کرده باشم. فراموش نکنیک که جنگ یک امر تحمیلی از طرف دشمن بر کشورمان بود و انتخاب ما نبود. شاید دراین روزها که کرونا به سلامت آحاد جامعه هجوم آورده است و به کوچک و بزرگ ما رحم نمی کند مردم تا حدودی بتوانند بفهمند که در کوران دفاع مقدس پزشگان و کادر درمانی در گمنامی تمام چه ز حماتی رابر دوش داشته اند. افتخار نظام پزشکی در کشورمان حضور در خط مقدم مبارزه بوده است که امروز به عیان در فضای کرونا زده مردم از نزدیک شاهد هستند وبه همین دلیل بخشی از شهدای ما در دوران جنگ پزشکان و کادر بهداشتی و درمانی هستند. به عبارتی ایثار تا پای جان که در شیوع کرونا شاهد هستیم تجربه اول متولیان درمان در کشور نیست.

به نظر شما وظیفه ذاتی یک پزشک چیست؟
وظیفه پزشک را اصولا خود ماهیت پزشکی و رشته پزشکی و فلسفه طبابت تعیین می کند. کسی که پزشک می شود در مرحله او خودش را وقف مردم کرده است. طبیب نمی تواند خود را محدود به بخشنامه ها و توصیه ها کند و باید تماما در خدمت اهداف پزشکی باشد. ابزار کار یک طبیب انسانهایی هستند که احساس درماندگی و درد می¬کنند و در ناخودآگاه آنها پزشک جانشین خدا وابزار شفا دهنده خدا در زمین است. بنابراین وظیفه یک پزشک از نظر انسانی و اخلاقی بسیار مهم است و باید تمام وجود خود را وقف خدمت بیمار کند. وطیفه دارد به غیراز رفاه و بهبودی بیمار به هیچ موضوع دیگری فکر نکند. تامین رفاه جسمی وروانی بیمار و خانواده او به هر طریقی که دانش او و علم روز به او اجازه می دهد در اولویت حرفه ای و زندگی شخصی او است.
 
سختترین لحظه در زندگی یک پزشک چیست؟
دوره آموزش پزشکی تماما دوره سختی است، درس خواندن ها، شب بیداری ها، کشیک دادنهای پراسترس دوره های کارورزی، دورانی سخت و البته توام با لذت های خاص خودش می باشد.
برای من هم مثل سایر پزشگان ، سخت ترین ایام دورانی بوده است که علی رغم تمام تلاش هایی که کرده ایم نتوانسته باشیم جان بیماری را نجات بدهیم. این موضوع دراین ایام که کرونا شیوع پیدا کرده است خودش را بیشتر از گذشته به رخ می کشد. واقعا برای طبیب هر نوع سختی قابل تحمل است ولی از اینکه بداند که نمی تواند جان بیمار را نجات بدهد و عده ای را از نگرانی برهاند تحمل ناپذیر است.

چند نکته کلیدی که در دوران طبابت به آن دست یافته اید؟
در خیلی از مواقع استجابت دعای بیماران یا همراهان را در همان لحظه ای که دعا می کنند حس می کنم. شاید معنوی ترین ساعات زندگیم این لحظه ها باشد.

توصیه شما به پزشکان جوان تازه فارغ التحصیل شده چیست؟
پزشکان جوان تازه فارغ التحصیل شده فراموش نکنند که با انسانهای نیازمند مواجه هستند و باید به آنها کمک کنند، کسی که به شما مراجعه می کند تمام امیدش به شماست، و شما را در قالب قدرت الهی می بیند و شما باید به عنوان فردی که رنگ و بوی خدایی دارد به او کمک کنید. هر چند وظیفه حاکمیت است که شرایط را به شکلی مهیا کند تا فعالین حوزه بهداشت ودرمان و خصوصا پزشکان هیچ دغدغه معیشتی نداشته باشند ولی ما گزشکان نیز نباید فراموش کنیم که درآمد بالاخره محقق می شودو نباید اجازه بدهیم که طمع و ولع مال ما را از وظیفه پزشکی دور کند. . ما باید مسئولیت اخلاقی، شرعی و حرفه ای خود را به درستی انجام دهیم تا برکات خاص خداوندی همراه ما باشد وبه وعده الهی ایمان بیاوریم که هرگز فقربه سراغ مان نخواهد آمد.
رضایت و دعای خیر مردم سرمایه باارزشی است که کمتر حرفه ای به اندازه طبابت از آن بهره مند می شود.

بهترین و تلخ ترین خاطره خود را از دوران پزشکی بگویید؟
شاید تلخ ترین خاطره من، به زمانی برگردد که یک جوانی را با علائم سرماخوردگی به بیمارستان آوردند. آزمایشات اولیه نشان داد که این پسر جوان که به گفته پدرش رتبه برتر کنکور آن سال هم بود، مبتلا به بدخیمی خونی است. متاسفانه درمان های موثر امروزی برای درمان سرطانهای خونی در آن زمان در کشور وجود نداشت و ایشان ظرف یک هفته بعد فوت کرد.
شیرین ترین خاطرات هم مربوط به زمانی است که بیمار پس از درمان سلامت خود را بازمی یابد. خصوصا بعد از اعمال جراحی.

هم اکنون چه فرصتها و تهدیدهایی پیش روی حرفه پزشکی است؟
فرصتهای کنونی در حرفه پزشکی این است که ما می توانیم خدمات پزشکی را به دورافتاده ترین نقاط کشور ارائه بدهیم. نظام شبکه های بهداشتی ودرمانی توسعه خوبی داشته است و ما باید قدر این نظام را بدانیم. با تقویت نظام خدمات اولیه بهداشتی (PHC) ما می توانیم به محیطی ترین نقاط کشور خدمات را ارائه دهیم.
تهدیدی که پیش روی حرفه پزشکی است، تخصص گرایی افراطی است. اگر رشته های تخصصی و فوق تخصصی را به قیمت فداشدن پزشکان عمومی توسعه دهیم خطا کرد ه ایم. اگر پزشک خانواده درست تربیت شود، ما می توانیم طبابت مبتنی بر جامعه را توسعه دهیم و می توانیم در کنار خدمات دارویی از خدمات روانشناختی، خدمات مددکاری مناسب استفاده کنیم و در مواردی که نیاز به تخصص بیشتری باشد، بیمار را به متخصص ارجاع دهیم. سرمایه گذاری بر روی پزشگ خانواده که هدف گذاری اصلی آن پیشگیری است راه نجاتی است تا هزینه های نظام سلامت را در چاه ویل درمان نریزیم.
 
امروزه مهمترین مساله رسالت پزشکی موضوع ویروس کرونا (کووید۱۹) می باشد، در این خصوص توضیحاتی بفرمایید.
در دروه کرونا نقش نظام سلامت و پزشکان خانواده که باید روی پیشگیری کار کنند پررنگ تر شد. چون وقتی کسی به کرونا مبتلا میشود تقریبا دیگر از خیلی از رشته های تخصصی کاری برنمی آید. گرچه تلاش های آنها بی فایده نیست، ولی هزینه گزافی برای خروجی محدود به خاطر ماهیت این بیماری بر کشور تحمیل می شود.
ما باید به مسیری برویم که افراد به بیماری مبتلا نشوند یا بوسیله مراقبتهای اولیه علائم خفیفی پیدا کنند. باید نقش پیشگیری و درمان باید مبتنی بر جامعه و خانواده پررنگ شود که این اساس کار نظام بهداشتی درمان موفق است و درسهایی که از کرونا آموختیم در این زمینه می تواند راه گشا باشد.

خبرنگار و تهیه خبر: زهره راخ (مسئول روابط عمومی دانشکده)
سپاس از خانم آرزو قاسمی برای کمک در پیاده سازی متن مصاحبه

مصاحبه با دکتر ابولقاسم غفاری ، از برجسته ترین دانشمندان ایرانی

مصاحبه با دکتر ابولقاسم غفاری ، از برجسته ترین دانشمندان ایرانی

دکتر ابوالقاسم غفاری، از برجسته ترین دانشمندان ایرانی در حوزه علوم ریاضی، فیزیک و صنعت فضاست. ایشان نخستین ایرانی راه یافته با سازمان فضایی آمریکا، ناسا می باشد. دکتر غفاری تنها خارجی حاضر در پروژه بزرگ آپولو بوده است. پیش از آن نیز در زمینه علوم ریاضی و فیزیک، فعالیت های فراوانی به انجام رسانیده است که یکی از برجسته ترین آنها، همکاری با پروفسور اینشتین در زمینه نظریه وحدت میدانها (نظریه ای که سالها ذهن دانشمندان را به خود مشغول داشته است و تلاشی است در جهت یگانه کردن کل نیروهای جهان هستی) می باشد. دکتر غفاری در 25 خرداد ماه سال 1285 هجری شمسی در تهران متولد شد و تحصیلات پایۀ خود را در دبیرستان دارالفنون به اتمام رسانید. ریاضیات و فیزیک را در دانشگاه نانسی فرانسه تحصیل کرد و دیپلم ستاره شناسی و آنالیز عالی ریاضیات را نیز از آنجا دریافت نمود. او دکترای ریاضیاتِ فیزیک را از دانشگاه سوربن فرانسه اخذ کرد. در 1315 به اعضای هیئت علمی دانشگاه تهران پیوست و پس از اتمام خدمت سربازی از سال 1319 تا 1334 به عنوان استاد تمام آنالیز عالی تدریس کرد و این در حالی بود که در سال 1325، به دعوت دانشگاه سلطنتی لندن مدتی را در آنجا گذرانده و P.h.D تصحیح فاکتورهای سرعت و روش هودوگراف در دینامیک گازی را از آنجا دریافت کرد.

 

پس از آن، در دانشگاه های لندن و آکسفورد، به حل مسائل پیچیده فیزیک مشغول شد و نسبیت را نیز در دانشگاه آکسفورد نزد پروفسور میلن، فراگرفت. در سال 1339، به دعوت دانشگاه هاروارد، به آنجا نقل مکان کرد و تحقیقاتی را در زمینه معادلات دیفرانسیل و نیز حل مسائل دینامیک گازی به انجام رسانید. در این مدت همچنین بعنوان عضو موقت انستیتو مطالعات پیشرفته در پرینستون و نیز دستیار تحقیقاتی ریاضیات در دانشگاه ایالتی پرینستون انتخاب گردید. در سالهای 1340 و 1341، با پروفسور آلبرت اینشتین در رابطه با نظریه وحدت میدانها فعالیت کرد و همزمان، با پروفسور مورس و لفچز در رابطه با معادلات دیفرانسیل در ابعاد بزرگ کار کرد. در 1341 بار دیگر به ایران بازگشت و به تدریس معادلات دیفرانسیل در دانشگاه تهران پرداخت. در 1347 رساله پروفسوری خود را در زمینه ریاضیات و استاتیک در دانشگاه واشنگتن ارائه داد و از 1337 تا 1341 در این دانشگاه به تدریس معادلات دیفرانسیل پرداخت. در 1343، تحت عنوان دانشمند هوافضا به پایگاه فضایی Goddard ناسا نقل مکان کرد. پس از آن به پروژه عظیم آپولو پیوست و به انجام محاسبات مربوط به مسیر انتقال کپسول حامل انسان به مدار ماه پرداخت. و در سال 1351، از ناسا بازنشسته شد و تحقیقات خود را در زمینه دینامیک های ستاره ای و کنترل ماموریت های بین سیاره ای ادامه داد.  او در 1348 به پاس خدماتش در جریان ماموریت آپولو -11 از طرف نیکسون، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، مدال افتخار دریافت کرد. ایشان همچنین در پروژه جنگ ستارگان نیز فعالیت هایی را به انجام رسانیده اند.دکتر غفاری هم اکنون در آمریکا ساکن بوده و همچنان به انجام تحقیقات علمی در سن 101 سالگی می پردازد. گروه نجوم شفق تصمیم گرفت تا در مصاحبه ای ویژه با پروفسور غفاری، به سراغ سالهای فعالیت ایشان در ناسا در زمان انجام پروژه عظیم آپولو برود.  بخشی از این مصاحبه را می توانید در اینجا مشاهده کنید.

 

- آقای دکتر از راهیابی به سازمان فضایی آمریکا برای ما توضیح دهید

 بله، یک کنگره بین المللی است که هر ساله در یکی از شهرهای اروپا یا آمریکا تشکیل می شود، من در همه این کنگره ها شرکت کردم. اولین کنگره ای که من  در آن شرکت کردم در سال 1950 در دانشگاه هاروارد و آخرین آن هم در سال 1972 در ونکوور کانادا بود و کنگره های دیگری هم بود که هر 4 سال یکبار برگزار می شد و آشنایی من با این موضوعات، از این کنگره ها آغاز شد. زمانی که در سال 1956 به آمریکا رفتم، به اداره استاندارد آنجا منتقل شدم و در آنجا با شخصی به نام دکتر Hugh Dryden (معاون پیشین ناسا؛ امروزه یکی از پایگاه های ناسا به احترام وی، Dryden نامیده شده است) آشنا شدم. زمانی که ناسا تشکیل می شد، از عده زیادی جهت همکاری دعوت کردند که Dryden نیز مرا به ناسا دعوت کرد.

 

 -  آقای دکتر از سالهای فعالیت خود در ناسا برای ما بگویید.

 ناسا، 8 شعبه داشت که شعبه مربوط به موشک های فضایی، در ایالت آلاباما قرار داشت و ریاست آن را دکتر ورنر فون براون (پدر موشک های فضایی آمریکا) عهده دار بود. در این بخش قریب به 40 آلمانی با تابعیت آمریکایی فعالیت می کردند. من در یکی از سخنرانی های فون براون در واشنگتن با او آشنا شدم. او پس از کار در آلاباما، معاونت ناسا را به عهده گرفت و پس از آن نیز به نیویورک نقل مکان کرد و مدیر یک کمپانی ساخت هواپیماهای F-14 شد. در این مدت همچنین سفری به تهران داشت که در آن با شاه ایران ملاقات کرد و رایزنی هایی را درباره فروش این نوع هواپیماها به ایران انجام داد.  البته این کار به آسانی صورت نگرفت زیرا آمریکا بیم آن داشت که این هواپیماها از طریق ایران به شوروی منتقل شود.

 

در هر صورت، 2 سال اولیه فعالیت های من در ناسا، در زمینه مشاوره بود و بعد از آن به پروژه آپولو انتقال یافتم. پس از آن نیز به پروژه ژوپیتر ملحق شدم. در پایان هم از ناسا بدلیل مشکلات رفت و آمد به ایران، تقاضای بازنشستگی کردم. پیش از آپولو، موشک های ردستون و تیتان، منحصرا توسط ارتش آمریکا ساخته می شد اما پس از شروع پروژه آپولو، موشک های ساترن که مختص سفر به ماه بودند ساخته شد.

 

وظیفه ما در آپولو، تعیین مسیر فضاپیما در جریان سفر به ماه بود تا فضاپیما بتواند در کوتاهترین زمان، حداکثر فعالیت را انجام دهد و یا اگر اشتباهاتی در مسیر رخ می داد، آنها را اصلاح می کردیم. ما از ابتدای پروژه و از ماموریت آپولو – 1، در ناسا استخدام شدیم. پرتاب های اولیه (تا آپولو – 11) همگی آزمایشی بودند تا بالاخره آپولو – 11 موفق شد بر سطح ماه فرود بیاید. خطر جانی هم فقط در ماموریت آپولو – 1 رخ داد. البته در ماموریت آپولو – 13 نیز مشکلاتی برای فضانوردان بوجود آمد که با هدایت بسیار عالی فرمانده ماموریت، با سلامت به زمین بازگشتند.

 

 - آیا شما در جریان ماموریت آپولو – 13 نیز حضور داشتید ؟

 خیر، من آنزمان به پروژه ژوپیتر منتقل شده بودم. (پروژه ژوپیتر مربوط به ارسال نخستین روبات دست ساز بشر به سمت سیاره مشتری بود که Pioneer 10 نام داشت.)

 

 - همکاران شما در آپولو چه کسانی بودند ؟

زمانی که در ناسا بودم، ریاست بخش ما را یک اتریشی به عهده داشت که پیش از آن در ساخت موشک های V-1 و V-2 (اولین نسل موشک های جنگی  و فضایی جهان) فعالیت داشت که در جنگ جهانی دوم به اسارت آمریکا گرفته شده بود. موشک های V-2 همان موشک هایی بود که در اواسط جنگ جهانی، آلمان بر ضد انگلیس به کار می برد. از فعالان این موشک، تنها این شخص با من همکار بود. معاون این بخش، یک آلمانی بود و نفر سوم هم بنده بودم. ما 3 نفر در رآس این قسمت از پروژه آپولو بودیم.

 

 - با توجه به اینکه یک مسابقه بزرگ فضایی مابین آمریکا و شوروی در جریان بود، جو کار در پروژه آپولو چگونه بود ؟

 بله، همانطور که گفتید بین آمریکا و شوروی مسابقه بزرگی بود. در اکتبر 1957، این مسابقه با پرتاب اسپوتنیک -1 (نخستین ماهواره جهان) آغاز شد. صبح روز چهارم اکتبر 1957، دکتر کشی افشار (بنیانگذار موسسه ژئوفیزیک ایران) به من تلفن کردند و مرا از این اتفاق باخبر کردند. البته این پنجمین باری بود که شوروی دست به این کار می زد. در دفعات قبل، این تجربه، ناموفق بود.  چندی بعد هم یک ماهواره دیگر پرتاب کردند این بود که این مسابقه فضا شروع شد. آمریکا هم در ابتدا فعالیت هایی انجام می داد، اما رسمی نبود. موشک ها هم اکثرا به دست ارتش ساخته می شد، و فون براون و دسته اش هم تا پیش از تاسیس ناسا در ارتش فعالیت می کردند که بعدا به ناسا پیوستند.

 

البته آمریکا هم تلاش بسیاری کرد و کار فوق العاده ای انجام داد چراکه دانشمندان زیادی در آمریکا وجود داشتند اما جمع آوری آنها آسان نبود این بود که طول کشید تا سرانجام در سال 1958 اجازه تاسیس ناسا صادر شد. در ابتدا دفتر کار ما در یک عمارت قدیمی در گوشه ای از کاخ سفید بود و پس از رسمی شدن ناسا، یک شعبه در آلاباما و بخشی به نام Space flight center (مرکز پرتاب های فضایی) در واشنگتن تاسیس شد. من بدلیل آنکه دوستان قدیمی ام اکثرا در واشنگتن بودند، همانجا ماندم.

 

- کمی درباره اعطای نشان افتخار از طرف رئیس جمهور آمریکا هم توضیح بدهید

 آپولوی 11 در ژولای 1969 رفت به ماه و برگشت. در همان اواخر ماه ژولای یک برنامه در کاخ سفید برگزار کردند، زمانی که نیکسون رئیس جمهور بود. تعدادی از فعالان پروژه آپولو – 11 از جمله ما نیز در این برنامه دعوت داشتیم. خبرنگاران بسیار زیادی در آنجا حضور داشتند. در ابتدا نیکسون سخنرانی کرد و پس از آن نیز مدال هایی طراحی شده بود که به ما اعطا شد.

 

- گویا ناسا قصد دارد تا بار دیگر انسان هایی را به ماه و مریخ اعزام کند نظر شما درباره امکان عملی شدن این پروژه چیست ؟

 بله. امروزه اکثر پروژه های تحقیقاتی فضایی، باسرنشین نیست و البته کشورهای دیگر هم مانند هند و ژاپن و چین نیز در این زمینه فعالیت می کنند و ماموریت هایی را به ماه می فرستند و تحقیقاتی را در قسمت های شمالی ماه انجام می دهند. شما می دانید که پیش از آنکه انسان به ماه برود صحبت از این بود که سطح ماه چگونه است. در ناسا نیز یک استاد فیزیک سخنرانی را انجام داد که در آن به این موضوع اشاره کرد که سطح ماه شبیه گرد و خاک است و در صورت فرود شیئی روی آن، آن جسم در گرد و خاک ماه فرو می رود. همگی ما تعجب کردیم که پس چرا ما اینهمه زحمت می کشیم ! خلاصه صحبت از این موضوع زیاد بود و سرانجام هم روی ماه فرود آمدند. البته ناسا برنامه های بسیاری دارد. اما اشکال آن، کمبود بودجه است. تا پیش از این هم پیش بینی می شد تا انتهای سال 2010، ماموریت های سرنشین دار به مریخ برود اما من گمان نمی کنم. البته ماموریت های بدون سرنشین زیادی در حال انجام است که من زیاد وارد نیستم.

 

-  آقای دکتر، رابطه شما با نجوم و اخترشناسی چگونه آغاز شد؟

 ما زمانی که در پاریس برای دیپلم ریاضی درس می خواندیم، مجبور بودیم فیزیک نیز بخوانیم. در ژوئن 1932 زمانی که لیسانس ریاضی را گرفتم فیزیک را شروع کردم، بعد از فیزیک هم نجوم را شروع کردم. پس از آن هم در رصدخانه پاریس مشغول به کار شدم. البته کار من محاسباتی بود و رصدی نبود. من پس از آن به تهران و بعد از آن نیز به لندن رفتم. پس از آن هر نسخه از تزی را که در پاریس نوشته بودم به مناطق مختلف فرستادم. یکی از آنها را برای اینشتین در پرینستون فرستادم که او هم در جواب، یک نامه کوتاهی به زبان انگلیسی فرستاد. البته زبان او فرانسه بود اما به تازگی انگلیسی را فراگرفته بود. او نوشته بود very interesting ! (بسیار جذاب است).

 در سال 1952 زمانی که برای نجوم از هاروارد به پرینستون آمدم، در اولین جلسه من با اینشتین، او به من گفت که مقاله شما بسیار جذاب است و بیشتر درباره ریاضیات است و 3 فصل اول را داخل ریاضیات شدید.

 

- تلخ ترین و شیرین ترین خاطره زندگی علمی شما چیست ؟

 زمانی که آپولو – 11 روی ماه فرود آمد همه ما بسیار خوشحال بودیم و این شیرین ترین خاطره من بود. و تلخ ترین نیز مربوط به آپولوی اول بود که زمانی که فضانوردان وارد کپسول فضایی شدند، ناگهان این محموله آتش گرفت و ما شاهد ماجرا بودیم که اغلب از بین رفتند.

 

در این مصاحبه دکتر غفاری علی رغم کهولت سن، با شوق و علاقه خاصی به سوالات ما پاسخ می گفت و همچنین با تشویق فعالیت های گروه ما اظهار کرد : سالها پیش در تهران، ما نیز قصد انجام کاری مشابه (تاسیس انجمن نجوم) را داشتیم اما محقق نشد و فعالیت های شما بسیار عالیست و برایتان آرزوی موفقیت دارم.

 

  

  منبع : www.thesky.ir

  نویسنده  : احسان ثنایی