علم و فن آوری

آخرین اخبار علم و فن آوری

علم و فن آوری

آخرین اخبار علم و فن آوری

اعظم سعادتمند: غزل زبان فطرت من است

اعظم سعادتمند: غزل زبان فطرت من است

 

اشاره: اعظم سعادتمند متولد قم و اهل قم و ساکن شهر قم است. او تحصیلات را دوره دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک طی کرده و در، دانشگاه دوره کارشناسی فیزیک خوانده است و سپس به خاطر علاقه‌ای که به ادبیات عرفانی داشت، در رشته تصوف و عرفان اسلامی تحصیل کرد و موفق به کسب درجه کارشناسی ارشد در تصوف و عرفان اسلامی شد. او سال‌ها است که که دبیر آموزش و پرورش است در شهر قم زندگی می کند.

 

فرهنگِ اسلامی: شما هم در فیزیک و هم در عرفان تحصیل و تحقیق کرده اید

اعظم سعادتمند: در مورد علاقه به شعر باید عرض کنم که ما بطور خانوادگی به ادبیات علاقه داشته ایم. پدرم خیلی علاقه داشتند به ادبیات. ما از بچگی کتاب شاهنامه و رباعیات خیام را در خانه‌مان داشتیم. همیشه شعرهای شعر ای پارسی گوی را می‌خواندم. همیشه با شعر سروکار ما وشعر هست. خواهرها و برادرها هم همینطور هستند. ما همه به شدت به ادبیات علی الخصوص به شعر علاقه داریم. دو نفر از خواهرهای دیگر من هم شعر می‌گویند. حالا شاید خیلی جدی آن را دنبال نکنند. یعنی این علاقه و استعداد در خانواده‌ی ما وجود دارد. اینکه کمی تغییر داده بودم و یک سری از کلماتش را جابه‌جا کرده بودم و فکر می‌کردم حالا این شعر خودم هست. بعد از آن هم شعر می‌گفتم ولی خیلی به طور جدی نبود. داشت. پولی برایم جدّی نبود که فکر کنم شاعر بشوم، یا اینکه به من بگویند: “تو شاعری!” نه به این شکل نبود. هدف من این بود که دانشگاه بروم و در همان درسی که می‌خوانم، پیشرفت بکنم، ولی بعد از دانشگاه که مشغول به تدریس شده و معلم شدم، همیشه احساس می‌کردم یک چیزی در وجودِ من کم است، یک قسمتی در زندگی‌ام کم است که باید باشد و من به آن بی‌توجهی کرده‌ام. احساس می‌کردم به قسمت‌هایی از روحم بی‌توجه‌ام که بعد یکی از دوستان گفتند که: “شما که اینقدر به شعر علاقه دارید که رفتم آنقدر جذب جو انجمنِ شعر قم شدم، اینقدر جوِ خوبی بود، اینقدر شاعرانِ خوبی آنجا رفت و آمد داشتند و آدم آنجا اینقدر شعرهای خوب می‌شنید که من فکر می‌کنم اگر کسی شاعر هم نبود و در آن انجمن می‌رفت، حتما از آنجا شاعر بیرون می‌آمد. شاید برای من هم چنین اتفاقی افتاد. من دفعه‌ی اول که رفتم، آنقدر شعرِ خوب شنیدم که هنوز یادم هست کلاس نقدِ شعر بود که توسط آقای لیله‌سپیدوار بودند، یا نو یا چند بیت موزون. ولی من آنقدر جذبِ فضای این جلسه شدم که وقتی برگشتم خانه، یک غزل کامل گفتم و وقتیکه جلسه بعد شرکت کردم، نمی‌دانم آن اعتماد به نفس را از کجا پیدا کرده‌ بودم که دستم را بالا کردم که من هم شعر می‌خوانم و شعر خواندم و دوستان آنقدر من را تشویق کردند که احساس کردم “وای من چقدر آدم بااستعدادی هستم و یا چرا تا الآن به این استعدادی که در وجودم بوده، توجه نکرده بودم!” خیلی تشویق شدم. من فکر می‌کنم آن برخورد اولیه که دوستان شاعر من در انجمن شعر قم با من داشتند، خیلی تعیین‌کننده بود. یعنی من که کسی بودم که با هیچکس آشنایی نداشتم و ذاتا هم آدم خجالتی هستم و خیلی نمی‌توانم در اولین برخورد با آدم‌ها ارتباط گرم و صمیمی برقرار کنم، ولی اینقدر برخورد آنها خوب بود که من احساس کردم که من می‌توانم من هم می‌توانم شعر بگویم و شاعر بشوم. از آنجا بود که این کلاس‌ها را ادامه دادم و همچنان دارم این راه را طی می‌کنم و می‌خواهم که ادامه‌اش بدهم.

* اعظم سعادتمند در سه حوزه فیزیک، عرفان و شعر کار کرده است.
* اعظم سعادتمند: پیش از روی آوردن به شعر همیشه احساس می کردم چیزی در وجود من کم است.
* در انجمن شعر * سه مجموعه شعر گنجشک های پائیز، باران پس از برف و لیلی آذراز اعظم سعادتمند منتشر شده اند.

 

در مورد اولین شعر حالا در واقع خیلی یادم نمانده‌ است ولی عرض کردم که اولین شعری که گفتم را با توجه به یکی از شعر‌های کتاب فارسی بود که آقای مصطفی رحماندوست گفته‌اند که در بود را زمان رحلت امام خمینی گفتم. یک شعر گفته بودم که بیشتر شعر نو بود و این اولین شعری بود که همه ‌چیزش کامل از فکر خودم بود.

 

فرهنگِ اسلامی: آیا تا الآن از شما مجموعه شعری هم چاپ شده است؟ چند تا و با چه اسم‌هایی؟

اعظم سعادتمند: بله، سه‌ مجموعه شعر از من چاپ شده‌اند که اولین مجموعه شعرم “گنجشک‎های پاییز” نام دارد که آن را انتشارات فصل پنجم اولین بار منتشر کرد، و الان قرار است چاپ دومش با یک مقدار تغییرات، توسط انتشارات دیگری منتشر بشود که خودم نیز منتظر هستم که چاپ دومش‌ در بیاید. گنجشک‌های پاییز، شعر‌های دهه ۸۰ من هستند. یعنی همان سال ۸۲ که من به صورت جدی وارد فضای شعر شدم و احساس کردم هر کس که این مجموعه را خونده بود، خیلی مشوق من شد. حالا آنهایی که خواندند، من نمی‌گویم تعداد زیادی خواندند، همان تعداد که مجموعه را خواندند خیلی به آن لطف داشتند، خیلی تشویق‌هاشان موثر بود برای من، خیلی به من انگیزه داد. و هنوز این اثری مجموعه‌ای آن که من اگر بخوام حس بگیرم، احساس کنم دلم میخواهد شعر بگویم، “گنجشک‌های پاییز” را می‌خوانم. یک سری احساسات خیلی خاصی را در “گنجشک های پاییز” تجربه کردم که هنوز که هنوز است برای من هیجان انگیز هستند و هنوز که هنوز است به من انرژی می‌دهند، یک طوفانی در من ایجاد می‌کند که وقتی که این مجموعه را خودم میخوانم دلم میخواهد شعر بگویم. مجموعه‌ دوم من “باران پس از برف” بود که مشتمل بر شعرهای سال ۹۰ تا ۹۴ من ببینید من اعتقاد دارم که هر مجموعه شعری برآیندِ یک دوره خاصی از زندگی است. “گنجشک‌های پاییز” برایند دوره خاصی از زندگی من بود و “باران پس از برف” هم همینطور. شاید برآیندِ دوره‌ای بود که من آرامش خیلی خاصی را تجربه می‌کردم و عاشقانه هایش عاشقانه‌های خاصی بود. به نظرِ خودم فضای این کتاب خیلی متفاوت است. نه تنها متفاوت از “گنجشک‌های پاییز” که متفاوت از خیلی عاشقانه‌هایی که تا آن زمان خودم داشته باشم عاشقانه‌هایی که حالا خیلی دوست دارم و البته یک جورِ دیگر. یعنی هر کدام از مجموعه‌های شعرم را به نوعِ منحصر به فرد دوست دارم. شاید چون هرکدام یبه نحوی زندگی‌نامه‌ یک دوره خاصی از زندگی من هست.

* هر شاعری باید زبان فطری خودش را کشف کند.
* مدح ائمه و معصومین بخشی از شعر متعهد و آئین مند هست ولی تمام آن نیست.
* شاعر می کوشد تا جهان زیباتر شود.
* کسی که مقاماتی را در عرفان کسب کرده باشد می تواند شعر عرفانی بگوید.

 

فرهنگِ اسلامی: آیا علاوه بر شعر، دیگر رشته‌های ادبیات را هم امتحان کرده‌اید؟

اعظم سعادتمند: من به طور تخصصی غزل می‌گویم یعنی طوری که غزل من را سیراب می‌کند، طوری که غزل احساس من را درگیر می‌کند، آنقدر که غزل شوق نوشتن به من می‌دهد و طوری که غزل به ولی قالبِ سپید را هم دوست دارم. اما در باره

 

فرهنگِ اسلامی: از کلاسیک، نو و سپید بیشتر به کدام نوع شعر تمایل دارید؟ نظرتان در باره بقیه قالب‌ها چیست؟

اعظم سعادتمند: من غزل را دوست دارم. غزل برای من یک موهبت  الهی است و قابل توصیف نیست واقعا. خیلی به من انرژی می‌دهد. اگر من هزارتا شعر خوب در قالب‌های دیگر بخوانم، وقتیکه یک غزلِ خوب می‌خوانم، یک انرژی دیگر می‌گیرم. حالا برای من این طور بوده است. انگار روح و فطرتِ من غزل است و در غزل بهتر می‌توانم احساس خودم را نمایان بکنم و بهتر می‌توانم خودم را نشان بدهم و بهتر می‌توانم حرفهایم را بزنم. در مورد بقیه قالب‌‌ها عرض کنم که من کلا شعر دوست دارم. حالا این که گفتم غزل، بخاطر این بوده است که غزل زبان فطری من است. هرکسی

 

فرهنگِ اسلامی: نظرتان در باره شعر آیینی چیست؟ شعر آیینی چه موضوعاتی را شامل می‌شود؟

اعظم سعادتمند: ببینید امروزه شاید در مورد شعر آیینی خیلی‌ها فکر می‌کنند که شعرآیینی حتماً در مدح یا برای عزاداری یکی از ائمه باشد یا فضائل یکی از ائمه و بزرگان دین باشد. این درست است و این هم بخشی از تعریف شعرِ متعهد و آئین مند هست ولی تمام آن نیست من فکر می‌کنم شعر آئین مند خیلی گسترده‌تر از این هست. هر شعری که دارد تبلیغِ انسانیت می‌کند. هر شعری که به ما می‌گوید انسان باشیم، به ما یادآوری می کند که این جهان جهانِ گذرایی است و مقصد ما جهان دیگری است که باید با همدیگر مهربان باشیم، باید عاشق باشیم، باید نه، خیلی شرایطش گسترده‌تر است و آنچه در ذهنِ من هست این هست که اکثرِ اشعاری که ما در ادبیات فارسی داریم می‌توانند شعرِ آیینی باشند. به هر حال ببینید اکثر کسانی هم که که در ادبیات هستند و چه داستان می‌نویسند و چه شعر میگویند، دغدغه‌های انسانی دارند، دغدغه‌های اخلاقی دارند. خیلی کم پیش میاید که یک بخواهد قلم بزند در راه اینکه بخواهد مثلا ترویج بی اخلاقی بکند. من فکر می‌کنم که واقعا اکثر کسانی که دارند شعر میگویندو داستان می‌نویسند، واقعا احساس می‌کنند که یک چیزی انسانی و فطری در وجودشان هست که باید آن را به جهان عرضه بکنند، به خاطر اینکه جهان زیباتر بشود و همه اینها در حقیقت یک آثار آیینی است. پس

* اختناق حاکم در عصر اموی و عباسی سبب شد تا در مورد بعضی از معصومین (ع) اطلاعات کمتر و آثار هنری کمتری داشته باشیم.
* ما در شعر متعهد و آئینی کمی ظاهر بین شده ایم.
* پس از پیروزی انقلاب اسلامی زنان شاعر * در شعر جنسیّت چندان موضوعیت ندارد. شعر زبان انسانیت است.

 

فرهنگِ اسلامی: بنابر این منظر تشعار مولوی، حافظ و سعدی تماماً اشعار آئینی هستند شما از محضر کدام اساتید بهره‌مند بوده‌اید و در چه حد؟

اعظم سعادتمند: در تجربه انجمنِ شعر قم، بهره من از آقای لیله کوهی خیلی کم بود. فکر می‌کنم یکی دو جلسه آقای لیله‌کوهی در ابتدا بودند. بعد فکر می‌کنم آقای سید مهدی حسینی بودند در انجمن، یعنی چند ماهی ایشان بودند و من سرِ کلاسهای ایشان می‌رفتم که در آن ابتدای کار کلاس‌های ایشان خیلی خیلی دست من را گرفت. بعد از ایشان آقای هدایتی آمدند و مسئول انجمنِ شعر شدند برای چندین سال و ما سر کلاس‌های آقای هدایتی می‌رفتیم. می‌توانم بگویم که من خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم؛ اینکه غزلِ خوب چیست؟ چطور باید شعر گفت؟ و چطور و چگونه به شعر باید نگاه کرد؟ همه این ها را مدیون کلاس‌های آقای هدایتی هستم. گاه گاهی هم استاد مجاهدی می‌آمدند انجمن. یکی دو بار من پیشِ ایشان شعر خواندم. آن تشویق‌هایی که ایشان کردند در همان موارد خیلی محدود، خیلی برایم راهنما بوده و به من خیلی امید و انگیزه داد. ولی بعد از آن حالا چند سالی هست که سرِ کلاسِ استادِ خاصی نرفتم. ولی من فکر می‌کنم،

فرهنگِ اسلامی: چرا ما آنقدری که باید و شاید روی شعر توحیدی تمرکز نداریم؟

خانم اعظم سعادتمند: اگر در گذشته ما شعر توحیدی داشته‌ایم، دلیلش این بوده است که واقعا شاعرانِ ما عارف می‌شدند. یعنی یک مقاماتی را درک می‌کردند و به یک سر کشف و شهودی می‌‎رسیدند و آن وقت خواه  و ناخواه شعرِ توحیدی هم می‌گفتند ولی من نمی‌دانم در میانِ شاعرانِ امروز کسی هست که مقاماتی را در عرفان کسب کرده باشد و کشف و شهودی داشته باشد یا نه؟ منظور من این است که برای این هدف شما واقعا باید کار کرده باشید و واقعا باید به خدا نزدیک شده باشید و یک سری مراحل را در ایمان طی کرده باشید که بتوانید شعر توحیدی بگویید. وگرنه اینکه من بنشینم و بگویم که “من می‌خواهم شعرِ توحیدی بگویم”، اینطور نمیشود و در نتیجه اگر یک شعرِ توحیدی مثل مثنوی مولوی  خلق می‌شود، نتیجه مراحلی است که شاعر طی کرده است و نکته‌ی دیگر این که بعد از انقلاب شعرِ متعهد و  آیینی رونق پیدا کرد و منظور من از شعرِ آیینی آن بخش شعرهای هستند که در مدح یا منقبتِ ائمه (ع) باشند. این نوع شعرها به‌هرحال یک رنگ و بوی تازه‌ای پیدا کرد. شاید به شاعر اصلا فقیه بوده است، آیت الله بوده است و عارف بوده است واقعا. شاید الآن هم داشته باشیم چنین شاعرانی ولی اکثر شاعران اینطور نیستند.

 

فرهنگِ اسلامی: دلیل اینکه در شعر امروز، در باره برخی از ائمه معصومین (ع) شعر کمتر سروده شده است، چیست؟ و چه راه‌ حلی را برای رفع این نقیصه توصیه می‌کنید؟

اعظم سعادتمند: اینکه در موردِ بعضی از ائمه (ع) کمتر شعر سروده شده، شاید به خاطر این است که در موردِ این ائمه (ع) اطلاعات تاریخی کمتر در دست داریم. مثلا در موردِ امام علی (ع)، ما تاریخ کامل حکومتِ ایشان را و قبل از حکومتِ ایشان را داریم و جزئیاتِ زیادی در این باره در تاریخ آمده است، ولی در موردِ بعضی از ائمه (ع) به خاطر آن خفقانی که در عصر آنان بر جامعه حاکم بوده است – چه در دوران بنی امیه و چه در دوران بنی عباس – اطلاعاتی کمی به دستِ ما رسیده است. دیگر اینکه این نقیصه  واقعا به دلیلِ کم کاری خود ما هم بوده است، یعنی ما متوجه نبودیم که چهارده معصوم (ع) نورِ واحدند و همه پرچمداران آزادی و عدالتند و باید برای همه اینها شعر بگوییم. به عبارت دیگر این به خاطر غفلتِ ما شعرا هم بوده است. و شاید یکی از دلایلش این باشد. منظورم این است که در شعرِ آیینی ما کم کاری شده است. مثلا اگر ما بخواهیم برای یکی از ائمه (ع) شعر بگوییم، اول می‌خواهیم نگاه کنیم به صحن و سرای ایشان، به گلدسته و گنبدِ ایشان. ولی اگر ما کمی نگاه‌مان را تغییر بدهیم و احادیث و ادعیه‌ای که از آن معصوم (ع) به‌ جا مانده، را بخوانیم، این ضعف جبران می‌شود. یعنی آن ضعفِ اطلاعاتِ تاریخی که از آن زمان‌ها وجود داشته، از این طریق جبران خواهد شد. اگر من ادعیه و احادیث را بخوانم و بتوانم شعرهای آیینی خوبی در مورد ائمه‌ای که در موردشان کمتر شعر گفته شده‌اند، بگویم به وظیفه خود عمل کرده ام. پس عرض کردم که ضعفِ بزرگِ این کار به خودِ ما برمی‌گردد که ما تا حدودی ظاهربین شده‌ایم. من فکر می‌کنم این قابل جبران بوده و هنوز فرصت هست که ما این نقیصه در سالهای اخیر حرکت‌های خوبی اتفاق افتاده است که در موردِ ائمه‌ای که کمتر شعر گفته شده است، یک سری از شاعران معاصر دغدغه‌ی این کار را دارند و دارند در این زمینه شعر می‌گویند. پس ما نیاز به مطالعه‌ داریم. مثلا از امام هادی (ع)، زیارت جامع کبیره و زیارت غدیریه به یادگار مانده‌اند. ما باید یک دور صحیفه‌ی سجادیه‌ی امام سجاد (ع) را بخوانیم – من خودم را دارم می‌گویم – و وقتی ما این ادعیه را بخوانیم، مطمئنا

* نمی توانیم بگوئیم یک زن حتماً باید شعر زنانه بگوید.
* شاعران در ابتدای کار باید در کلاس های نقد شعر شرکت کنند و شعر خود را به نقد بگذارند.
* شاعر نباید مغرور شود و از نقد شعر خود را بی نیاز بداند.
* مرید و مرادی در شعر پدیده خوبی نیست.

 

مصاحبه با دکتر محمدی عضو هیئت علمی بیمارستان فارابی به مناسبت هفته سلامت

مصاحبه با دکتر محمدی عضو هیئت علمی بیمارستان فارابی به مناسبت هفته سلامت

هر ساله 24-18 فروردین ماه به عنوان هفته سلامت نامگذاری می شود . همه ساله سازمان جهانی بهداشت موضوعی را برای جهت گیری های نظام سلامت تعیین می نماید. موضوع امسال« سالمندی و سلامت» وشعار روز جهانی بهداشت« زندگی سالم، طول عمر بیشتر» است .با توجه به اهمیت بینائی در کیفیت زندگی، روابط عمومی بیمارستان فارابی گفتگویی با دکتر سید فرزاد محمدی فوق تخصص قرنیه و عضو هیئت علمی پژوهشی بیمارستان فارابی انجام داد .مشروح این گفتگو به شرح زیر است: آقای دکتر از این که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید تشکر می کنیم لطفا بفرمائید تعریف شما از مفهوم سلامت در حوزه بینائی چیست؟ ابتدا بایستی مقدمه ای را عرض کنم همانطور که میدانید در چند دهه اخیر ما با پدیده ای به نام گذار اپیدمیولوژیک در جمعیت روبرو بوده ایم، یعنی هرم سنی تغییر شکل یافته و جمعیت سالمند در حال گسترش است به طوری که پیش بینی شده در طی چند سال آینده درصد سالمندان جامعه به بیش از 20% برسد.این بدین معنی است که ما در آینده با طیف دیگری از بیماری ها که با سالمندی در ارتباط است, روبرو خواهیم شد.این بیماری ها در حیطه های مختلفی مانند سلامت روان،قلب وعروق ،سرطان ها و...از جمله بینائی است.جالب است بدانید در طبقه بندی رشته های پزشکی چشم پزشکی از یک طرف زیر شاخه طب اطفال واز طرفی زیر شاخه طب سالمندان قرار می گیرد به طوریکه اگر به یک مطب،کلینیک یا بیمارستان چشم پزشکی مراجعه کنید بیشترین مراجعین را همین دو گروه سنی وبه ویژه سالمندان تشکیل می دهند.بنابراین توجه به سالمندان در علوم بینائی امری ضروری است. در هزاره سوم وگسترش تکنولوژی های جدید در زندگی روز مره افراد اهمیت کیفیت بینائی وتوجه به سلامت آن بیش از پیش نمایان می شود. امروزه کمتر کسی است که از رایانه,تلفن همراه ورسانه های مختلف استفاده نکند. ارسال پیام کوتاه یکی از روش های اطلاع رسانی عمومی شده است واین شامل حال سالمندان هم می شود.با این مقدمه بنده سلامتی را دو گونه تعریف می کنم یک تعریف مثبت؛ به معنی تحقق حداکثری ظرفیت های موجود در ارگان های مختلف بدن از جمله چشم ،واین که ما از آن اندام بهترین استفاده را در طولانی ترین زمان ممکن داشته باشیم ویک تعریف منفی؛ یعنی اگر نقص،بیماری ویا عامل تهدید کننده ای در عضوی از جمله چشم وجود دارد به موقع شناسائی ودرمان شود.وبا تشخیص زود هنگام پیشرفت آن جلوگیری کنیم.گاهی می توان مفهوم سلامت را گسترش داد وحیطه باز توانی را هم در آن وارد کرد. یعنی اگر فرد مشکل یینائی دارد وما قادر به درمان وبرطرف کردن آن نیستیم ،وسیله ای مثل عینک یا لنز در اختیار او بگذاریم که قدرت بینائی اش بهبود یابد. - در روند سالمندی ،چشم چه تغییرات فیزیولوژِیکی پیدا می نماید؟با افزایش سن تغییرات مختلفی را در ساختار چشم مشاهده می کنیم.این تغییرات در ملتحمه،قرنیه،شبکیه وعدسی چشم بوجود می آید.ولی این تغییرات تاثیر عمده ای در ظرفیت بینائی فرد ندارد.شاید فقط در شرایط خاصی مثلا نور کم وکنتراست های پائین مشکل پیدا شود.ویا درجاتی از آستیگماتیسم را در سالمندان بیشتر از جوانان ببینیم.فقط پدیده پیر چشمی است که به طور شایع از سنین 45-40 سالگی در همه افراد شروع می شود به طوریکه فرد در کارهای ظریف ونزدیک مثل مطالعه،استفاده از گوشی همراه،خیاطی وکارهای آشپزخانه نیاز به استفاده از عینک پیدا می نماید. پیر چشمی به تدریج افزایش یافته ولی اگر فرد در دیدی دور مشکل نداشته باشد حد اکثر به شماره 3 میرسد. - پس با این توصیف ممکن است در سالمندی مشکل بینائی نداشته باشیم؟ بله معمول همین است.شما در کشور های پیشرفته سالمندانی را پیدا می کنید که در 90-80 سالگی به خوبی رانندگی می کنند همین طور در اطرافیانتان حتما سالمندانی را دیده اید که بینائی خوبی دارند .حتی کاتاراکت که بیماری شایعی در سالمندی است با یک جراحی ساده برطرف شده ودید فرد تصحیح می گردد.- آیا سبک زندگی یا life style در حفظ کیفیت بینائی افراد تاثیر دارد؟ قطعا. ساده ترین موردآن آب مروارید است، استفاده از عینک آفتابی به خصوص در شرایط تابش شدید اشعه فرابنفش مانند رانندگی ، کنار دریا ، کوهنوردی ، مکان های باز در فاصله ساعت های 10 تا 3 بعدازظهر ، حتی در شرایط ابری میتواند احتمال ابتلا به کاتاراکت را کم کند. در مطالعات ثابت شده که داشتن یک رژیم غذایی متعادل ,استفاده از مواد معدنی و ویتامین ها,استفاده از میوه ها وسبزیجات تازه می تواند از مراحل پیشرفته پیری شبکیه پیشگیری کند . سیگار کشیدن با کاتاراکت ، پیری شبکیه و گلوکوم ارتباط دارد و مطمئنا باعث پیشرفت رتینوپاتی دیابتی می گردد .- بیماری های شایع دوره سالمندی کدامند؟ شایعترین بیماری های این دوره شامل کاتاراکت (آب مروارید)، گلوکوم(آب سیاه)،پیری شبکیه و رتینو پاتی دیابتی (در افرادی که از سنین پائین دچار دیابت شده اند) می شود.- کدامیک از این بیماری ها قابل پیشگیری هستند؟ برخی بیماری ها مانند آب مروارید قابل پیشگیری و برخی مانند گلوکوم(آب سیاه) قابل پیشگیری نیستند ، پیری شبکیه تقریبا غیر قابل پیشگیری است.اما با تشخیص ودرمان به موقع آن وپیگیری مداوم می توانیم از گلوکوم پیشرفته ، رتینوپاتی پیشرفته و رسیدن به پیری شبکیه پیشرفته پیشگیری کنیم . - آیا معاینات دوره ای یا غربالگری در این زمینه وجود دارد؟بله مثلا آب سیاه یک بیماری خاموش و بدون علامت است که شایع ترین انواع آن به طور مخفیانه بینایی را کم می کند ، ما نمی خواهیم خانواده ها را نگران کنیم اما افرادی که در خانواده خود سابقه آب سیاه دارند باید حتماٌ از 40 سالگی بررسی شوند. و زمان پیگیری را با پزشک خود تنظیم کنند ،یا افراددیابتی باید به طور دوره ای معاینه شوند چرا که گاهی اوقات پیشرفت بیماری به دلیل پیگیری نامنظم و عدم مراقبت صحیح می باشد . در بیماری های چشمی آن چه بیش از غربالگری اهمیت دارد پیگیری وجلوگیری از پیشرفت بیماری است. در مورد کاتاراکت به دلیل تاری دید ایجاد شده خود فرد مراجعه می کند ونیاز به غربالگری ندارد.در مورد پیری شبکیه غربالگری خاصی نداریم چون غیر از توصیه به داشتن رژیم غذائی متعادل واستفاده از مکمل ها در صورت نیاز اقدام خاصی در پیشگیری از آن نمی توانیم انجام دهیم.- این بررسی ها در چه فواصلی باید صورت بگیرد؟در مورد گلوکوم اگر سابقه خانوادگی وحود دارد از سن 40 سالگی هر سال بایستی مورد معاینه قرار بگیرنددر کسانیکه سابقه خانوادگی ندارند بین 50 -40 سالگی مورد معاینه قرار گرفته وسپس هر سال (سختگیرانه)یا هر دو سال یک بار بررسی شوند. در مورد رتینوپاتی دیابتی هم پروتکل های مختلفی وجود دارد که معمو ل ترین آن ها سالانه است. باز هم تاکید می کنم که مهم تر از غربالگری ,پیگیری بیماری تشخیص داده شده وعمل به توصیه هاست تا از پیشرفت بیماری جلوگیری شود.- توصیه شما به عنوان یک چشم پزشک به جوانان ومیانسالان برای داشتن بینائی بهتر در سالمندی چیست؟همانطور که گفتم داشتن سبک زندگی مناسب,استفاده از عینک آفتابی در ساعات ومکان های تابش شدید آفتاب ,استفاده از رژیم غذائی متناسب,پیگیری بیماری های چشمی و عدم استفاده از سیگار . - به نظر شما برای ارتقای کیفیت زندگی ؛چشم پزشکان چه نقشی در تیم سلامت دارند؟در واقع وظیفه اصلی چشم پزشکان که برگرداندن دید طبیعی به فرد است تاثیر زیادی در کیفیت زندگی دارد چون ثابت شده که رضایت و کیفیت زندگی با بینائی مرتبط است . - نقش آن ها از دیدگاه پزشکی جامعه نگرچگونه است؟گرچه به طور سنتی در حیطه چشم پزشکی این مفهوم رایج نبوده وفکر هم نمی کنم در آینده نزدیک به آن دست یابیم چون اصولا چشم پزشکی یک مقوله بسیار تخصصی وبالینی است .بیمارستان فارابی با وجودی آنکه جایگاه ویژه ای در آموزش چشم پزشکی کشور دارد ولی در حیطه سواد سلامت و چشم پزشکی جامعه نگر هنوز کاری نکرده ایم چون در این حیطه باید پزشک به سوی بیمار وجامعه برود وبیماری را شناسائی کند نظر شخصی من این است که چشم پزشکان متخصصان بالینی هستند وواقع بینانه نیست که ماموریت آنان را تغییر دهیم ولی میتوانیم در بحث آموزش سلامت در حوزه بینائی از همکاران دیگر مثل پرستاران و اپتومتریست ها استفاده نمائیم.به هر حال نقش اصلی چشم پزشکان تشخیص ودرمان بیماری ها است.ولی می توان برایشان فرصت ساخت وآنان را در معرض رسانه ها قرارداد ودر آموزش جامعه از آن ها استفاده کرد. - آیا در بیمارستان فارابی برای آینده برنامه ای در این زمینه داریم؟ می توانم به برگزاری روز بینائی برای توجه دادن دولتمردان به تاثیر بینائی در کیفیت زندگی فردی وجامعه ,چاپ نشریه پرستار چشم برای گسترش دانش چشم پزشکی گروه پرستاری سراسر کشور ,تخصیص بخش آموزش سلامت در نشریه ندای فارابی و همینطور ارتباط با گروه های دیگر پزشکی مثل متخصصین غدد,داخلی,قلب وعروق ,مغز واعصاب وارجاع بیماران اشاره کنم.در حال تالیف وتدوین کتاب بزرگی هستیم که بیماری های چشم را از مدخل تاثیری که در کیفیت زندگی افرادوباز تاب آن در زندگی فردی واجتماعی آنان دارند بررسی می نماید.این کتاب می تواند مورد استفاده کلیه متخصصان و حتی مردم قرار گیرد.از بذل توجه وحوصله شما متشکریم.


منبع:بیمارستان فارابی


مصاحبه اختصاصی با ادریس بابر شاعر و نویسنده پاکستانی درباره شعر و ادبیات امروز پاکستان

مصاحبه اختصاصی با ادریس بابر شاعر و نویسنده پاکستانی درباره شعر و ادبیات امروز پاکستان

 

فرهنگ اسلامی: خوشحال می شویم خودتان را برای مخاطبین ما معرفی بفرمایید.

ادریس بابر: در گجرانوالا (ایالت پنجاب پاکستان) متولد شدم. بیشتر مقاطع تحصیلی ام را در لاهور گذراندم. در اروپا زندگی میکنم. مهندس برق هستم و شاعر. اگر قرار باشد همه سرگزشتم را همین الان برایتان بگویم، در شعرهایم چه چیزی برای گفتن خواهم داشت؟

فرهنگ اسلامی: بله. این حرف هم درست است. بفرمایید که چه شد که به شعر روی آوردید و از چه زمانی؟

ادریس بابر: چیزی که مرا بیشتر تحت تأثیر قرار داده است، داستان بوده است. در انگلیسی یک سری کتاب های کلاسیکی بوده که از پدربزرگ لایق به نوه پسری کودن به ارث رسیدند.حالا بماند که چقدر فهمیدمشان، اما این داستان هایی که در مورد زمین ها و زمان های غریب بودند را در حالت سحر زدگی چند و چندین بار مطالعه کردم. یک شاعر چه می دانست که اینها داستانند و در بازار ادبیات بیشتر همین ها مشتری دارند و در همه جا تمامی مردم طالب اینها هستند، وگرنه من هم فروشنده همین کالای گرانبها می شدم. مطالعه کافی هم از اساطیر دینی داشته ام و عمری را در حال قهر و آشتی با آنها به سر برده ام. در زمان مدرسه از هزار و یک شب بگیر تا طلسم هوشربا به دستم رسیدند. پس از آن از داستان های نسیم حجازی و عنایت الله خان و سپس کمی پیشرفت کرده به ابن صفی و اشتیاق احمد رسیدم. در آخر هم از نذیر احمد و شرر پیش رفته تا به آزاد و فرحت الله بیگ رسیدیم در حقیقت در به درو آواره گشتم. حتما همین دربه دری بود که در سالهای بعد در زندگی من نیز راه پیدا کرد.

و این بود دورانِ عیش قبل کالج.

فرهنگ اسلامی: لابد پس از اینهمه در بدری می دانید که شعر خوب چیست به نظر شما؟

ادریس بابر: این پرسش بسیار خوبی است. انگار شاگرد کودنی سر امتحان ناگاه به پرسشی برخورد کرده باشد که پاسخ آن را در جوراب خود از قبل پنهان دارد. باید پاسخ را از جوراب خود در بیارود، بنظر من شعر خوب شعری است که به درد چیزی بخورد.

فرهنگ اسلامی: بنابراین خلاقیت شاعرانه را چگونه تعریف میکنید؟

ادریس بابر: این پرسش بسیار تکراری است. یک بار خواستم من هم در این مورد چیزی بگویم، اما با خود گفتم: آیا بیان خلاقیت، عمل غیر خلاقانه ای نیست؟ باشد، فعلا از این پرسش میگذریم. اگر شعری به خاطرم آمد، می نویسم. اگرهم نیامد که هیچ خلاقیّت در تولّد شعر است.

فرهنگ اسلامی: برای شعرگفتن و شعر خوب گفتن، چه لوازمی را لازم می دانید؛ استعداد طبیعی یا مهارت و فن؟

ادریس بابر: ایکاش در پاسخ سوال قبلی مانند جون ایلیاء عجولانه عمل نکرده بودم و مثل منیر نیازی کمی درنگ می کردم. حالا ماندم چه بگویم؟ حیف که مانند شاعران شعر آزاد نمی توانم پاسخی را که می شود در یک یا دو سطر گفت، در همین مقدار صفحات و به راحتی تمام عرض کنم. اینجا به جایی من اگر یک داستان نویسی زیرک و دانایی بود، می توانست بر مساحت یک خانه شصت متری یک، پاساژ هفت طبقه بسازد. شعر مشکلش همین است که از حرف اضافی پرهیز میکند، یا شاید هم این از خوبی شعر است.

فرهنگ اسلامی: در نویسندگی، به نوشتن برای کدام صنف علاقه مندید؟

ادریس بابر: به فیلم.

فرهنگ اسلامی: شاعر و ادیب مورد علاقه شما کیست؟

ادریس بابر: هیچکس.

فرهنگ اسلامی: شعر وقت و توجه زیادی از شاعر می خواهد و در این راه شاعر باید از خیلی چیزها در زندگی بگذرد و ایثار کند. شما چه چیزی یا چیزهایی را از دست دادید؟

ادریس بابر: در واقع برای یک شاعر شعر جای زندگی و زندگی جای شعر را پر میکند. این کار می تواند به همراه زیان و ضرر باشد، زیان و ضرر دل و دنیا. در روزگاری که پر است از جاذبه های قلابی، درویش های جعلی و صوفی های کاسب، حالا یک شاعر چه میتواند بگوید؟ و چگونه می تواند سکوت کند؟ البته در لابلای این فصل های سرد و تلخ و هدر رفته میتوان اندکی میوه شیرین نیز پیدا کند. لحظاتی را هم می توان به دست آورد که در آن از دستِ غرور “همه دانی” به “هیچ دانی” پناه برد. حالا شما به این “زیان و ضرر” بگویید یا هرچیزی دیگر. اما شاید این تعبیر درستی نیست. بعضی وقتها باید پوستت را برعکس بپوشی یعنی: نگو که بشناسندت!

فرهنگ اسلامی: حس شاعرانه چیست و شما آن را چگونه تعبیر و توصیف می کنید؟

ادریس بابر: حس شاعرانه چیز خوبی است، و یا بهتر است بگویم حس شاعرانه هم چه چیزی خوبی است! هر یکی از مخاطبین شما مفهومی از شعر شما را به شما عرضه می کند و راه خود را پیش می گیرد.حس شاعرانه، الهام، لهجه و سبک و غیره، در میان این همه اصطلاحات، چیزی که من دوستش دارم، آهنگین بودن شعر است که متضاد آن بی نظمی و شلختگی است که نیز در جای خود و به وقت مناسب، طور دیگری آهنگین بودن است. پس چه غزل، چه شعر نو، چه عشره (که بنده آن را خلق و معرفی کرده ام)، چه داستان کوتاه و رمان، همگی یک آهنگ خاص و یک ردِ آهنگِ خاص دارند و در همه اینها هزاران شکل تعاملی میان این دوتاست: طلسم، حقیقیت، گاه پنهانی و گاه آشکار! هر بیت، هر سطر و هر واژه داستانی دارد، هم گفته و هم نگفته!

فرهنگ اسلامی: در این عصر تکنولوژی شاعر چه نقشی را ایفا می کند و شعرش چگونه سودمند است یا نیست؟

ادریس بابر: تکنولوژی دنیا را دگرگون کرده است، اما دلها را نه. نتیجه این فرض کنید شما بیتی را با موضوع “ساعت” در فیسبوک به اشتراک بگذارد، تا یک ساعت بعد چند و چندین بیت با همان موضوع سر از هر گوشه و کنار در میاورند.

فرهنگ اسلامی: در مورد شعر جوان نظر شما چیست؟ آیا این شعر جایگاهی دارد؟

ادریس بابر: بله کاملا همینطور است. گذشتگان هم جایگاهی داشتند، امروزی ها هم دارند و آیندگان نیز خواهند داشت. اما تنها داشتن جایگاه کافی نیست، این فقط آغاز راه است. هرآنجه هست، دارد به “بود” تبدیل می شود. پس شاعر معاصر باید با “بودها” خدا حافظی کند و به استقبال آینده برود. نسل تازه برای این که بتواند نفس تازه ای بکشد و شعر سرشار از زندگی بسراید، نیاز به فضای مناسب دارد.

فرهنگ اسلامی: فضای موجود ادبی را شما چگونه ارزیابی می کنید؟

ادریس بابر: این پرسش به نحوه مربوط به سوال قبلی است، بنا بر این باید پاسخ آن را نیز طور دیگر داد. در این شکی نیست که ما می توانیم بگوییم که هر هنرمند و شاعر فضای شعریش را خودش معین می کند و مدام با فضای ادبی مخصوص به خود دارد زندگی می کند و آن را همراه خود حمل می کند، اما این سهل بودن از همان نوع است که در مورد آن اسد الله خان غالب گفته بود که “سهل” بودن از بسکه دشوار است، آدمی نمی تواند انسان باشد.یکی از دشواری ها این است که ادبیات و زندگی همانطور می تواند به هم پیوسته یا از هم گسسته باشند که فرد و اجتماع. مستزاد بر آن این است که یک هنرمند در یک بار زندگی خود مگر می تواند چند تا زندگی بگذراند و یک بازیگر بر روی صحنه مگر چند تا نقش می تواند بازی کند و استعداد آن را دارد؟ از کجا معلوم من مانند آن تماشاچی باشم که فیلمی را که تماشا می کند، نقش اول آن را در فیلم خودش بازی کرده باشد و اینک در تاریکی سینما نشسته و در چشمان درخشان تماشاچیان دنبال سایه و پرتوی از خود می گردد.

فرهنگ اسلامی: بهرحال حضور در میان تماشاچیان خود فضای خاصی است به همین دلیل جلسات شعرخوانی برگزار می شود بنظر شما جلسات شعر باعث رشد و ارتقای شعر می شوند یا باعث افول آن؟

ادریس بابر: جلسات شعر مفید است. ولی زمانی که همین جلسات شعر، برای پروراندن متشاعران باشند، آف ساید محسوب می شوند. امروزه بیشتر از جلسات شعر رسمی، برنامه های مشاعره و بیشتر از مجله های ادبی، رسانه های اجتماعی است که در نشر شعر و گروه های شعری فعالیت دارند که هرنوع جنس در این بازار فراهم است. از طرفی دسترسی به شعر بسیار آسان شده است، و از آن طرف هم به اسم توارد، امکان سرقت ادبی بیداد میکند.

فرهنگ اسلامی: مجله های ادبی و فرهنگی چه نقشی را در پیشبرد شعر ایفا می کنند و در عصر رسانه های اجتماعی چه جایگاهی دارند؟

ادریس بابر: خدماتی که مجله های ادبی داشته اند، اهمیت تاریخی دارند. امروزه مانند کتاب های ادبی، مجلات ادبی نیز با چالش هایی روبرو هستند، اما به جای اینکه با دنیای جدید دست به گریبان بشوند، این مجله ها به راحتی می توانند، به صورت آنلاین منتشر بشوند. برخی ها حتی سعی هم کردند این کار را انجام بدهند، اما پشتِ کار نداشتند و پشتِ کار در اینگونه موارد بسیار ضروری است؛ آن وفاداری و استواری که نه تنها سهم مجله های قدیمی و مدیران آنها، بلکه سهم کسانی که در آن مجلات می نوشتند و کسانی که آن را مطالعه می کرد نیز بوده است. ولی حالا این روایت استوار از یک سو مورد حملات روابط شخصی قرار گرفته اند و از سوی دیگر سرقت ادبی!

از طرفی هم می بینیم که پایان گروه های ادبی بدتر و عبرت انگیزتر از مجلات ادبی بودند. مانند دیگر ادارات باقی و فانی جامعه، ادبیات نیز باید وارد مراحل جدید شود.

فرهنگ اسلامی: بنظر شما موضوعات اصلی و مهم زمان ما کدام هستند؟

ادریس بابر: با گذر زمان موضوعات و اهمیت آنها تغییر می کنند. نحوه پراختن به هر موضوعی نیز به اندازه خود آن موضوع مهم است. گاهی هنر در این است که مضمون اگر گل باشد، از آن بتوان با صدها رنگ یاد کرد و تکنولوژی جدید با خود امکانات و تهدیدها هر دو را آورده است. در کنار موضوعاتی مانند آزادی، امنیت، برابری و عشق و محبت که جزء آرمان های دیرینه بشریت بوده اند، امیدهای تازه تری را نیز به ارمغان آورده است. بعضی حرفها را شما می توانید از یک تریبون بزنید، اما از تریبون دیگری خیر. برخی از موضوعات در جایی ممکن است معمول روزانه باشند، اما در جای دیگری باعث اعدام شما بشود. ما می دانیم که در این عصر وای فای و اینترنت پرسرعت چگونه برخی از مسائل اصلی را با جعل تاریخ دگرگون کرده و در آن واحد کوه را با بستن چشمها ناپدید می کنند. در این عصر مصرف فوق العاده (Super Consumer Age) می توان فرهنگ را اجاره کرد یا بعنوان قرض به کسی داد، می توان صداقت را شارژ کرد ویا دروغ شارژ کرد. من فکر میکنم همین جنگ و امنیت، اتفاقات شگفت، تضادهای محض، سانسور خودساخته، انگیزه های ضد پیشرفت و استعمار پسا استعمار است که افق های موضوعات جدید و موضوعات افق های تازه را مشخص خواهد کرد.

فرهنگ اسلامی: عشره چیست؟ چه شد که به فکر خلق و معرفی عشره افتادید؟ آیا این صنف شعری مخالفت هایی هم به همراه داشته است؟

ادریس بابر: آغاز “عشره” چند سال پیش در همان شب و روز بود که در تمام دنیا، بخصوص در کشور خودمان تغییر جدیدی در حال رخ دادن بود. اوضاع هم موافق و پر از امیدواری بود و هم مایوس کننده. نسل جدید، خواب دنیای جدیدی را می دید و از طرفی هم سعی داشتند بنیادهای آن را که ریشه در زمینه های چندین هزار ساله داشتند، نیز از میان بردارند. این اتفاق در هر دو سوی این خطی که از خون کشیده شده بود که نتیجه تقسیم نابرابر رودخانه ها، رشته کوه ها، مزارع و جنگل ها رخ داده بود و مجازات آن را دو میلیارد انسان به شکل های مختلف از جمله گسترش سلاح، جنگ های نرم و سخت، نابودی محیط، کمبود شدید آب، فساد سیاسی، نابرابری در سطح جامعه، بهره برداری اقتصادی، الغرض بلاهای گوناگونی دیدند و هنوز هم به این زجر مبتلا هستند، بدون کمترین ابراز ناراحتی. من این هم میهنان عزیزم را که می دیدم، به نظرم آنها “افراد ناکجا آباد” می آمدند. تا جایی که من می توانستم نگاه کنم، می دیدم که این نسل تازه که بیشتر ناراحت و سردرگرم بودند، به همان سمت و سویی می رفتند که درمیان رجعت و ارتقاء از بین بروند. این کیفیت همان کیفیت داستان “توبه تیک سینگ” (داستان معروف سعادت حسن منتو) بود که انسان نمی داند باید در نیتجه قاه قاه بخندد یا زار زار بگرید، جایی که انسان خود را بعنوان یک شخصیت مضحک تراژیدی تماشا می کند. از طرفی هم این یک کیفیت داستانی نبود، که کاملا حقیقی بود. در ابتداء خواستم از لیمرک (Limerick) (صنف شعر انگلیسی) استفاده کنم، اما از محدودیت های آن خسته شده و تعداد آن را از پنج مصراع به ده مصراع گسترش داده و بقیه قیید ها از جمله وزن، بحر، ردیف، قافیه و غیره را برداشتم. حالا این جنگ جهانی اول میان غزل و شعر نو باشد یا جنگ جهانی دوم میان شعر نو و شعر سپید، “عشره” کاری به کاری هیچیک از آنها نداشت و راه خود راه پیش گرفت. بنا براین “عشره” تنها صنف شعری غیر تکفیری زبان اردو گردید.

عشره از سویی دچار نقد داستانک های روزنامه ای شد که سعی بر این داشته است که منفعت بازرگانی این داستانک ها را به ارزش ادبی تبدیل کنند و بنا بر این از داستانک حمایت و پشتیبانی کرده است. از طرفی هم دوستانی که سعی بر این داشتند که کاه را به کوهی تبدیل کنند، کنار همدیگر به این خوش خیالی دامن زدند و هم دیگران را به سوی آن سوق دادند که در زبان اردو از آنجا که نمونه “داستانک” قبل از این وجود نداشته است، و چونکه بیشتر محتوای این داستان جدید (داستانک) شدیدا مشتمل بر همنوایی یا بازگشت بوده است، از این جهت با چاپلوسی این صنف را نیز یک انقلاب ادبی اعلام کنند. از طرفی هم چونکه “عشره” به جای پوشاندن زخم، قابلیت نشتر زدن به زخم ناسور را داشت، پس لازم دیده شد که بر آن هرگونه اعتراض را روا بدارند؛ حالا اکثریت محروم داخل کشور با ذهن های رجعتی و عقب مانده باشند یا اقلیت مرفه خارج از کشور با فاشیسم پنهان، هر دو گروه نمی خواستند که چیز حقیری مانند شعر که آن را هر دو گروه برای تفنن طبع خود استفاده می کردند، بیاید و سعی در عوض کردن اذهان جامعه بکند، یا برای بیداری در جامعه سهیم باشد. کسانی که به شخصی بودجه می دهند و کسانی که از جایی بودجه تهیه می کنند، قطعا نمی توانستند تحمل کنند که شاعری بیاید و پرده از اسرار دستورکار ظالمانۀ آنها که در جای دیگری همان را بطور تبلیغات مظلومانه ای جلوه می دهند و اینگونه ترکیب موفقیت آمیزی را به وجود می آورند، بردارد. آن حقیقتی که در داستان کوتاه زیر بار نمادها و در شعر مرده و دفن شده بود، هنگامی که در “عشره” به طور جدید و متنوعی از نو آشکار شد، سعی کردند از آن صرف نظر کنند، آن را نابود کنند و به اجبار آن را فروخته و از آن سود مالی ببرند که سعی بی حاصلی بوده ولی هنوز همچنان ادامه دارد. کسانی که از داخل دارند کشور را می فروشند و از خارج در بارۀ پیشرفت صحبت می کنند، نیز کاروکاسبی خود را در خطر دیدند. توطئه ای بسیار نظام مند علیه عشره آغاز گردید؛ خواستند در داغی انتخابات مرد شجاعی بیاید و شاعر را از بین ببرد همگی علیه آن فریاد زدند.

فرهنگ اسلامی: و مرثیه نگاری، در مورد مرثیه نگاری چه نظری دارید؟

ادریس بابر: در این شکی نیست که مرثیه نگاری سرمایه ای است برای ادبیات کلاسیک ما، اما همان بلایی که حدود یک چهارم قرن پیش با رد کردن اقبالِ مؤمن بر سرِ رباعی آمد، همان بلا بعد از مردود دانستن جوش ملیح آبادی بر سرِ مرثیه سرایی نیز آمد. اگر هم استکان نشسکست، چایی در آن سرد شد. بزرگانی که به سمتِ شعر اسلامی دعوت می کردند، دیگر از میان ما رفته اند. حالا باید ببینیم باقیات صالحات آنها چه کار می کنند.

فرهنگ اسلامی: از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید، بسیار سپاسگزاریم.

منبع


مصاحبه با دکتر محمدباقر صابری زفرقندی در آستانه روز پزشک



روابط عمومی دانشکده علوم رفتاری و سلامت روان- انستیتو روانپزشکی تهران در آستانه روز پزشک، گفتگویی با دکتر محمدباقر صابری زفرقندی عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران انجام داده است که متن آن به شرح ذیل است:
 
لطفاٌ خودتان را معرفی فرمایید.
دکتر محمدباقر صابری زفرقندی ورودی سال ۱۳۶۶ و فارغ التحصیل  ۱۳۷۳پزشک عمومی دانشگاه علوم پزشکی ایران ورودی ۱۳۷۵ و فارغ التحصیل در سال ۱۳۷۸ به عنوان روانپزشک از انستیتو روانپزشکی تهران وابسته به دانشگاه علوم پزشکی ایران هستم.
 
چه شد که به رشته پزشکی علاقمند شدید؟
زادگاه بنده روستایی از توابع شهرستان اردستان در استان اصفهان است. وضعیت بهداشتی در آن زمان که اوایل دهه پنجاه بود و ما دوران دبستان را می گذراندیم را نمی شود گفت خوب نبود بلکه اسف بار بود. بهداشت محیط، تغذیه و وجود بیماری هایی مثل تراخم، کچلی، شپش در بین دانش آموزان و مردم، همچنین بیماری های انگلی شایع بود و سلامت و حیات مردم و خصوصا کودکان را تهدید می کرد.
روستای ما چون چندین روستای دیگر همجوار داشت و در کنار جاده قرار گرفته بود دارای بهداری بود. در بهداری یک نفر پیشکار که معادل بهیار امروزی است مستقر بود و باید پاسخگوی همه مشکلات بهداشتی مردم می بود. در هفته یک روز هم پزشک به ده می آمد که عموما پزشک پاکستانی بودند و به سختی می توانستند فارسی صحبت کنند. برنامه واکسیناسیون هم در مدارس شروع شده بود و جالب اینکه خیلی ها از زدن واکسن اکراه داشتند و حتی از ترس از مدرسه فرار می کردند. به همین دلیل با برنامه ریزی قبلی در روزی که قرار بود واکسیناسیون انجام شود همه بچه ها باید درمدرسه حاضر باشند و با تهدید مدیر مدرسه که معمولا هم به ترکه و یا شلاق مسلح بود واکسیناسیون برای همه انجام می شد.
من به یاد دارم که برخلاف اکثر همکلاسی هایم از زدن واکسن هیچ ابایی نداشتم. همیشه در دلم حس خوبی به بهیار و پزشک روستا داشتم. وقتی فرد دردمندی به آنها مراجعه می کرد و با حال خوب برمی گشت احساس درونی من این بود که دکتر موجودی بالاتر از انسان های معمولی است و قدرتی الهی دارد که می تواند شفا دهنده باشد. همیشه آرزو می کردم که بتوانم دکتر باشم تا به دست من افراد دردمند شفا پیدا کنند. مجموعه این وقایع و همچنین توصیه و نگاه خانواده به دکتر و طبیب باعث شده بود که تعلق خاطری به دکترشدن داشته باشم. وقتی به درمانگاه روستا میرفتم یک احساس خوبی به پزشک آنجا داشتم چون همیشه حس میکردم یک نگاه مهربانانه و مشفقانه به اهالی روستا دارند و مورد احترام عمیق اهالی محل است.
خیلی وقت ها شاهد درد و رنج مردم بودم که امروز متوجه هستم که بیماری های ساده وقابل پیشگیری و درمان بودند ،دوست داشتم که خداوند به من قدرتی عطا کند که بتوانم به آنها کمک کنم. نسخه نویسی پزشک ده که به صورت خطوط کج و معوج و به قول بچه ها خرچنگ قورباغه بود نیز برایم جذابیت داشت. در آن زمان اکثر همسن و سال های من بعد از تحصیلات ششم ابتدایی که آخرین مقطع تحصیلی درروستا بود با گرفتن تصدیق پنجم ابتدایی برای کار به تهران می رفتند ولی سرنوشت من اینگونه رقم خورد که برای ادامه تحصیل به تهران آمدم. از یک طرف علاقه زیادی که خودم به کتاب و مدرسه داشتم و از سوی دیگر تمایل و همراهی خانواده مزید بر علت بود که در مهاجرت اجباری به تهران در کنار کار های پراکنده به تحصیل نیز ادامه دهم. پدر بنده جزء معدود افراد روستا بود که بدون اینکه به مدرسه رفته باشد در حد خیلی خوب خواندن و نوشتن می دانست و عمیقا و شدیدا اهل مطالعه بود. ایشان نیز از مشوق های ما برای ادامه تحصیل بودند.
شاید برای نسل امروزی قابل باور نباشد که مدرسه رفتن در روستا کاری بسیار پر مشقت بود. همه بچه ها در کنار وظایف روزمره خودشان که کمک به خانواده درامور کشاورزی و دامداری بود درس هم می خواندند. از طرفی تهیه کتاب و نوشت افزار خیلی سخت و البته گران بود. بنده در طول تحصیل ابتدایی همیشه شاکرد اول بودم و از جمله آرزو هایم این بود که دکتر باشم. دوران راهنمایی را نیز با همین شکل و به عنوان شاگرد ممتار در تهران میدان خراسان در مدرسه شجاعی گذراندم. امروز به جای آن مدرسه راهنمایی درمانگاه شهدای لرزاده بنا شده است. با هدف قبولی در رشته پزشکی رشته علوم تجربی را انتخاب کردم در حالیکه به ریاضی و ادبیات نیز علاقه مند بودم و خیلی ها توصیه می کردند که دررشته ریاضی را انتخاب کنم چون امکان موفقیت من بیشتر است ولی علقه خودم رشته تجربی به امید دکتر شدن بود. درآن مقطع فقط کسانی می توانستند در رشته های پزشکی در کنکور شرکت کنند که رشته علوم تجربی را انتخاب کرده باشند. به همین دلیل به دبیرستان ابوریحان در میدان خراسان تهران رفتم و برای رسیدن به رشته پزشکی تلاش کردم. دوران دبیرستان من همزمان شد با شروع جنگ تحمیلی صدام علیه ایران و حوادث ابتدای پیروزی انقلاب، لذا در کنار فعالیت در بسیج بیست ملیونی که بعد ها شد بسیج مستضعفین با اینحال از درس و تحصیل خود غافل نشدم و درس را رها نکردم. دراولین فرصتی که سن و رشد بدنی من اجازه داد داو طلبانه به جبهه رفتم ولی هرگز نمی توانستم موضوع درس را فراموش کنم. در فرصت هایی که در تهران بودم به مدرسه می رفتم و با سایر دانش آموزان امتحانات را شرکت می کردم و خوشبختانه با موفقیت نیز درسال ۱۳۶۴ دیپلم علوم تجربی گرفتم. در اولین کنکور شرکت کردم و رتبه نسبتا خوبی داشتم ولی چون دررشته پزشکی قبول نشدم ترجیح دادم که به سربازی بروم. درآن زمان سربازان نیز می توانستند درکنکور شرکت کنند و در شهر ارومیه مقر اصلی قرارگاه حمزه سید الشهدا که محل خدمت نظام وظیفه من بود توانستم در امتحان کنکور شرکت کنم و به لطف خداوند در رشته پزشکی در مرکز پزشکی شاهنشاهی که به نام طالقانی مزین شده بود و در ادامه به دانشگاه علوم پزشکی ایران تبدیل شد قبول شوم.
نکته مهمی که نمی توانم تاثیر آن را انکار کنم که بر تصمیم قطعی من برای طبیب شدن تعیین کننده بود تجربه مجروحیت بنده در عملیات والفجر ۴ بود. توفیق اینکه به عنوان نیروی درمانی در مناطق عملیاتی حضور داشته باشم را پیدا نکردم و بیشتر به عنوان رزمنده در مناطق جنگی حضور پیدا می کردم ولی وقتی در یکی از عملیات ها به سختی مجروح شدم و به دشواری توسط دوستان هم گردانی به پشت معرکه نبرد منتقل شدم و سروکارم با برادران امداد گر و در نهاین کادر درمانی و پزشگان افتاد، یعنی وقتی که خدمات کادر درمانی و خصوصا پزشکان را دربیمارستان های صحرایی ازنزدیک لمس کردم با تمام وجود متوجه شدم که کارآنها تا چه اندازه مهم است. فراموش نمی کنم که در همان ایام و ساعت هایی که خیلی کند وسخت می گذشت با خودم عهد کردم که اگر قرار باشد به دانشگاه بروم به جز رشته پزشکی انتخاب دیگری نداشته باشم. یعنی دو هدف برای خودم تعیین کرده بودم که یا تا پایان جنگ در میدان نبرد باشم ویا دررشته پزشکی ادامه تحصیل دهم. با ذکر این خاطره می خواهم به مناسبت روز سعید پزشک، اشاره ای هم به نقش بی بدلیل درمان و طبیبان کشور در کوران جنگ کرده باشم. فراموش نکنیک که جنگ یک امر تحمیلی از طرف دشمن بر کشورمان بود و انتخاب ما نبود. شاید دراین روزها که کرونا به سلامت آحاد جامعه هجوم آورده است و به کوچک و بزرگ ما رحم نمی کند مردم تا حدودی بتوانند بفهمند که در کوران دفاع مقدس پزشگان و کادر درمانی در گمنامی تمام چه ز حماتی رابر دوش داشته اند. افتخار نظام پزشکی در کشورمان حضور در خط مقدم مبارزه بوده است که امروز به عیان در فضای کرونا زده مردم از نزدیک شاهد هستند وبه همین دلیل بخشی از شهدای ما در دوران جنگ پزشکان و کادر بهداشتی و درمانی هستند. به عبارتی ایثار تا پای جان که در شیوع کرونا شاهد هستیم تجربه اول متولیان درمان در کشور نیست.

به نظر شما وظیفه ذاتی یک پزشک چیست؟
وظیفه پزشک را اصولا خود ماهیت پزشکی و رشته پزشکی و فلسفه طبابت تعیین می کند. کسی که پزشک می شود در مرحله او خودش را وقف مردم کرده است. طبیب نمی تواند خود را محدود به بخشنامه ها و توصیه ها کند و باید تماما در خدمت اهداف پزشکی باشد. ابزار کار یک طبیب انسانهایی هستند که احساس درماندگی و درد می¬کنند و در ناخودآگاه آنها پزشک جانشین خدا وابزار شفا دهنده خدا در زمین است. بنابراین وظیفه یک پزشک از نظر انسانی و اخلاقی بسیار مهم است و باید تمام وجود خود را وقف خدمت بیمار کند. وطیفه دارد به غیراز رفاه و بهبودی بیمار به هیچ موضوع دیگری فکر نکند. تامین رفاه جسمی وروانی بیمار و خانواده او به هر طریقی که دانش او و علم روز به او اجازه می دهد در اولویت حرفه ای و زندگی شخصی او است.
 
سختترین لحظه در زندگی یک پزشک چیست؟
دوره آموزش پزشکی تماما دوره سختی است، درس خواندن ها، شب بیداری ها، کشیک دادنهای پراسترس دوره های کارورزی، دورانی سخت و البته توام با لذت های خاص خودش می باشد.
برای من هم مثل سایر پزشگان ، سخت ترین ایام دورانی بوده است که علی رغم تمام تلاش هایی که کرده ایم نتوانسته باشیم جان بیماری را نجات بدهیم. این موضوع دراین ایام که کرونا شیوع پیدا کرده است خودش را بیشتر از گذشته به رخ می کشد. واقعا برای طبیب هر نوع سختی قابل تحمل است ولی از اینکه بداند که نمی تواند جان بیمار را نجات بدهد و عده ای را از نگرانی برهاند تحمل ناپذیر است.

چند نکته کلیدی که در دوران طبابت به آن دست یافته اید؟
در خیلی از مواقع استجابت دعای بیماران یا همراهان را در همان لحظه ای که دعا می کنند حس می کنم. شاید معنوی ترین ساعات زندگیم این لحظه ها باشد.

توصیه شما به پزشکان جوان تازه فارغ التحصیل شده چیست؟
پزشکان جوان تازه فارغ التحصیل شده فراموش نکنند که با انسانهای نیازمند مواجه هستند و باید به آنها کمک کنند، کسی که به شما مراجعه می کند تمام امیدش به شماست، و شما را در قالب قدرت الهی می بیند و شما باید به عنوان فردی که رنگ و بوی خدایی دارد به او کمک کنید. هر چند وظیفه حاکمیت است که شرایط را به شکلی مهیا کند تا فعالین حوزه بهداشت ودرمان و خصوصا پزشکان هیچ دغدغه معیشتی نداشته باشند ولی ما گزشکان نیز نباید فراموش کنیم که درآمد بالاخره محقق می شودو نباید اجازه بدهیم که طمع و ولع مال ما را از وظیفه پزشکی دور کند. . ما باید مسئولیت اخلاقی، شرعی و حرفه ای خود را به درستی انجام دهیم تا برکات خاص خداوندی همراه ما باشد وبه وعده الهی ایمان بیاوریم که هرگز فقربه سراغ مان نخواهد آمد.
رضایت و دعای خیر مردم سرمایه باارزشی است که کمتر حرفه ای به اندازه طبابت از آن بهره مند می شود.

بهترین و تلخ ترین خاطره خود را از دوران پزشکی بگویید؟
شاید تلخ ترین خاطره من، به زمانی برگردد که یک جوانی را با علائم سرماخوردگی به بیمارستان آوردند. آزمایشات اولیه نشان داد که این پسر جوان که به گفته پدرش رتبه برتر کنکور آن سال هم بود، مبتلا به بدخیمی خونی است. متاسفانه درمان های موثر امروزی برای درمان سرطانهای خونی در آن زمان در کشور وجود نداشت و ایشان ظرف یک هفته بعد فوت کرد.
شیرین ترین خاطرات هم مربوط به زمانی است که بیمار پس از درمان سلامت خود را بازمی یابد. خصوصا بعد از اعمال جراحی.

هم اکنون چه فرصتها و تهدیدهایی پیش روی حرفه پزشکی است؟
فرصتهای کنونی در حرفه پزشکی این است که ما می توانیم خدمات پزشکی را به دورافتاده ترین نقاط کشور ارائه بدهیم. نظام شبکه های بهداشتی ودرمانی توسعه خوبی داشته است و ما باید قدر این نظام را بدانیم. با تقویت نظام خدمات اولیه بهداشتی (PHC) ما می توانیم به محیطی ترین نقاط کشور خدمات را ارائه دهیم.
تهدیدی که پیش روی حرفه پزشکی است، تخصص گرایی افراطی است. اگر رشته های تخصصی و فوق تخصصی را به قیمت فداشدن پزشکان عمومی توسعه دهیم خطا کرد ه ایم. اگر پزشک خانواده درست تربیت شود، ما می توانیم طبابت مبتنی بر جامعه را توسعه دهیم و می توانیم در کنار خدمات دارویی از خدمات روانشناختی، خدمات مددکاری مناسب استفاده کنیم و در مواردی که نیاز به تخصص بیشتری باشد، بیمار را به متخصص ارجاع دهیم. سرمایه گذاری بر روی پزشگ خانواده که هدف گذاری اصلی آن پیشگیری است راه نجاتی است تا هزینه های نظام سلامت را در چاه ویل درمان نریزیم.
 
امروزه مهمترین مساله رسالت پزشکی موضوع ویروس کرونا (کووید۱۹) می باشد، در این خصوص توضیحاتی بفرمایید.
در دروه کرونا نقش نظام سلامت و پزشکان خانواده که باید روی پیشگیری کار کنند پررنگ تر شد. چون وقتی کسی به کرونا مبتلا میشود تقریبا دیگر از خیلی از رشته های تخصصی کاری برنمی آید. گرچه تلاش های آنها بی فایده نیست، ولی هزینه گزافی برای خروجی محدود به خاطر ماهیت این بیماری بر کشور تحمیل می شود.
ما باید به مسیری برویم که افراد به بیماری مبتلا نشوند یا بوسیله مراقبتهای اولیه علائم خفیفی پیدا کنند. باید نقش پیشگیری و درمان باید مبتنی بر جامعه و خانواده پررنگ شود که این اساس کار نظام بهداشتی درمان موفق است و درسهایی که از کرونا آموختیم در این زمینه می تواند راه گشا باشد.

خبرنگار و تهیه خبر: زهره راخ (مسئول روابط عمومی دانشکده)
سپاس از خانم آرزو قاسمی برای کمک در پیاده سازی متن مصاحبه

مصاحبه اختصاصی با حسنا محمد زاده

مصاحبه اختصاصی با حسنا محمد زاده

سایت شاعران پارسی زبان در دومین گفتگوی اختصاصی خود با شاعران، پای صحبت های شاعر جوان و موفق آیینی حسنا محمد زاده نشسته است که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم .

باسلام و خسته نباید و تشکر بابت اینکه وقتتان را برای این گفتگو به ما اختصاص دادید.
1.روزگارتان چگونه می گذرد شاعر!؟کمی از خودتان بگویید متولد چه سالی هستید و چند سال است که وارد فضای ادبیات شدید و از تالیفاتتان بگویید؟
 
با سلام و تشکر از لطف و بزرگواریتان
من متولد دهم مهرماه سال 1361در کاشان هستم.
پدر مرحومم کارمند آموزش و پرورش و هم بود و تشویق‌های پی‌در‌پی او برای خواندن کتاب‌های شعر و نثرادبی
اولین 
شاعری ام به زمان تحصیل در مقطع راهنمایی برمی‌گردد

و در سال 85 برای اولین بارسطح شعرم را 
با شرکت در جشنواره‌های ملی آزمودم و از آن پس جدی تر از قبل به شعر پرداختم اولین مجموعه شعرم  در بهار 89 روانه بازار کتاب شد .
 
آثار انتشار یافته ام عبارت اند از :
1.مجموعه «هنوز قلب قلم درد می کند...برگرد!»، نشر آرام دل و برنده سیزدهمین جایزه کتاب فصل
2.مجموعه « عشق های بی حواس» ،
3. مجموعه رباعی« یک مشت آسمان»، نشر فصل پنجم
 4.مجموعه « خورشید های توأمان »،نشرآرام دل ، برگزیده جایزه کتاب سال قلم زرین
5. مجموعه « سربه 
مهر » ، نشر جمهوری

6.مجموعه «جوهر جان » ، نشر هزاره ققنوس، برگزیده دومین جشنواره کتاب انقلاب
7. مجموعه  «زیر هر واژه آتشفشان است » در دست انشار - نشر سوره مهر
 
 
2.تنهایی هایتان را با که تقسیم می کنید؟
 
با داشتن خانواده ای مهربان و دوستانی زلال کمتر احساس تنهایی می کنم اما دوست دارم ساعت های تنهایی ام را فقط با شعر و کتاب هایم قسمت کنم .
3.با دنیای سیاست نسبتی دارید؟
 
 در ذهن من مفهوم انسان از که احساس می کنم هر چه روز از روز می گذرد بیشتر جایشان را به ضد ارزش ها می دهند.
مسلما کسی که دستی به قلم دارد  نه تنها باید خود دغدغه‌ی مبارزه و آزادی مردم را در دل بپروراند  بلکه باید با قلمش  تمام جامعه را دعوت به توجه به این مقوله ‌کند . اما نباید از این مهم غافل شد که سیاست زدگی محض آفت بزرگی برای شعر و شاعر است چرا که شعر باید آیینه ی احساسات درونی شاعر هم باشد چه بسا که بسیاری دیگر بتوانند با آن همذات پنداری کنند
بدون شک شاعری که می تواند احساس و عواطفش را به زیبایی در شعر به نمایش در آورد نمی‌تواند  از دردجامعه و دیگر انسان ها برای مثال غزل تب پاییز :
 
اردیبهشتم در تب پاییز گم شد
در برگ 
ریزان های وهم آمیز گم شد
 
هی دانه دانه دانه گل های انارم
در بادهای وحشی و یکریز گم شد
 
تاریخ من با آخرین اسطوره هایش
بین غبار لشکر چنگیز گم شد
 
فریادهای سینه ی مشروطه خواهم
پشت سکوت ممتد تبریز گم شد
 
من ماندم و ماه و شبی یلدایی اما
ابری رسید از راه ماهم نیز گم شد
 
دیوانه ای با کفش های وصله دارش
در کوچه ی عشقی خیال انگیز گم شد
دکتر معتمد نقد زیبایی بر این شعر نوشته اند به گفته ی ایشان :
« گاهی" من" در شعر ، فردی نیست و مانند "من " های نمادین شعر نیما کلی ست و هر فرد مسئولی که تلاش دارد مردم را نسبت به واقعه ای آگاه نماید با این شعر به همذات پنداری و اینهمانی می رسد
شاعر در بیتی  فضای مد نظرش را که ممکن است برای هرکس به گونه ای تأویل شود به واقعه ای تاریخی مثل قیام مردم تبریز ارجاع می دهد
از سوی دیگر نماد انسانی "من"راوی شده برای تأکید بر حضور پاییز و برگریزان در تقابل اردیبهشت و بهار که این تقابل شاعرانه ، عناصربه کار رفته  را از سطح یک نشانه ی دلالت گرایانه و استعاری بالاتر برده است تا نتوان به راحتی مفهوم نهایی را متصور شد و این همان هدفی ست که در کاربرد نماد بخصوص در حوزه ی سمبولیسم اجتماعی مد نظر است و مهمتر این که دیوانه ای با کفش های وصله دار تا چه اندازه  می تواند ذهن ها را به چالش  بکشاند و در هر ذهنی چگونه به تأویل بیانجامد
 
4.ایا شعر در همه حال به سراغتان می آید یا فقط در اوقات دلتنگی؟

 
 نه در همه حال ...مخصوصا در مواقعی که مسأله یا مشکلی به شدت ذهنم را درگیر کرده باشداصلا نمی توانم بنویسم. نوشتن برای من با اولین جرقه ذهنی و جوشش یک بیت شروع می شود که فقط مربوط به مواقع دلتنگی هم نیست گاهی ممکن است در اثر دیدن فیلمی تأثیر گذار باشد یا نشستن پای درد دل دوستی یاخواندن داستان و یا مساله ای که ذهن  جامعه را به خود درگیر کرده است و خیلی موارداتفاقی دیگر که از زاویه های متفاوت مرا به خود مشغول می کنند .
  
5.چقدر علاقه مندی خانواده- پدر و مادر یا همسر و فرزندان- به شعر می تواند اثر مثبت یا منفی بر زندگی شاعرانه یک شاعر بگذارد؟اصلا دخیل هست این مساله؟
 
اگرچه معتقدم در وهله اول پیگیری و تلاش و استعداد نهفته ی یک شاعر و البته میزان مطالعه اش بیشترین تأثیر رابر شعر و زندگی شاعرانه اش دارد اما آنچه که مسلم است و غیر قابل انکار، حمایت های خانواده است. گاهی با خودم فکر می کنم که شاید اگر از همان کودکی پدرم نوشته های مرا جدی نمی گرفت و دنبال نمی کرد و در نوجوانی به شعر های دست و پا شکسته ام بها نمی داد و مادرم مرا به خواندن کتاب های شعر تشویق نمی کرد من هیچ وقت شاعر نمی شدم حتی در همین سال های نه چندان دور ،اگر حمایت های بی دریغ همسرم و آرامش فضای خانه نبود نمی توانستم به راحتی دغدغه های ذهنی ام را به زبان قلم بیاورم .
 
6.داعش و تکفیری بیشتر بغض به گلویتان می آورد یا بی مهری ارباب بی مروت فرهنگ و هنر؟
از منظر من هیچ مساله ای هر اندازه مهم ، برای من که در عرصه ی فرهنگ فعالیت دارم به قول شما بی مهری اربابان فرهنگ و هنر ، و برای بقیه دیدن بی مهری در هر زمینه ی دیگری  نمی تواند به اندازه جنایت های وحشیانه داعش و تکفیری درد آور باشد چرا که این ها قلب انسانیت را به درد آورده اند .
 
 
7.مثل اغلب ماها به دنیای مجازی گراییده و در آن مستحیل شده اید یا نه ؛ هنوز هم کتاب می خوانید و با کتاب رفیقید؟
 
در دنیای مجازی هم گاهی حضور دارم اما تمام تلاشم بر این است که فقط به عنوان یک دنیای مجازی به آن بنگرم نه بیشتر... متاسفانه دیده می شود که خیلی ها چنان دلبسته و وابسته ی همین دنیای مجازی شده اند که در آن زندگی می کنند و این اصلا خوب نیست ؛
در مورد سؤال دومتان : فقط می توانم بگویم که کتاب، بخشی جدانشدنی از زندگی من است وروزی که در آن حتی برای ساعتی مطالعه نکرده باشم برایم روز زیبایی نیست .
 
8.از سرودن به یک منوال خسته نشده اید؟
 
من معتقدم به یک منوال و پی در پی سرودن  نه تنها ذهن را خسته می کند و باید مدتی به آن استراحت داد بلکه می تواند از قدرت و توان نفوذ شعر هم بکاهد و آن را ضعیف کند .
من هم سعی می کنم سرودن برایم به یک منوال نباشد. حال و هوایم را با پرداختن به مضامین گوناگون و طبع آزمایی در قالب های مختلف شعری عوض می کنم . مثلا چون قالب اکثر سروده هایم غزل است گاهی به رباعی می پردازم که مجموعه " یک مشت آسمان " هم در همین قالب سروده شده است . گاهی قصیده و مثنوی  ...و اخیرا هم ترانه .
 
9.چه تغییر و تحولی در خود و آثارتان داده اید یا می خواهید بدهید
 
تمام تلاشم بر این است که در حوزه ی معنا  از پنجره ای بازتر و با زاویه ی دیدی متفاوت به دنیا بنگرم
ودر آثارم به حقیقت های فراموش شده بهای بیشتری بدهم .
 

 10 .به شما خبرمی دهند که برنده ی یک جایزه ی کلان و گران قدر ادبی شده اید و میلیونها تومان پول به حسابتان خواهد آمد ؛واکنش و اقدام صادقانه تان چگونه خواهد بود؟..
در حال حاضر بیشترین دغدغه ی ذهنی ام را کودکان کار به خود اختصاص داده اند شاید با چنین جایزه ی کلانی به گونه ای سرمایه گذاری می کردم که سودش کودکان کار را لااقل در زادگاه خودم بی نیاز کند  .
11.از چه کسی انتقاد دارید؟چه کسی را می خواهید نصیحت کنید؟
 
اغراق نکرده ام اگر بگویم بیشترین ضربه ها را از دروغ و تزویر خورده ام چرا که مستقما قلب و روح آدم را نشانه می گیرند
چه بسا کسانی که در ظاهر صمیمی و مهربان به نظر می رسند و در لباس دوست جلوه گری می کنند اما در خفا از فرو کردن هیچ خنجری به پشتت دریغ نمی کنند ...و دروغ که همیشه همه چیز را خراب می کند.
در جایگاه نصیحت کردن نیستم اما آرزو دارم از پشت نقاب ها بیرون بیاییم وخود واقعی مان باشیم  .  
 
12.برای شاعر چه سایه ای از سایه ی مرگ سنگین تراست؟
فراموشی
 
13.می گویند مسئولیت -بخصوص اجرایی اش-برای شاعر سمّ مهلک است؛ درست است؟
 مسئولیت های اجرایی را کمتر پذیرفته ام شاید همین نپذیرفتن هم  به این دلیل بوده که اغلب شاهد بوده ام دوستانی که وارد مباحث اجرایی شده اند روز به روز بیشتر از فضای شعر و آرامش ذهنی شان فاصله گرفته اند و کمتر سروده اند. پس می توان گفت که در مواردی ، سم مهلک بودن مسئولیت های اجرایی برای ذوق شاعر تشبیه اغراق آمیزی هم نیست .
 
14.اگر در عالم خیال در جزیره ای پر از شاعر شاه شاعران بشوید چه سیاستهایی اعمال می کنید؟
 
شاید اولین سیاستم این بود که شاعران واقعی را مشخص می کردم تا بقیه از وقتشان به گونه ای بهترو یا پرداختن به هنرهای دیگر بهره ببرند ودیگر اینکه کاری کنم که لازم نباشد هر کس برای  خواندن چند شعر خوب ، چند صد کتاب را  زیر و رو کند ودر نهایت دست خالی برگردد و فضایی فراهم می کردم تا تمام شاعران با فراغ بال به نوشتن بپردازند و نیاز نباشند برای دغدغه های معیشتی شان  از دنیای شعر فاصله بگیرند.
.
15.کودک درونتان به پیرسالی رسیده یا هنوز طفل بازیگوشی است؟
شاید هنوز به پیرسالی نرسیده باشد اما دیگر  دوران بازیگوشی اش  تمام شده چنانکه می توانم حس کنم دیگر آن جنب و جوش و شیطنت های سابق را ندارد .
 
16.در نهایت یک آرزوی قشنگ برای شعر و شاعران کنید و اگر حرفی باقی مانده است بفرمایید.
 
برای شعر آرزو می کنم که به جایگاه واقعی اش برسد و انگونه که قابلیت دارد به آن بها داده شود
و برای روح پاک و لطیف شاعران اینکه هیچگاه رنجیده نشود 
و برای چشم هایشان دیدن زیباترین افق های زندگی را در دنیایی بدون ظلم و نفاق و جدایی از خدا خواهانم .

 

منبع